خیابان دستاورد جنبش سبز نیست، الزام آن است

نویسنده
آرش معتمد

» تظاهرات 25 بهمن در گفتگو با علی هنری

به دنبال انتشار نامه دادخواهی فرزندان موسوی و کروبی،حامیان جنبش سبز از شهروندان خواسته اند در یک تظاهرات مسالمت آمیز خیابانی در روز۲۵ بهمن شرکت گزینند و به شیوه ای مسالمت آمیز اعتراض خود را به سیاست های جمهوری اسلامی به ویژه از روز 22 خرداد سال 88 به این سو نشان دهند. در همین ارتباط با علی هنری، فعال جمهوری خواه، و از حامیان جنبش سبز به گفت و گو نشسته ایم.به باور آقای هنری روزهای منتهی به 25 بهمن می تواند در تقویت شبکه های اجتماعی و بخشش انگیزه به شهروندان برای حضور مسالمت آمیز در خیابان های کشور موثر باشد. متن این گفت و گو در پی می آید.

 

 از آخرین تظاهرات سکوت جنبش سبز در 22 خرداد امسال هشت ماه می گذرد؛ آخرین راهپیمایی صدها هزار نفری جنبش مخالفان دولت نیز به زمستان پارسال باز می‌گردد. با توجه به اعلام راهپیمایی سکوت از سوی گروه‌ها و شبکه های اجتماعی سبز در روز 25 بهمن، چقدر می‌توان امید داشت جامعه از پیگیری مطالباتی که در 32 ماه اخیر در خیابان ها مطرح کرده‌ ناامید نشده باشد و به خیابان بازگردد؟

باید ابتدا تأکید کنم که پیگیری مطالبات، لزوما مترادف با حضور خیابانی یا هرگونه کنش جمعی اعتراضی نیست. فرد می‌تواند به وضع نامطلوب اقتصادی، عدم وجود آزادی‌های سیاسی واجتماعی، انزوای بین‌المللی کشور که باعث تضعیف حاکمیت ملی می شود و افزایش خشونت و ناامنی در جامعه معترض باشد ولی به هیچ کنش اعتراضی‌ای هم نپیوندد. از معترض بودن تا اعتراض کردن فاصله است. مسئله مهم این است که چه مکانیزمی این فاصله را کوتاه و یا پیمودن آن را تسریع می‌کند؟ من براین باورم آن عواملی که جامعه را در 32 ماه پیش با جنبش سبز همراه کرد و به اعتراض کشاند همچنان نه تنها پابرجاست بلکه بسیاری از آن عوامل تشدید نیز شده‌اند. هنوز نه تنها مطالبه احترام به آرای مردم و پس گرفتن آراء تحقق نیافته بلکه مشاهدات‌ نشان می دهد که مهندسی آرا و انتخابات نمایشی به شکل وقیح‌تری ادامه دارد. هنوز حکومتگران “دروغ” می‌گویند. حتی تفاوت‌های اندکی را که در بینش همین نیروهای سیاسی باقیمانده در صحنه وجود دارد هم نمی‌پذیرند، چه رسد به اینکه سبک‌های گوناگون زندگی را به‌رسمیت بشناسند. به‌نظر می‌رسد نارضایتی بیش از پیش وجود دارد، ولی این نارضایتی به‌دلایلی، که عمده آن می تواند سرکوب بیش از حد باشد، تنها سر بزنگاه‌هایی می‌تواند به اعتراض آشکار و جمعی بیانجامد. آنچه ما را امیدوار می‌کند که این نارضایتی در آستانه بیست و پنج بهمن و انتخابات نمایشی نیز به اعتراض عمومی منجر شود، ابتدا بالا رفتن میزان این نارضایتی، گستره آن و همچنین نوع آن است. امروز نارضایتی نه تنها در جامعه بلکه در بدنه حکومت نیز علنی شده‌است. نارضایتی‌های اقتصادی، کارگر و کارفرما و مزدبگیر و کارآفرین را به ستوه آورده‌اند. درثانی مطالبه روشن و انگیزه‌ای که شاید نامش را “انگیزه تقویمی” می‌ گذارم وجود دارد. یعنی همان که سالگرد حصر رهبران جنبش سبز در روز بیست و پنج بهمن است. رهبرانی که برای دستیابی به مطالبات پایداری کردند و بخش عمده ای از جامعه و همراهان سبز به آنها اعتماد دارند.

 

در گفت و گویی که پارسال پس از خیزش جنبش سبزدر روز ۲۵ بهمن و تظاهرات سه شنبه های اعتراض با شما داشتیم از شما پرسیدم چرا برخی نیروهای اپوزیسیون در خارج از کشور در حد فاصل عاشورای 88 تا 25 بهمن 90 مدام بر “تمام شدن” جنبش سبز تأکید می کنند. این سئوال را هنوز هم می توان مطرح کرد؛ چرا؟

به باور من زمانی می‌توانیم از مرگ یک جنبش بگوییم که بتوانیم ادعا کنیم اگر حکومت مجوز حضور سبزها و راهپیمایی بدهد، تظاهرات فراگیری شکل نخواهد گرفت. من تصور می‌کنم هرگز نمی‌توان در شرایط کنونی چنین ادعایی داشت. شما ترس حکومت را در کوچکترین حرکت سبزها ببینید. هیچ روزنه‌ای را برای حضور باز نمی‌گذارد، این احساس عمومی است و مختص حکومت هم نیست که اگر فرصتی برای حضور سبزها با درجه معقولی از هزینه، نه اینچنین سرکوب غیرانسانی‌ای، ایجاد شود، یقیناً ما یکبار دیگر در خیابان یا هرجای دیگر همدیگر را خواهیم یافت.اما اینکه چرا این زمزمه نبودن جنبش سبز در میان مخالفان حکومت هم شنیده می‌شود، اگر به جهت به هرحال رقابت سیاسی نباشد، برآمده از یک سیاست دوری‌گزینی از جنبش سبز و پرهیز از مشارکت در آن است. مسلماً اگر برای عموم جامعه سیاست موقتی و آنچه ماندنی است، زندگی باشد، برای فعالان جنبش سبز، سیاست و زندگی درآمیخته است و مدام سیاست جریان دارد. کنشگری نیز در جنبش سبز مدام وجود دارد، اما نمود آشکاری ندارد چرا که لازمه کنشگری در فضای سرکوب چنین است. کسانی که اعتراض عموم جامعه را به همان دلایلی که در پیش گفتم نمی بینند و از نزدیک نیز همراهی با جنبش ندارند این تصور برشان گاه غالب می شود که واقعا هیچ تحرکی وجود ندارد و جنبش مرده است.

 

در روزهای اخیر یکی از نقدهای مخالفان تظاهرات سکوت جنبش سبز متمرکز بر این موضوع است که “دستاورد” راهپیمایی سکوت و مسالمت آمیز چیست؟ شما به عنوان یکی از حامیان راهپیمایی چه پاسخی به این نقدها دارید؟

به‌نظر من خیابان به معنای حضور و مشارکت علنی همراهان جنبش سبز، کسانی که با آن همدلی دارند و اهداف جنبش را در راستای بهبود وضعیت گروهی و فردی‌شان می‌دانند، یک وجه با اهمیت سیاست‌ورزی اصلاح طلبانه است. پرهیز از “خیابان” شاید یکی از دلایل عمده به بن رسیدن اصلاح‌طلبی دوم خردادی بود.

 

چرا “خیابان” را اینقدر با اهمیت می شمارید؟

ما باید در خیابان حضور داشته باشیم. یک جنبش اصلاح‌طلبانه می‌بایست همیشه یک نگاهش به خیابان باشد تا اگر فرصتی بود حضور داشته باشد ومشارکت همراهانش را علنی کند. شاید بهتر باشد بگویم خیابان برای ما «دستاورد» نیست بلکه “الزام” است، همانطور که مذاکره و سیاست ورزی اصلاح‌طلبانه نیز الزام است. تصور کشورهای اروپایی را بکنید که در آن تظاهرات خیابانی وجود نداشته باشد. آیا کمترین اصلاحاتی را می‌توان در آن متصور بود؟ اما اینکه از این الزام چه بدست می‌آوریم مهم است.

 

خب مساله اینجا است که منتقدان تظاهرات آرام می گویند، تظاهرات مسالمت آمیز هرگز راه به جایی نمی برد. شما چه دستاوردی متصور هستید برای روز سه شنبه؟

اولین دستاوردش تقویت تداوم حضوراست. فارغ از آنکه در این روز ما راهپیمایی گسترده ای داشته باشیم یا نداشته باشیم، فرایندی که با فراخوان شورای راه سبز امید تکمیل شد –زیرا این فراخوان قبل از هر چیز خواسته بدنه جنبش بود ـ برای ما دستاوردهای درون-جنبشی دارد. جنبش اجتماعی برای توانمندی خود، نیازمند به مشارکت کشاندن همراهانش دارد، یکی به آن دلیل که اعتراضش را علنی کند و به قول معروف «صف‌کشی» کند؛ دیگر به آن دلیل که خود را برای صف‌کشی‌های آینده مهیا کند. فرایند رسیدن به روز تظاهرات گاه تا خود تظاهرات دستاوردهای بیشتری برای جنبش اجتماعی دارد. تقویت هویت گروهی جنبش سبز، شکل‌گیری شبکه های اجتماعی، تقویت پیوندها در شبکه های موجود، تبلور خلاقیت‌های فردی و گروهی، و خلق و تجربه شیوه هایِ نوی کنش جمعی همه دستاوردهایی است که در مشارکت در امر بسیج سیاسی برای یک تظاهرات برای جنبش می‌مانند. کنش‌های «ظاهری» که موسوم به “تظاهرات” به معنای عام است جنبش را از نظر عملی و نظری، منابع و نیروها تقویت می‌کند.

 

آیا این برداشت درست است که شما معتقدید پیش از ارائه هر راه حل سیاسی ابتدا لازم است جنبش سبز موجودیت خود را به طور مداوم اثبات کند تا بتواند حریف را به نامیرا بودن قدرت خود مطمئن سازد؟

بله، اما به هرحال پرسش استراتژیک پابرجااست که وجه دیگر خیابان یعنی سیاست ورزی چگونه است و اگر ما خیابان را هم بدست آوردیم چگونه می خواهیم خواست‌های‌مان را محقق کنیم. که من پاسخ می‌دهم با «سیاست»، با یارکشی از درون ساخت قدرت و به سرعقل آوردن بسیاری دیگر تا بپذیرند بحران وجود دارد و مناسب ترین راه حل جنبش سبز.خلاصه آنکه مسئله نخست آن است که جنبش سبز خود را به عنوان یک گزینه حاضر و قوی نشان دهد، هر تغییری بدون حضور یک جریان اصیل دموکراتیک که بیشترین تکثر را در خود حمل کند –در اینجا به طور مشخص جنبش سبز- چه بسا به بازسازی اقتدارگرایی از نوع دیگر بی انجامد.

 

یکی از نقدها به جنبش سبز که در ماه‌های اخیر رایج شده است آنچه را که “سانتی مانتال” بودن جنبش مخالفان می‌نامد مورد نکوهش قرار می‌دهد. جنبش اعتراضی ایران را با نمونه سوریه یا لیبی یا یمن مقایسه می‌کنند و “تهور و شجاعت” شهروندان عربی را الگوی مبارزاتی ایرانیان معرفی می‌کنند. سبک زندگی ایرانیان را مترادف با مبارزه برای دستیابی به مطالبات‌شان نمی‌دانند و جامعه را به واکنش های ضربتی و ساقط کننده فرا می‌خوانند. شما چه نگاهی به چنین نقدهایی دارید؟

به باور من این نقد یک پیش فرض ناگفته دارد که تا آن را روشن نکنیم، هر پاسخی به آن می‌تواند فقط به یادآوری یک رشته کلیات در مورد تفاوت‌های جامعه‌شناختی و تاریخ و فرهنگ کشورها باشد. این پیش فرض آن است که ما از جنبش سبز چه می‌خواهیم و جنبش سبز را چه نوع جنبشی می‌دانیم، جنبش سرنگونی‌طلب یا جنبش اصلاحی. تا امروز قرار بر این است که این جنبش، فارغ از داوری ما در مورد درست یا نادرست بودن این سیاست، یک جنبش اصلاح‌طلبانه است. به این اعتبار، باید در هر بحثی و نقدی این موضوع را مد نظر قرار دهیم. به عنوان مثال مسئله کاربرد خشونت را در همین پارادایم بسنجیم. اگر منِ جمهوری‌خواه با تمام وجود در جنبش سبز فعالیت می‌کنم، به این دلیل است که فکر می‌کنم روش اصلاحی بهترین راه برای رسیدن به دموکراسی است. اگر دیگرانی فکر می‌کنند که تا این نظام ساقط نشود، نمی‌توان تأسیس دموکراسی را آغاز کرد و بر همین اساس از لزوم “تهور و شجاعت” بیشتر صحبت می‌کنند مُخیر هستند. اما باید نسبت خود را با جنبش سبز روشن کنند. تا این پیش فرض‌ها را شفاف و آشکار نگوییم، نمی‌توانیم گفت‌و‌گوی صادقانه‌ای را در این زمینه داشته باشیم. با جنبش هستیم چون تنها نیروی واقعی و مردمی مخالف است، اما می‌خواهیم یک قرائت دیگر را بر آن سوار کنیم و آن را به راه خود ببریم. اینکار درست نیست. به این دلیل این نقدها هم دلنشین نیستند. حرف سیاسی را باید به صورت سیاسی زد تا بحث مفید فایده باشد.

 

 به تظاهرات 25 بهمن باز گردیم؛ فردا قرار است شهروندان در خیابان‌های پایتخت و دیگر شهرهای کشور در یک راهپیمایی سکوت به یکدیگر بپوندند. در شبکه‌های اجتماعی مجازی و حقیقی چه کارهایی می‌توان انجام داد تا انگیزه شهروندان برای مشارکت در خیابان و یا حمایت از آن افزایش یابد؟

کنشگران رسمی و غیررسمی برای افزایش مشارکت باید در چهار حوزه کوشش کنند: یک معناسازی، مفهوم سازی و آگاهی رسانی واز آن طریق افراد بیشتری را با جنبش همراه و همدل کنند؛ دو همراهان جنبش را در معرض جنبش قرار دهند یعنی خبررسانی کنند؛ سه انگیزه مشارکت را در میان همراهان افزایش دهند. البته کنشگران خارج از کشور نیز می‌توانند در جهانی کردن جنبش و به‌رسمیت شناساندن آن و گفتار و مطالباتش در میان افکار عمومی و سیاسگذاران دیگر کشورها تلاش کنند که این در شرایط کنونی بسیار بااهمیت نیز است.

این 3+1 حوزه به شکل‌های مختلف امکان پذیر هستند، ولی بنظر من مهمترین آن استفاده از شبکه‌های شخصی و استفاده از پیوندهای به اصطلاح ضعیف است. در جوامع غیردموکراتیک بسیاری از اخبار از طریق شبکه‌های شخصی منتقل می شود یعنی منبع خبری عمومِ جامعه شبکه‌های شخصی است: شبکه دوستان، همکاران، هم محلی‌ها، همکلاسان، و غیره. در این شبکه‌های شخصی به‌دلیل شناخت، اعتماد و فهم متقابل هم اخبار گردش آزادانه‌تری دارد و هم به طرق مختلف هنجار به نفع مشارکت شکل می‌گیرد. همراهان جنبش سبز شبکه‌های شخصی را باید به محلی برای گفت‌وگو و خبررسانی تبدیل کنند.

نکته بااهمیت دیگر آن است که ما چگونه آنها را که در شبکه‌هایی مجزا از ما و شبکه های جنبش سبز قرار دارند در معرض جنبش قرار دهیم؟ این امر بوسیله توجه به ارتباط‌های ضعیف محقق می‌شود. کسانی که با ما ارتباط‌های ضعیفی دارند پل‌های ارتباطی ما با جزایر ناشناخته یا به‌دور از دسترسی جنبش سبز هستند، همراهان جنبش باید تلاش کنند، با آنها که مانند خودشان نمی‌اندیشند، یا طور دیگری زندگی می‌کنند، و عموماً ارتباط ضعیفی با آنها دارند را مورد توجه قرار دهند و اخبار جنبش سبز را به آنها برسانند و بیش از پیش با آنها گفت وگو و مذاکره کنند. این امر باعث می‌شود جنبش سبز خود را در میان گروه های اجتماعی مختلف گسترده کند.

 

خانواده میرحسین موسوی و مهدی کروبی نیز اخیراً با انتشار بیانیه ای به طور تلویحی از تظاهرات‌ اعتراضی علیه زندانی شدن رهبران سیاسی جنبش سبز حمایت کرده‌اند. احساس عاطفی که میان بدنه جنبش سبز و رهبران برقرار است در سالروز حصر آنها چقدر می‌تواند بر برانگیختگی شهروندان در مشارکت مسالمت آمیز تاثیر گذار باشد؟

مسلماً یکی از مکانیزم‌های مشارکت در کنش‌های جمعی احساسات است. حصر رهبران جنبش سبز یک وجهش ظلمی است که در این رفتار غیرقانونی، غیرانسانی و غیراخلاقی بر این رهبران و خانواده ها و نزدیکان آنها روا داشته می‌شود. این احساس هر انسانی را برای مشارکت در هر کنشی که منجر به پایان این ظلم شود می‌انگیزاند. اما رفع حصر انگیزه قوی‌ای برای همه کنشگران سبز از نظر سیاسی نیز هست. رفع حصر یکی از نشانه‌های پذیرش خرد از سوی حکومتگران یا بخش‌هایی از آن است و این یکی از اهداف جنبش است رفتار عقلانی و قانونی را به حکومتگران بقبولانیم.

 

ده روز پس از 25 بهمن با شروع تبلیغات انتخاباتی مجلس، عملا فضای سیاسی و اجتماعی کشور وارد فاز انتخابات می‌شود و یک هفته پس از آن، روز انتخابات فرا خواهد رسید. شما اخیراً در مقاله ای نوشته اید در فضای انتخاباتی، امکان سیاسی شدن جامعه در بالاترین حد است. در این شرایط امکانِ در معرضِ‌جنبش‌قراردادن بخش گسترده‌ای از جامعه محقق می‌شود، از سویی میزان سرکوب متصور کاهش پیدا می‌کند. پس از راهپیمایی سکوت 25 بهمن که می‌تواند برگرداننده شهروندان به خیابان باشد، از فرصت فضای انتخاباتی که بلافاصله پیش خواهد آمد چگونه باید بهره گرفت؟

مساله این است که فضای انتخاباتی پیش رو نیز چون فرصتی است برای تقویت و زنده شدن جنبش سبز. اینبار ما بیش از دو هفته را برای کنشگری در اختیار داریم. ضمن آنکه این کنشگری ما دیگر این امکان را دارد که عمومی و ملی باشد نه محدود به پایتخت یا شهرهای بزرگ. شاید نتوان از فعلا از بایسته‌ها بطور مشخص صحبت کرد، ولی می توان مشخصا از نابایسته ها گفت. هر رویکردی که بخواهد کنشگری را تا روز انتخابات به تعویق بیاندازد و منجر به آن بشود فضای سیاسی انتخاباتی را ترک کنیم، نادرست است. اگر آن رویکرد کنشگری در روز انتخابات را هم به در خانه ماندن تقلیل دهد هم از نظر نمادین و هم از نظر عملی فاجعه است. هم پیش از انتخابات و روز انتخابات همراهان جنبش سبز باید با حضور، شاهدان میتینگ‌های انتخاباتی و منازعات و مشاجراتی که در آنها صورت خواهد گرفت باشند. باید با حضور در ستادها و گزارش‌دهی به یکدیگر در شهرهای مختلف شبکه‌های اجتماعی جنبش سبزرا از طریق سیاسی و به واسطه خبررسانی و خبردهی سیاسی بازسازی کنند. همینطور است در روز انتخابات و در فردای انتخابات. اساساً در خانه (حوزه خصوصی) ماندن چه دخلی به حضور سیاسی در عرصه عمومی دارد؟

ما از فضای سیاسی پدید آمده در انتخابات باید به نحو احسن استفاده کنیم و این فضا را تا روز انتخابات و حتی روزهای بعد از آن، یعنی روزاعلام نتایج ترک نکنیم. ستادهای کاندیداها، مناظره ها در عرصه عمومی، رسانه‌ها و کوچه و خیابان همه فضایی است که انتخابات در اختیار ما برای تکرار دعاوی‌مان و مطالبات جنبش سبز و همینطور برای کنش‌ورزی هماهنگ قرار می دهد. پوشش خبری رسانه‌های خارجی می تواند حضور ما را هم به خودمان و هم به جهانیان اثبات کند. یعنی این مطلب مهم را نیز روشن کند که هیچ تصمیمی برای ایران نباید بدون جنبش سبز گرفته شود.