برای کارتونیستی که در ایران به این حرفه اشتغال دارد، آشنایی با خطوط قرمز حتی از دانستن فنون طراحی و یا تکنیک های ایده یابی مهم تر است چرا که تجربه نشان داده بهترین کارتونیست ها هم اگر محدوده خطوط قرمز را نشناسند، ای بسا خیلی زود ناچار شوند که قلم را ببوسند و کنار بگذارند و به گذران روزگار در محبس یا بلاد خارجه بپردازند.
درباره خطوط قرمز کارتون ایران
وقتی میسی سی پی در ذهن ما جاری است
برای کارتونیستی که در ایران به این حرفه اشتغال دارد، آشنایی با خطوط قرمز حتی از دانستن فنون طراحی و یا تکنیک های ایده یابی مهم تر است چرا که تجربه نشان داده یک کارتونیست می تواند طراحی بلد نباشد، ایده های خلاقانه نداشته باشد یا اساساً کارتونیست نباشد اما سال ها به خوبی و خوشی در این رشته فعالیت کند اما بهترین کارتونیست ها هم اگر محدوده خطوط قرمز را نشناسند ای بسا خیلی زود ناچار شوند که قلم را ببوسند و کنار بگذارند و به گذران روزگار در محبس یا بلاد خارجه بپردازند.
اما کار به این سادگی ها نییست چرا که خطوط قرمز در ایران ماهیتی پویا و به روز دارند و به جرأت می توان گفت از کارتونیست های ما به مراتب زنده تر و پر جنب و جوش تر اند. حرکت لا به لای آنها مثل کشتیرانی بر رودخانه میسی سی پی در اواخر قرن نوزدهم است آن طور که “مارک تواین” به رشته تحریر درآورده. توصیفاتی که نویسنده آمریکایی در کتاب خواندنی و شرح حال گونه اش “زندگی بر میسی سی پی” از آن رود خروشان و رام نشدنی آورده بسیار یادآور موجودیت خطوط قرمز در ایران است. “تواین” که مدتی را در ایام جوانی به عنوان کمک ناخدای کشتی بخار بر رود میسی سی پی گذرانده، شرح می دهد که “شناخت” این رود چه کار توانفرسا و محیرالعقولی بوده؛ رود وحشی به طور مدام بر مسیل ها می کوبیده، زمین های اطراف را به کام خود می کشیده و تغییر مسیر می داده است.
”تواین” می نویسد که تا مدت ها دفترچه ای همراه داشته که وجب به وجب نشانه های رود را بر آن ثبت می کرده و سعی داشته تا با به خاطر سپردن هزاران نکته ریز و درشت از جزئیات مسیر، “میسی سی پی” را آنطور که باید بشناسد اما مدتی بعد پی برده که چه کار عبثی است؛ “میسی سی پی” ماهیتی ثابت و معین نبود که بتوان در قالب هزار، دوهزار یا ده هزار نکته محصورش کرد، حرکت دائم حجم عظیم آب، مدام بستر رود را می خراشید، تغییر می داد، چاله ها را پر و برآمدگی ها را صاف می کرد و باعث می شد که در هر نوبت کشتیرانی در مسیری ثابت، جزئیات و نشانه ها دستخوش دگرگونی شوند. سال ها تجربه لازم بود تا ناخدا، روح میسی سی پی را درک کند و به نوعی کشف و شهود در برابر موقعیت های متنوع و مختلف برسد و آن را پشتیبان اطلاعات ریز و درشت دریانوردی اش کند.
خطوط قرمز در ایران هم، مدام تغییر بستر و مسیر می دهند، شاخه شاخه می شوند، به هم پیوند می خورند، محدوده های تازه را در بر می گیرند و از تعریف و تحصیر گریزانند. مانند اروپا و آمریکا نیست که ماهیت صلب داشته باشند و پنجاه سال فقط محدود به هولوکاست و یکی دو مورد دیگر شوند. روز به روز و جا به جا تغییر شکل و حالت می دهند، هرچند “گسترش قلمرو” تنها ویژگی ثابت این ماهیت لغزنده و نا معین است. روزی رهبری و روحانیون، روز دیگر جنگ، فردای آن روز انرژی هسته یا مقام ریاست جمهوری به تصرف خطوط قرمز در می آیند. اما حکومت و نظام سیاسی تنها عامل تغییر شکل و جهت این خطوط نیست. لا اقل در زمینه شوخی های قومیتی این مردم بوده اند که بستری تازه برای محدودیت ها آفریده اند. نگاه مشکوک و متوهم ما نسبت به طنز و کارتون، انتقادناپذیری ما و مقدس پنداری هر آنچه که دوست یا باور داریم باریکه هایی هستند که به هم پیوند می خورند و در جریان عظیم و پر تلاطم خطوط قرمز فرو می ریزند.
شناخت این جریان عظیم، مانند کشتیرانی بر رود میسی سی پی کشف و شهود و درکی عمیق از روابط حاکم می خواهد اما حتی این درک شهودی که به دنبال سال ها کار و تجربه در فضای حرفه ای حاصل می شود نمی تواند امنیت و بقای کارتونیست را تضمین کند. روزی از خواب بر می خیزی و می بینی که رود خروشان تغییر مسیر داده و تو را در خود فرو برده است.
تقریباً نیم قرن پس از وقایع کتاب “زندگی بر میسی سی پی” پیشرفت تکنولوژی، طبیعت سرکش این رود را مانند اسبی وحشی افسار زد و سد های سنگین و کانال های مستحکم، بستری مشخص برای رود تعریف کردند. خطوط قرمز کارتون ایران اما، در مغز های تک تک ما، در باورها و نگاه ما جریان دارند. افسار زدن به این جریان بی ثبات، نیرو و اراده ای عظیم تر از آنچه که میسی سی پی را رام کرد، می طلبد.