جیمز کرول
اگر در جستجوگر گوگل، کلمات “جنگ ایران” را وارد کنید با بیش از 90 میلیون جواب روبرو می شوید. همه سایت ها پر از رعب و وحشت نیات آمریکا در قبال ایران است. مجله نیوزویک هفته پیش گفت چنی، معاون ریاست جمهوری، به دنبال تحریک اسراییل به حمله به تاسیسات هسته ای ایران است که به نوبه خود واکنش ایرانی ها را در پی داشت و این خود جرقه یک حمله آمریکایی قابل دفاع را می زد.
در همین حال نیکلاس سارکوزی، رییس جمهور فرانسه، در سازمان ملل ظاهرا” هشدارهای وزیر امورخارجه خودش را تکرار کرد که یک ایران با برنامه های هسته ای کنترل نشده، همه را به سوی جنگ هدایت خواهد کرد.
اما به گفته ادمیرال ویلیام فالون، فرمانده مرکز نظامی آمریکا در منطقه، این “کوبیدن بر طبل جنگ و اختلاف، نه مفید است و نه کمک کننده است”. گفته های آمیخته به انکار او به خبر گزاری الجزیره، این کلاف را سردرگم تر کرده است.
علیرغم صدای طبل جنگ، باور اینکه بوش در نهایت فرمان حمله به ایران را صادر کند سخت است زیرا چنین حمله ای می تواند 160 هزار سرباز آمریکایی را تبدیل به گروگان های شیعیان در عراق کند. از طرف دیگر واضح است بوش قصد ندارد عراق را چنین ضربه پذیر رها کند و واشنگتن را در حالی ترک کند که تحرکات هسته ای تهران حل نشده باقی مانده باشد.
جالب است سارکوزی با هشدار به ایران در سخنان خود در سازمان ملل در هفته گذشته گفت: “ضعف و چشم پوشی منجر به صلح نمی شود، بلکه آتش جنگ را روشن می کند.” این تقابل خطرناک دو آرمان متضاد بود زیرا چشم پوشی می تواند بیشتر علامت قدرت باشد تا ضعف.
در واقع درسی که از نیمه دوم قرن بیستم گرفته می شود این است که ملت ها معمولا” بزرگی و شکوه خود را با کارهایی که نمی کنند تعریف می کنند و نه کارهایی که قادر به انجام آن هستند. ایالات متحده دو راهی تصمیم گیری بر سر ایران هسته ای را قبلا” در موقعیت خطرناکتری با اتحاد جماهیر شوروی سابق تجربه کرده است. به نظر می رسد درس های آن تجربه به فراموشی سپرده شده است زیرا چشم پوشی محور اصلی آن بود.
در سال 1945، ژنرال لزلی گروز مسوول پروژه منهتن، بی پرده و آشکار گفت: “اگر ما بدرستی واقع گرا بودیم به جای اینکه آرمانگرا باشیم، همانطور که تا حالا بوده ایم، به هیچ قدرت خارجی که هم پیمان محکم ما نیستند و هیچ اعتمادی به آنها نداریم، اجازه تولید و مالکیت بر سلاح های هسته ای را نمی دادیم. اگر چنین کشوری شروع به تولید جنگ افزار هسته ای کند، ما تمامی ظرفیت تولیدی آنها را نابود می کردیم پیش از آنکه آنقدر جلو بروند که بتوانند ما را تهدید کنند.”
حتی وقتی در سال های بعد افرادی نظیر برتراند راسل و ژنرال رابرت اپنهایمر که وجهه صلح طلب تری داشتند نیز از ایده حمله پیشگیرانه به تاسیسات هسته ای اتحاد جماهیر شوروی حمایت کردند، باز هم رییس جمهور وقت، هری ترومن، از آن چشم پوشی کرد.
وقتی دوایت آیزنهاور در انتخابات ریاست جمهوری بر ترومن پیروز شد، همین سیاست چشم پوشی به عنوان مبنای دکترین “تلافی سخت” او قرار گرفت و تصمیم او را مبنی بر خودداری از حمله اول به اهداف هسته ای شوروی در پی داشت. در سال 1954، آیک (نام مصطلح آیزنهاور) مصوبه ای را به عنوان سیاست شورای امنیت ملی صادر کرد که قضیه را این گونه رسمیت بخشید: “ایالات متحده و هم پیمانانش باید از انجام هر گونه عملیات یا حمله پیشگیرانه که محرکی برای شروع جنگ باشد، خودداری کنند.”
زمانی که جان اف کندی سکان ریاست جمهوری آمریکا را بدست گرفت، وقوع جنگ های هسته ای قریب الوقوع به نظر می رسید. اما وقتی در تابستان سال 1961 به کمک ارزیابی ماهواره ای جدید، متوجه این واقعیت شدند که نیروی هسته ای شوروی بسیار کوچکتر و آسیب پذیرتر از آن است که به نظر می آمده، مقامات پنتاگون خود را در موقعیت بی نظیری برای یک عملیات نابودسازی تمامی تسلیحات هسته ای شوروی بر روی زمین دیدند. اما باز هم این پیشنهاد توسط کندی با پاسخ منفی روبرو شد.
به خاطر سیاست چشم پوشی ترومن، آیزنهاور و کندی، این سیاست به یکی از ارکان رفتاری سیاست ایالات متحده تبدیل شد. اما به هرحال تاریخ نشان می دهد علیرغم چالشی که گروز بین واقع گرایی و آرمان گرایی می دید، این نحوه رفتار خودداری از حملات ضد هسته ای، تا کنون جوابگوی مشکلات بوده است.
موفقیت های دیگر رییس جمهورهای ایالات متحده در عقلانیتی بوده که برای آستانه تحمل از خود نشان داده اند. حل و فصل به دور از خشونت مساله هسته ای آمریکا- شوروی، خود ارایه دهنده یک ساختار برتر و مهمترین پیغام دوران گذشته به دوران حاضر است. به نظر می آید اسلحه بدستان سرمست آنطور که سی وایت میلز آنان را “واقع نگرهای خمار” نام نهاده، در اشتباه باشند. او در کتابش به عنوان “به نام واقع گرایی” در سال 1956 می نویسد: “آنها یک واقعیت پارانویایی برای خود ساخته اند.” آیا این ماجرا دوباره در حال اتفاق افتادن است؟
دکترین “برتری جهانی” پنتاگون اکنون از پیدایش هرگونه رقیب نظامی برای ایالات متحده جلوگیری می کند. معنی چنین نگرشی این است که حملات پیشگیرانه باید به عنوان تمرین آمادگی قدرت آمریکا، جایگزین معیار های ایجاد ثبات گردد. خوشبختانه “جنگ پیشگیرانه” که به طور کامل توسط دستگاه دیپلماسی بوش در عراق اجرا شد، فاقد ارزش از آب درآمد. این مهمترین دلیلی است که اینکه امیدوار باشیم هیچ حمله پیشگیرانه ای علیه ایران در کار نباشد. ولی چنین امیدواری باید به کمک تاریخ مورد تاکید قرار گیرد. آمریکا همین الان هم به این پرسش، پاسخ داده است. و پاسخ آمریکا “نه، است.
منبع: بوستون گلوب- اول اکتبر