کودکانی که به ثبت نرسیده اند

فریبا داوودی مهاجر
فریبا داوودی مهاجر

ارجمند ۹ ساله است و در محله فقیر نشین گلشهر مشهد با پدر و مادرش زندگی میکند. پدرش افغانی و مادرش اهل قوچان است. ارجمند در “شلوغ بازار” و در مغازه “چاکی کباب فروشی” کار میکند و مثل خواهر و برادرش شناسنامه ندارد و بهمین دلیل به مدرسه نمی رود اما ارجمند تنها کودک بیشناسنامه نیست. چندی پیش، اداره کل اتباع خارجی استانداری تهران اعلام کرد “۳۲ هزار کودک بدون هویت و شناسنامه که حاصل ازدواجزنان و دختران ایرانی با اتباع خارجی است، در کشور وجود دارد”. کودکانی که اغلب دارای پدران افغانی هستند. نه شناسنامه دارند و نه می‌توانند تابعیت ایرانی داشته باشند و از هیچ حقوق قانونی برخوردار نیستند. البته با یک حساب سر انگشتی میتوان فهمید که این آمار درستنیست چون طبق آمار غیر رسمی ۳۰ هزار زن ایرانی با مردان افغانی ازدواج کرده اند. بدین ترتیب قطعا تعداد کودکان متولد شده و فاقدشناسنامه بیش از ۳۲ هزار خواهد بود.

امان الله ۱۷ ساله هم شناسنامه ندارد. او میگوید وقتی شناسنامه نداری یعنی مدرسه راهت نمی دهند. مریض بشویم هیچ بیمارستانی ما راقبول نمیکند یعنی هیچ حقی نداریم. ما در هیچ کجا به حساب نمی آییم در حالی که در ایران به دنیا آمدیم و بزرگ شدیم.

ارجمند و امان الله و منیر و توفیق و ظفر و بسیاری از کودکانی که در این آب و خاک زندگی می کنند هویتی ندارند. در سایه زندگی میکنند وبه فقر محکوم هستند. کودکان بی هویت و بی نشان که هیچ کجا به ثبت نرسیده اند. برآورد‌ها نشان می‌دهد ۱۰۰ هزار کودک بی‌شناسنامه درکشور زندگی می‌کنند و این درحالی است که تعداد بسیار زیادی از ازدواج‌های زنان ایرانی با مردان افغان به ثبت نمی رسد. کودکانی که نه تنهافاقد حقوق شهروندی هستند بلکه منشا بسیاری از آسیب های اجتماعی میتوانند باشند.چندی پیش هم غلامرضا حقیقی معاون حقوقی ثبت احوالفارس در خصوص آمار کودکان بی شناسنامه گفت: این سازمان در این رابطه آماری ندارد و ما فقط چهار وقایع ازدواج، طلاق، تولد و وفاترا به ثبت می رسانیم و این جزء وظایف قانونی ما است.

آسیب شناسان نام دیگری بر این کودکان گذاشته اند. آنها این کودکان را “بچه های غایب” می نامند. شاید چون هیچ گاه روی مدرسه رانمیبینند و همیشه از سر کلاس درس غیبت دارند.

اما این یک روی سکه است. روی دیگر سکه این است که بسیاری از این کودکان در پی رابطه خارج از ازدواج متولد شده اند و کودکان بیشناسنامه محدود به ازدواج زنان ایرانی با مردان افغانی نیستند. بطوریکه رییس کمیسیون حقوق بشر کانون وکلای دادگستری منطقه فارس درگفت گو با “خبر جنوب” به کودکان بی شناسنامه حاصل از رابطه نامشروع اشاره میکند ومی گوید: “در بیشتر مواقع پدر این کودکانمشخص نیست و این کودکان به حمایت سازمان های مسوول در این زمینه نیاز دارند.شاهرخ عطایی کشکولی تاکید میکند که، کودکان بیشناسنامه سرپرستی ندارند و خانواده ها نیز آنان را نمی پذیرند وانها همیشه بی هویت باقی خواهند ماند.

محله افغانی ها در قم (شهر قائم) نام دارد. محله ای فقیر نشین که اگر از کوچه هایش گذر کنید در کنار فقر و محرومی، کودکان ونوجوانانی را میینید که در کوچه و خیابان بازی میکنند و یا سر کوچه های خاکی بیکار ایستاده اند. بعد از این همه سال “بخت آور” را ازیاد نمیبرم. میگوید اسمش به معنی خوش اقبالی است. میپرسم مدرسه میروی؟ بخت آور نگاهم میکند و میگوید راهم نمیدهند. راننده ای کهمن را به آنجا برده بود میگفت، این منطقه نزدیک جمکران است و پر از بچه های بی شناسنامه که پدرانشان غیر قانونی اینجا زندگیمیکنند اما مشکل اصلی شناسنامه نیست. مشکل این است که اینها در کوچه و خیابان گرفتار هزار جور بدبختی میشوند.

آنچه مسلم است این کودکان در خطر آسیب های جدی اجتماعی اند و بسیاری از آنها می توانند منشاء بسیاری از جرایم باشند، کودکانی بازمانده از چرخه تحصیل که با اختلال در فرآیند توانمند سازی مواجه شده ودرمعرض فقر و نابرابری بیشتری قرار میگیرند. کودکانی بیگناه که ناخواسته و نا آگاهانه در معرض رفتارهای پر خطر قرار می گیرند.

اما سوال اساسی اینجاست که این مشکل از کجا ناشی می شود ؟

واقعیت این است که بخش عمده ای از مشکل به ماده ۹۷۶ قانون مدنی ایران بر میگردد. در این قانون آمده است : به افرادی که پدر آن‌ها ایرانی است، خواه در ایران یا خارج متولد شده باشند، تابعیت ایرانی داده می‌شود؛ اما در این ماده اشاره‌ای به افرادی که مادر آن‌ها ایرانی است نشده است. از سوی دیگر بر اساس ماده ۱۰۶۰ قانون مدنی، ازدواج زن ایرانی با تبعه خارجی موکول به اجازه مخصوص از سوی دولت است. هر چند که \ طبق قانون تعیین تکلیف فرزندان حاصل از ازدواج مزبور مصوب ۱۳۸۵، فرزندان حاصل از ازدواج زنان ایرانی با مردان خارجی که در ایران متولد شده‌اند می‌توانند پس از رسیدن به سن ۱۸ سال، تقاضای تابعیت کنند. اما زمانی آنها میتوانند درخواست تابعیت کنند که از زمان درس و مدرسه و آموزش و شکل گیری آنها گذشته است.

نقل خاطره ای از اردوگاه عسگر آباد ورامین اگر چه ناراحت کننده است اما میتواند مفید باشد. چند سال پیش قبل از سفری به کابل در این اردوگاه با مرد افغانی برخورد کردم که کارت آمایش داشت و با دختری از ورامین ازدواج کرده بود. ۳ فرزند بی شناسنامه داشت که تا اخر دبستان و به هزار زحمت در مدرسه ای که افغانی ها و در حداقل امکانات احداث کرده بودند درس خوانده بودند. قرار بود آنها را از این اردوگاه به اردوگاه سلیمان خوانی بفرستند. مرد افغانی به خاطر درس ۳ فرزندش میخواست به کابل برگردد. در حالیکه همسرش میلی به رفتن نداشت. هیچوقت فراموش نمیکنم که زن در پای اتوبوس دولا شد و مشتی از خاک را برداشت. بو کرد و داخل کیسه ای ریخت. زار زار گریه میکرد و می گفت: میدانم، میدانم که دیگر خاک کشورم را نخواهم دید.