قا ب ♦ چهارفصل

نویسنده
شهلا گروسی

برای کارتونیستی که در ایران به این حرفه اشتغال دارد، آشنایی با خطوط قرمز حتی از دانستن فنون طراحی و یا ‏تکنیک های ایده یابی مهم تر است چرا که تجربه نشان داده بهترین کارتونیست ها هم اگر محدوده خطوط قرمز را ‏نشناسند، ای بسا خیلی زود ناچار شوند که قلم را ببوسند و کنار بگذارند و به گذران روزگار در محبس یا بلاد خارجه ‏بپردازند.‏

heidari.jpg

درباره خطوط قرمز کارتون ایران

‎ ‎وقتی میسی سی پی در ذهن ما جاری است‏‎ ‎

برای کارتونیستی که در ایران به این حرفه اشتغال دارد، آشنایی با خطوط قرمز حتی از دانستن فنون طراحی و یا ‏تکنیک های ایده یابی مهم تر است چرا که تجربه نشان داده یک کارتونیست می تواند طراحی بلد نباشد، ایده های ‏خلاقانه نداشته باشد یا اساساً کارتونیست نباشد اما سال ها به خوبی و خوشی در این رشته فعالیت کند اما بهترین ‏کارتونیست ها هم اگر محدوده خطوط قرمز را نشناسند ای بسا خیلی زود ناچار شوند که قلم را ببوسند و کنار بگذارند و ‏به گذران روزگار در محبس یا بلاد خارجه بپردازند.‏

اما کار به این سادگی ها نییست چرا که خطوط قرمز در ایران ماهیتی پویا و به روز دارند و به جرأت می توان گفت از ‏کارتونیست های ما به مراتب زنده تر و پر جنب و جوش تر اند. حرکت لا به لای آنها مثل کشتیرانی بر رودخانه میسی ‏سی پی در اواخر قرن نوزدهم است آن طور که “مارک تواین” به رشته تحریر درآورده. توصیفاتی که نویسنده ‏آمریکایی در کتاب خواندنی و شرح حال گونه اش “زندگی بر میسی سی پی” از آن رود خروشان و رام نشدنی آورده ‏بسیار یادآور موجودیت خطوط قرمز در ایران است. “تواین” که مدتی را در ایام جوانی به عنوان کمک ناخدای کشتی ‏بخار بر رود میسی سی پی گذرانده، شرح می دهد که “شناخت” این رود چه کار توانفرسا و محیرالعقولی بوده؛ رود ‏وحشی به طور مدام بر مسیل ها می کوبیده، زمین های اطراف را به کام خود می کشیده و تغییر مسیر می داده است.‏

heidari2.jpg

‏”تواین” می نویسد که تا مدت ها دفترچه ای همراه داشته که وجب به وجب نشانه های رود را بر آن ثبت می کرده و ‏سعی داشته تا با به خاطر سپردن هزاران نکته ریز و درشت از جزئیات مسیر، “میسی سی پی” را آنطور که باید ‏بشناسد اما مدتی بعد پی برده که چه کار عبثی است؛ “میسی سی پی” ماهیتی ثابت و معین نبود که بتوان در قالب هزار، ‏دوهزار یا ده هزار نکته محصورش کرد، حرکت دائم حجم عظیم آب، مدام بستر رود را می خراشید، تغییر می داد، ‏چاله ها را پر و برآمدگی ها را صاف می کرد و باعث می شد که در هر نوبت کشتیرانی در مسیری ثابت، جزئیات و ‏نشانه ها دستخوش دگرگونی شوند. سال ها تجربه لازم بود تا ناخدا، روح میسی سی پی را درک کند و به نوعی کشف و ‏شهود در برابر موقعیت های متنوع و مختلف برسد و آن را پشتیبان اطلاعات ریز و درشت دریانوردی اش کند. ‏

خطوط قرمز در ایران هم، مدام تغییر بستر و مسیر می دهند، شاخه شاخه می شوند، به هم پیوند می خورند، محدوده ‏های تازه را در بر می گیرند و از تعریف و تحصیر گریزانند. مانند اروپا و آمریکا نیست که ماهیت صلب داشته باشند ‏و پنجاه سال فقط محدود به هولوکاست و یکی دو مورد دیگر شوند. روز به روز و جا به جا تغییر شکل و حالت می ‏دهند، هرچند “گسترش قلمرو” تنها ویژگی ثابت این ماهیت لغزنده و نا معین است. روزی رهبری و روحانیون، روز ‏دیگر جنگ، فردای آن روز انرژی هسته یا مقام ریاست جمهوری به تصرف خطوط قرمز در می آیند. اما حکومت و ‏نظام سیاسی تنها عامل تغییر شکل و جهت این خطوط نیست. لا اقل در زمینه شوخی های قومیتی این مردم بوده اند که ‏بستری تازه برای محدودیت ها آفریده اند. نگاه مشکوک و متوهم ما نسبت به طنز و کارتون، انتقادناپذیری ما و مقدس ‏پنداری هر آنچه که دوست یا باور داریم باریکه هایی هستند که به هم پیوند می خورند و در جریان عظیم و پر تلاطم ‏خطوط قرمز فرو می ریزند. ‏

heidari3.jpg

شناخت این جریان عظیم، مانند کشتیرانی بر رود میسی سی پی کشف و شهود و درکی عمیق از روابط حاکم می خواهد ‏اما حتی این درک شهودی که به دنبال سال ها کار و تجربه در فضای حرفه ای حاصل می شود نمی تواند امنیت و بقای ‏کارتونیست را تضمین کند. روزی از خواب بر می خیزی و می بینی که رود خروشان تغییر مسیر داده و تو را در خود ‏فرو برده است.‏

تقریباً نیم قرن پس از وقایع کتاب “زندگی بر میسی سی پی” پیشرفت تکنولوژی، طبیعت سرکش این رود را مانند اسبی ‏وحشی افسار زد و سد های سنگین و کانال های مستحکم، بستری مشخص برای رود تعریف کردند. خطوط قرمز ‏کارتون ایران اما، در مغز های تک تک ما، در باورها و نگاه ما جریان دارند. افسار زدن به این جریان بی ثبات، نیرو ‏و اراده ای عظیم تر از آنچه که میسی سی پی را رام کرد، می طلبد. ‏