نگاهی به تکاپوی تلویزیون جمهوری اسلامی در راه جذب مخاطب و روایت تازه نیلوفر بیضایی از قتلهای زنجیره ای بر صحنه تئاتر…
نگاهی به سریال تلویزیونی شمس العماره
تلوزیون دولتی در تکاپوی جذب مخاطب
پخش سریال شمس العماره از تلویزیون دولتی ایران، پیش از ماه رمضان آغاز شد و بعد از یک وقفه ی یک ماهه در این ماه! هم اکنون از شبکه دو سیمای ایران در حال پخش است. این سریال به زعم روزنامه ها و رسانه های وابسته به دولت، به دلیل داشتن داستانی جذاب و فیلمنامه ای منسجم، توانسته به یک سریال پر مخاطب و موفق تبدیل شود. اما واقعیت این است که این استقبال نه به واسطه ی کشش داستانی، بلکه به دلیل حضور شخصیتهای متفاوت وتحسین برانگیز این سریال است.
در سال های اخیر تعداد کارگردانان مشهورعرصه ی سینما که وارد دنیای تلویزیون شده اند و توانسته اند اقبال بیشتری در جلب مخاطب پیدا کنند زیاد نبوده است. در این بین شاید بتوان ازکیومرث پوراحمد - مجموعههای به یادماندنی قصههای مجید و سرنخ- یا کیانوش عیاری -هزاران چشم و روزگار غریب- نام برد. اما سامان مقدم مانند همکار دیگر خود در عرصه ی سینما- ابراهیم حاتمی کیا با مجموعه های خاک سرخ و حلقه ی سبز- نتوانست انتظارات را برآورده کند. در این بین خیلی از منتقدین عقیده دارند که وقفه ی یک ماهه در پخش سریال و هم چنین رخ دادن همه ی رویدادهای این مجموعه زیر یک سقف و الزاما در مکانی بسته در عدم موفقیت این سریال نقش کمی نداشته است.
شاید تنها نقطه ی قوت این سریال را بتوان بازیگران کارآمد آن دانست. از آنجا که اکثر قریب به اتفاق تیم بازیگری سریال تجربه ی کار در تاتر را دارند این مجموعه از این لحاظ –باورپذیر کردن شخصیت ها در ذهن مخاطب- توانسته به خوبی عمل کند و از این حیث می توان به این سریال نمره ی بالایی داد. بازی مرجانه گلچین به خوبی توانسته است شخصیت یک زن ساده دل و بلبل زبان را برای مخاطب جا بیندازد و همسر او در این سریال- فرهاد اییش در نقش مش رحمت- نیز با بازی دوست داشتنی خود که سادگی و در عین حال شیطنت های خاص خودش را دارد با سلیقه ی مخاطب جور درامده است. حضور رؤیا تیموریان و همسرش مسعود رایگان در کنار مهرانه مهین ترابی را نیز به نوعی می توان بالاترین سطح از استانداردهای بازیگری در تلویزیون ایران در این چند سال اخیر دانست.به خصوی رویا تیموریان که در نقش یک زن ساده دل شهرستانی که زرنگی های خاص خودش را نیز دارد، مثل همیشه خوش درخشیده است.
با این وجود- بهره بردن از ستاره های سینمای ایران و کارگردانی سامان مقدم که در کارنامه ی خود فیلم موفقی مثل کافه ستاره را دارد- و با وجود این که سریال در ابتدا نشان می داد پتانسیل های لازم را برای متفاوت بودن در اختیار دارد تنها توانسته در حد یک سریال گاها مفرح نمود پیدا کند.
در واقع می توان گفت فقر داستان در این سریال خیلی زود گریبان مخاطبش را گرفت و شاید همین دلیل باعث شد تا مقدم برای زدودن این ملال دست به دامان بازیگر های معروف سریالش شود و با دادن مجال بیشتر به شخصیت های قصه و برجسته تر کردن آنها در روند روایت، نداشتن یک داستان منسجم را برای سریالش جبران کند. در واقع شمس العماره جز یک توضیح چند خطی کوتاه قصه ی دیگری ندارد. طوری که اگر از مخاطب بخواهید تا قصه ی شمس العماره را برای شما تعریف کند شاید در چند جمله خلاصه شود: “دختری ثروتمند که بنا به وصیت پدرمرحومش باید از لیست خواستگار های پیشنهادی او یکی را به عنوان همسر خود انتخاب کند و در این صورت است که عمارت مجلل و با شکوه شمس العماره تماما به او خواهد رسید.” روند اتفاقات در شمس العماره کاملا یکنواخت است و همه چیز در رفت و امد خواستگارها و صحبت های آنها با لیلا خلاصه می شود و به موازات آن اتفاقات خارج از عمارت بی آنکه نمایی از آنها داشته باشیم در حال تعریف شدن هستند.
قصه ی “شمس العماره” قصه ی قدیمی ازدواج دختران ایرانی در چارچوب های بسته و رایج تلویزیون دولتی ایران است. “لیلا” ی “شمس العماره”، از جنس همان دخترهای پولداری است که در عمارت مجللشان نشسته اند و در نهایت پاکی و نجابت در انتظار خواستگارهایی خانواده دار و با کفایت به سر می برند. و البته بی اعتمادی زیادی هم نسبت به ازدواج دارند. خواستگارها هم یکی پس از دیگری می آیند و می روند و هر یک به نوبه ی خود در تله ی بی صداقتی و دروغ گویی و بی اعتمادی می افتند.
شمس العماره بی توجه به مستعمل شدن بیان ملاک های کلیشه ای ازدواج از زبان دخترها و استدلال ها و وعده وعید های همیشگی پسرها در مراسم های تصنعی خواستگاری که همواره به بهانه ها و روش های مختلف از رسانه های دولتی ایران در گوش مردم خوانده می شود به مرز حرافی و ملال در داستان رسیده است. این مساله بیش از هر چیز دیگری سریال را با وجود بازیگران قوی و مجربی که در اختیار دارد به اثری در سطح مخاطب عام تنزل داده است. مخاطب عام هم همان مخاطبی است که در سال های اخیر در غالب اوقات با کمبود شدید سریال های از این دست- که بار عاطفی و خانوادگی آنها بیش از بار مذهبی یا تاریخی باشد- مواجه بوده است. و به همین دلیل سریال هایی مثل “شمس العماره” که عنصر عشق و محبت در آن بر عنصر سرعت یا هیجان غلبه دارد بیشتر توانسته با مخاطب –به خصوص نسل جوان- ار تباط برقرار کند. شاید این مساله را نیز با کمی تخفیف بتوان از نقاط قوت سریال دانست که البته همان طور که پیش از این نیز به آن اشاره کردیم فقدان یک داستان قوی آن را به اثری بسیار معمولی تبدیل کرده است.