تلقی از زنان به عنوان ناموس مردان، شکلی از “دیگری” بودن آنان است. آن چنان که تشبیهشان به گل ها و اجرام آسمانی، یا ارتقایشان به مقام الهگی و بدل ساختنشان به اصنام. ناموس مردی بودن، صعود به جایگاه احتمالا والاترین عنصر هستی آن مرد است: شرف. پدیده ای که حتی از جان آن مرد هم ارجمندتر است؛ مردی که اگر جانش هم برود، شرف و ناموسش نخواهد رفت. ناموس هم چنین به معنای عفت است و پاکی، و حتی بالاتر از آن به معنای عصمت، بی گناهی. به این ترتیب ناموس امری قدسی نیز هست؛ تصادفی نیست که “ناموس پرستی” وجود دارد.حال آیا ناموس نامیدن زن تحقیر او است یا تکریمش؟
چنین جایگاه والایی که مرد زن را بر آن نشانده، هر کسی را شایسته نیست. نوامیس باید ناموس باقی بمانند:پاک، نجیب وعفیف، با معصومیتی کودکانه، و البته که همچون کودکی سر به راه. بقا در چنین وضعیتی البته آسان نیست، به ویژه که این قلمرو خط قرمزهای فراوان و مرزهای تنگی دارد، مرزهایی که نگاهبانانی به قیمت جان آنها را محافظند. کافی است پای کسی از مرزها فراتر نهاده شود تا مرزبانان دلیر به جنگش روند و جانش بگیرند.اگر چه آن چنان که گفته شد زن ناموس مرد و والاترین چیزی است که او دارد، اما عروجش به چنان مقامی به بهای از میان رفتن هر جایگاه دیگر برای او است. زن گرامی ترین چیزی است که مرد دارد، اما جز آن چیزی نیست.به این ترتیب زنی که چیزی نیست جز ناموس وقتی از قواعد عفت سرپیچی می کند دیگر هیچ نیست و هر چه بر هیچ روا است. مردان تا پای جان بر سر ناموس ایستاده اند اما این جان اغلب جان همان موجودی است که بر سرش ایستاده اند و لگدمالش کرده اند.ناموس احتمالا تنها پدیده ای است که برای دفاع از آن می بایستی به قتلش رساند.
کنشگران جنبش زنان نیز خواهی نخواهی از نوامیس جامعه اند و پدر خانواده شیطنت های آن ها را چندان تاب نمی آورد و آن گاه که حسب میل پدرانه اش رفتار نمی کنند، یعنی آن گاه که شرف و ناموس خانواده-جامعه را به خطر می اندازند، به دفاع از ناموس خویش برمی خیزد.راستی وقتی زنی بهشت را زیر پای خود دارد دیگر چه جای گلایه که آیا او و سه زن دیگر مشترکا در یک خانه بهشت را زیر پا دارند یا او به تنهایی؟ چرا زنی که موهبت مادری از پی همسری نصیبش شده میخواهد دیگرانی را از این موهبت محروم کند؟ زنی که به این زیرپایی بهشتی قانع نیست و بر هووهای خود رشک می برد لابد سزاوار آن بهشت نیست. این ناشکری البته عقوبت نیز دارد: احضار، بازداشت، زندان، حبس و شلاق. و البته که این زنان و دختران گناهکار باید خوشحال باشند که به سبب رافت پدرانه، بخت یارشان بوده و قربانی یک قتل ناموسی نشده اند؛ قتلی که قانون نیز از آن حمایت می کند.
این کنشگران اما آن دخترکانی نیستند که به هوای کشف بوسه ای در پستوی خانه ای، فریفته مردی می شوند و خونشان در پستوی دیگری به دست مردان دیگری می ریزد و پنهان می شود.که این دختر پستویی، حتی وقتی که بر ضد پدر عصیان می کند، چیزی است که در ارتباط با مردان تعریف می شود، شیء است، منفعل است، مفعول است، ابژه است. وجدانش معذب است و اگرچه از سلطه پدر تن زده، تن به چیرگی مردی دیگر داده است.اما زنی که برای مطالبه حقوق خود از کنج پستوها به خیابان، به جامعه پا گذاشته است نه ”فرشته خانه نشین” است، نه در در خیابان توسط این و آن اغفال شده.خونش هم اگر بریزد پنهان کردنی نیست.و مهمتر از همه او دیگر چیزی در رابطه با مردان نیست، او زن است، انسان است، فاعل است، فعال است، او سوژه است؛آگاهانه بر مناسبات خشن مردانه شوریده و به هیچ سلطه ای هم تن در نمی دهد.
در مبارزه اجتماعی اگر همیشه مرد سوژه بود و زنان در مقام مادر زندانی، فرزند شهید و یا خواهر مبارز مطرح می شدند و در رثای آن عزیز مجال مویه می یافتند، حالا زن سوژه است؛.به یمن احضارها و بازداشت ها و احکامی که جنبش زنان با آن رو به رو است، “شوهر فعال حقوق زنان” به شکلی جدید برای معرفی یک مرد بدل می شود.حال این بار مردان هستند که در رابطه با زنان تعریف می شوند.
منبع: تغییر برای برابری