تصویر و روایت مشروطه در سینمای ایران
سینما با اینکه دو سال پیش از صدور فرمان مشروطیت در ایران آغاز به کار میکند اما بیشک رونق و ادامهاش حاصل و تاثیر غیرمستقیم فضای مدرن پس از مشروطه است. با این همه، سینمای ایرانی آنطور که باید قدرشناس نبوده و در تمام این سالها تصویر و بازتابی درست از مشروطه را روایت نکرده است. آثاری کم و محدود دربارهی یکی از مهمترین رویدادهای تاریخ ایران هم بعضا یا حاشیهای هستند یا در جهت مصادره کردن این واقعه تا سینمای ایران باز هم در برابر یک رخداد عظیم، کوچک به نظر برسد و دهان بسته و تصویر تارش باعث شرمساریاش باشد.
ستار خان؛ روایت ناموزون علی حاتمی از مشروطیت
ستار خان ساختهی علی حاتمی اولین و شاید مشهورترین اثری باشد که ظاهرا دوران مشروطه را با تصویر کردن یکی از شخصیتهای محوریاش روایت میکند. اما مواجه با این اثر، بیننده را به سمت و سوی تاریخ نمیبرد. فیلم و اتفاقاتاش براساس مستندات تاریخی که در دسترس است جلو نمیرود و در حقیقت “قصهی حاتمی”ست که شخصیتی میسازد به نام “ستار خان” که میتواند هر نام دیگری هم داشته باشد و زمان و مکان را هم میشود نه تبریز و نه دوران مشروطه که هر جا و وقت دیگری فرض گرفت. حاتمی از همان ابتدا و با معرفی شخصیت ستار خان، مشتی از واقعیت و خرواری از قصه و تخیل را با هم میآمیزد و ستار را از یک شخصیت لوطیمنش و کمکرسان به مردم تبدیل به یک دلال اسب میکند که به قول خودش “بیدرد بوده” و در اثر اتفاق و آشنایی با علی موسیو و حیدرخان عمواوغلی پایاش به مخاطرهی مشروطه باز شده. حاتمی با اینکه نام فیلماش را ستار خان گذاشته اما شخصیتهای اصلی فیلماش همان علی موسیو و عمواوغلی هستند که سعی میکنند با ورز دادن خمیر خام و از همهجا بیخبر یک اسبفروش از او یک قهرمان ملی بسازند. روایت حاتمی از همین نقطه تا انتها، مملو از اتفاقات غیرواقعی و دست بردن در تاریخ است تا در دل یک اثر سینمایی، وقایع چند ده سال قبل به شکل دیگری بیان و روایت بشود. مثلا در روایتهای تاریخی آمده عباس آقا صراف پیش از قتل اتابک، با علم به انتحاری بودن عملیاتاش کفن به تن داشته و در آخر هم توسط محافظان او کشته میشود اما حاتمی این قتل را به گردن عمواوغلی میاندازد و برایاش یک سکانس تعقیب و گریز سینمایی میسازد. یا روایت بیسانسور و مستند تاریخ ستار خان را پیرو فرقهی شیخیه( از انشعابات بابیها) معرفی میکند و حاتمی کاراکتر او را به شکل آدمی بیخبر، گیج و گول، منگ و ملنگ بازتاب میدهد که بعد از تبدیل شدناش به امامزادهای زنده توسط عمواوغلی، برای ادامهی مبارزاتاش دست به دامان “درخت بیخیر”- نامی که عمواوغلی بر درختی که مردم به آن دخیل میبندند، گذاشته- میشود و بر آن دخیل میآویزد. در نهایت روایت سینمایی حاتمی، برعکس تاکید شخصیت عمواوغلی بر قهرمان بودن ستار خان، قهرمانی نمیسازد. عمواوغلی و علی موسیو به عنوان موتورهای فکری و خط دهنده به ستار خان، افرادی معرفی میشوند که “مشروطه را نه برای مردم که برای خودشان میخواهند”؛ چون “لامذهب” هستند! و ستار خان و باقر خان هم دو سردار جنگی جاهطلب و قدرت طلب هستند که تعداد سواری که قرار است در اختیارشان باشد، تحریکشان میکند که رهبری جنبش را به دست بگیرند و بیش از هرچیز، آنطور که از دیالوگهای ستار خان برمیآید، شهوت جنگ دارند و پک زدن بر قلیان و برافروختن آتش. “مشروطه چیه؟” پرسشی است که ستار خان در فیلم از علی موسیو و حیدر خان عمواوغلی میپرسد اما شاید این سوالی است که علی حاتمی و سینمای ایران باید پاسخاش را میدادند و بدهند. پاسخی البته نه مثل فیلم ستار خان که علیرغم چارچوب درست سینمایی و روایت جذاب وسترنگوناش، فیلمی تاریخی به شمار نمیآید و بیشتر در وادی جعلیاتی غوطه میخورد که بعدها مورخانی نظیر خسرو معتضد و پیروز مجتهدزاده راویاش بودند و هستند.
از زمان ساخت ستار خان تا وقتی که صدا و سیمای جمهوریاسلامی تصمیم به ساخت و پخش سریالی به نام “سالهای مشروطه” میگیرد، مشروطیت سهمی جز حضوری حاشیهای در سینمای ایران ندارد. فیلمهایی نظیر “ناصرالدین شاه آکتور سینما”- محسن مخملباف- و “گراند سینما”- حسن هدایت- آثاری هستند که صرفا زمان وقوع داستاناش به تاریخ رخ دادن مشروطه مربوط است و روایتشان قرار نیست بازگوکنندهی این جنبش و جریان باشد و ساختههایی مستند مثل “سینمای ایران؛ از مشروطیت تا سپنتا”- محمد تهامینژاد- “شاعران مشروطه”-امیر فرضاللهی- و “عیار مشروطه” – محمود یارمحمدلو- با کمترین نمایش و محدودترین پخش بازتابی کافی از اتفاقی مهم نیستند. اما از آنسو قلب کنندهگان حقیقت، با بیشترین بودجه و بهترین زمان پخش، از راه میرسند. اگر بتوان روایت ناموزون علی حاتمی از تاریخ را به خاطر فضای خاص سینمایاش نادیده گرفت، کاری که محمدرضا ورزی در سریال “سالهای مشروطه” انجام میدهد، رسما جعل تاریخ به نفع حکومتگران فعلی است.
سالهای مشروطه-محمدرضا ورزی- روایتی عاشقانه در دل یک مشروطه مجعول!
این مجموعه طی فرمول ابداع شده توسط داود میرباقری، دو روایت را با هم پیش میبرد؛ یعنی یک روایت عامهپسند و عاشقانه و نیمه سکسی و بعد روایت دوم که ایدئولوژیک است و قصد دارد تاریخ را مصادره به مطلوب بکند. “سالهای مشروطه” در روایت دوماش، شخصیت اصلی و محوریاش را “شیخ فضلالله نوری” قرار میدهد و در مقابلاش مشروطهخواهان را پیاده نظام یا فریبخوردهگان انگلیسیها و بهاییها معرفی میکند. ورزی که پس از نمایش این سریال و اعتراضات بسیار، در مصاحبهای گفته “در برابر تاریخ سربلندم” حتی در ساخت شخصیت محبوب حکومت فعلی، شیخ فضلالله نوری هم به یک روایت راستین پایبند نیست و مثلا در قسمتی از سریال نطق او را با جملهی “به نام آزادی” آغاز میکند؛ جعلی که صدای برخی از روحانیون را هم در آورد تا نشانی به کتاب نصفه و نیمهی تاریخ بدهند که در آن شیخ نه هوادار آزادی و دموکراسی که از دشمنان درجه یکاش بوده.
ستار خان علی حاتمی به دلیل تحریف تاریخ و پس از بیانیهی برخی از نمایندهگان مجلس شورای ملی، توقیف و سریال محمدرضا ورزی هم با اعتراضات بختیاریها و بهاییها به دلیل توهینها و تصاویر کژ و مژ سریال ازشان روبهرو شد. این میان هنوز کسی یک روایت صادق و سالم از این بخش در دسترس تاریخ ارائه نداده. گویا هنوز سینما چون ابتدای پیدایاش در ایران، اسباب سرگرمی و تفریح قدرتمندان است. اگر در دیروز دور مظفرالدین شاه ابزار سینماتوگراف را برای تفریحی شاهانه میخواست، امروز سینما وسیلهی بازی قدرتمندان است تا با آن تاریخ را تغییر دهند و مخاطبان خود را با شعبدهی سینما و قصه، به دیدن یک دنیای سراسر جعلی جلب کنند.