دوهزار “روز” منتشر شده است. این رخداد، خود برای هر روزنامهنگار و هر شهروند، و هر تبعیدی، امری خجسته است.
نخست، این رسانه توانست خزانهای پی در پی و رایج در زندگی رسانهها را پشت سر بگذارد. دوم “روز” تولد یکی از نخستین روزنامههای اینترنتی ایران است و سوم “روز” در غربت و به همت روزنامهنگاران تبعیدی چشم به جهان گشوده و به راه افتاده است. و در آخر “روز” هیچگاه پیوندش را با میهنش قطع نکرده است. هم روزنامه است و هم محفلی، باهمه معضلها و کم و کاستیها، محفلیست برای وصل دوستداران.
ژورنالیست، روزنگارست. پردازشگر خبر روز است، اما روزنامه، تنها انتشار روزمرگی نیست. روزنگاری پلیست که پردازشگر خبر، در زمان حاضر میان گذشته و آینده برقرار میکند. برای دانستن از گذشته باید روزنگاری آن دوران را نگاه کنیم. بررسی تاریخ یک دوران با رسانش مشخصههای آن دوران در رسانههایش ممکن است، شاهدانی که در سطر سطر هر خبر و گزارش، به ما میگویند در این دوران بر جهان چه گذشته است. روزنامهنگار با هدف تاریخ نویسی روزنگاری نمیکند، ناخواسته شاید، با پردازشگری خبر روز، قضاوت کارش را به تاریخ میسپارد. نگاه به گذشته اما همزمان هم به تاریخ است و هم به رسانه و ناگزیر آزمونی برای سنجش با زمانه بودن رسانه است.
پرسش این است، آیا امروز میتوانیم با نگاه به دوهزار شماره “روز”، تاریخ ده سالهی کشور را دید؟ این پرسش را محققان باید پاسخ دهند. نگاه من زندگی “روز” در این مدت است که آنرا به سه دوره تقسیم کردهام.
دوره نخست: از نخستین شمارههای روز تا رویداهای انتخابات ۱۳۸۸
این دوره تولد و به راه افتادن “روز” است. روزنامهای که در تبعید انتشار خود را آغاز میکند و در هر صفحهی آن میتوان نشان تازگی و غربت را دید. در آغاز تلاش میکند بگوید ما از تبعیدیان نیستیم و ما با دیگر آمدگان این راه دراز تفاوت داریم، از داخل هستیم و میخواهیم بمانیم. با داخل ماندن، البته این رسم تبعید است که هر تازهآمدهای در عرصه کار خود، “داخل” را نفس مسیحای زنده بودن خود و زندگی بخشیدن به دیگران میداند. هنوز هم تازه آمدگان که تبعید خود را باور ندارند -نه تنها تبیعد خود که تبعیدیان پیشین را نیز!- باوریست شاید به نگسستن از ریشه.
بنیانگذاران “روز” اما تفاوتی آشکار با بسیاری دیگر از تبعیدیان داشتند. همه از روزنامهنگاران نامدار داخل بودند و در رسانههای داخلی تا پیش از تهدید و احضار و زندان، قلم میزدند. در نخستین شمارههای این دوره، “روز” تلاش میکرد زبانش نزدیک به “گفتمان رسمی” باشد، سانسور حاکم بر ایران را نمیپذیرفت، اما به آنگونه که امروز زبانش بازتر شده است، نیز سخن نمیراند. خود را مقید کرده بود، قانون و برخی از سنتها و عادات “ناگفته و ننوشته”ی داخل را رعایت کند، تا در داخل هم خوانده شود. از این میان برای نمونه به مستعار نویسی پیش آمدگان اعتراض داشت. ضمن آنکه به درستی برای حفظ همکارانی که از ایران برای روز مینوشتند، حساس بود. این دوره البته در میانهی بسر آمدن دورهی قدرت اصلاحطلبان و قدرت گیری “معجزهی هزارهی سوم” جمهوری اسلامی بود. آرام آرام ابرهای سیاه سانسور و فشار حکومتی با به قدرت رسیدن احمدینژاد بیشتر شد، و روز نیز تاب ماندن پشت این ابرها را نداشت. تغییر آرام آرام در لحن و سپس در مواضع پدید آمد. در داخل، همکاران و آنهایی که در “روز” مفری برای بیان نظر خود میجستند، تحت فشار قرار گرفته بودند. در شبی که بر داخل سایه میگستراند همکاری با روز در آغاز منع و سپس ممنوع شد. نامهای ناآشنا نیز به نویسندگان روزنامه اضافه شدند. “روز” نیز پذیرفت که مستعار نویسی تا زمانی که هویت نویسنده برای روزنامه معلوم است، چه در دمکراسی و چه در استبداد، حق مسلم روزنامهنگار است.
سرکوب در داخل کشور، اگر با خاموش کردن صدایهای معترض در خارج و از این میان سانسور اطلاع رسانی همراه نشود، برای استبداد سودی نخواهد داشت. یکی از ویژگیهای جمهوری اسلامی در عرصه حذف صدای دگر اندیشان، نظاممند کردن سانسور از طریق حاکم کردن “گفتمان رسمی” است. منزوی و منفرد کردن صدایهای دیگر، و در اصل کثرتگرایی با مجموعهای از صداها که در اصل پژواک همان تک صدایی “گفتمان رسمی” هستند. بدون شک مقاومت در برابر این شگرد -که گاه میتواند با تطمیع و تهدید برخی همصدایی نیز تولید کند!- سختتر از بگیر و ببند و بستن رسانههاست. در این دوره “روز” کمابیش بر کثرتگرایی در چارچوبی که برای خود از آغاز تعیین کرده بود وفادار است. میخواهد روزنامه بماند و نه ارگانی سیاسی برای جمعی از تبعیدیان و مخالفان نظام.
دوره دوم: انتخابات خرداد ۱۳۸۸و رویداهای پس از آن
بدون شک این دوره از “روز” را میتوان با جوانانی که پر امید برای فردایی بهتر و در اعتراض به پایمال شدن حق خود به خیابانها آمدند مقایسه کرد. “روز” تمام و کمال در کنار جنبش اعتراضی بود و در آیینهی چهرهی همکارانش این همبستگی را میتوان دید. منع و ممنوع کردن همکاری با روز به “جرم” بدل میشود، آن هم جرم سنگین “جاسوسی” و البته از همان فردای انتشار “روز” این اتهام برای دریافت پول از “خارجی” چون شمشیر داموکلس بر بالای سر روز آویزان بود. حملات به روزنامه چون هر رسانهی دیگری که از اعتراض و سرکوب اطلاع رسانی میکردند، شدت یافته بود. چندین همکار روزنامه با اتهام همکاری با “روز” و با بیگانگان! بازداشت و زندانی شدند. “روز” در این دوره یکی از صداهای اصلی منعکس کنندهی اعتراض است. با آنکه بخشی از مسوولان آن این بار آشکارا در تشکلهای سیاسی به وجود آمده و یا احیا شده فعال هستند، اما “روز” رویه پیشین خود را تغییر نمیدهد.
اگر روزی بخواهیم در آیینه “روز” رویدادهای چهارسالهی پس از انتخابات خرداد ۱۳۸۸ ایران را بررسی کنیم. نقش این رسانه در رسانش صدای قربانیان و به ویژه تلاشش در یادآوری وظیفه حافظه پررنگ است. روز همواره به دلیل تجربهی زندان چند عضو تحریریهاش نسبت به زندان و زندانی کردن روزنامهنگاران حساس بود و هست. اما گزارشدهی و خبر رسانی از وضعیت زندانیان سیاسی و به ویژه همکاران زندانی، و در اصل “زندان نویسی” این بار به یکی از اصلیترین بخشهای “روز” تبدیل میشود. مصاحبههای روز با خانوادههای قربانیان زندانی و یا کشته شده، شاید یکی از درخشانترین صفحههای مطبوعات ایران در این عرصه است. اهمیت این امر در این است که سرکوب جنبشهای اعتراضی به شکل تاریخی در ایران از زمان پیدایش زندان سیاسی، نزدیک به یک قرن پیش تا امروز با به کارگیری رعب و وحشت آفرینی دستگیریهای جمعی، همراه بوده و این جز با خاموش کردن هر صدای اعتراض خانوادههای زندانیان و قربانیان ناممکن است. این مصاحبهها که بخشی از روایت قربانیان در برابر روایت رسمی قدرت است، “روز” را به یکی از اصلیترین تریبونهای قربانیان تبدیل میکند. “روز” با این کار خود نشان داد که روزنامهنگاران در رویاوریی با فراموشی، نقشی اصلی را در بازنویسی تاریخ بر عهده دارند.
در این دوره چهارسالهی “روز”، به ویژه میتوان بخشی از تاریخ تبعید روزنامهنگاران را نیز دید. “روز” علاوه بر خبر رسانی در این باره، از آنجا که بخشی از همکارانش که در دورههای قبل، گاه با نام خود و گاه با نام مستعار با روزنامه همکاری میکردند، در پی سرکوب و یا بازداشت مجبور به ترک کشور شده بودند، فعال تر از دیگر رسانهها به تبعید توجه دارد. در این دوره هم، چند صدایی در “روز” بیشتر میشود و هم تنوع در موضوع و مقاله، که شاید یکی از علتهایش حضور جوانان روزنامهنگار تبعیدی است.
دوره سوم: انتخابات خرداد ۱۳۹۲ امید به تغییر و با تدبیر
این دوره از زندگی “روز” هنوز به پایان نرسیده است. وضعیت اسفبار سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ایران و مشهود شدن نتایج شکست جنبش اعتراضی، هم برای بخشی از ناراضیان “حکومتی” و هم برای حکومت “نرمشی قهرمانانه” طلب میکرد. این نرمش از سوی حکومت چشم به برون از مرزها دارد، تا بتواند از زیر مهمیز تحریم و تهدید به جنگ، تنها حکومت شیعهی جهان را از خطر فروپاشی برهاند و برای ناراضیان “حکومتی”، مفری برای کم کردن تازیانه بر پیکری زخمی باشد. در چنین وضعیتی و چون همیشه رسانهها در مرکز کشمکش میان جناحهای حاکم قرار میگیرند. مرغهای عزا و عروسی که در این میان با قدرت به دنبال کاشتن بذر امید در میان طنابکشیهای جامعه مدنی هستند و گشودن روزنه برای تابش نوری بیشتر. این گرگ و میش آسمان گاه میتواند برای رسانه، نشاندن “ساعت شماطهدار به جای خورشید” باشد! راست این است که جامعه روزنامهنگاری ایران در نبود فضای آزاد، ناگزیر در کشتی شکسته باز هم باید کژ و مژ شدن در دریای متلاطم سیاست و جنگ جناحهای قدرت را تجربه کند. اما خطر تنها غرق شدن از تلاظم امواج نیست که راه گم کردن است و فراموش کردن وظایف خود. “روز” در این مدت نشان داده است که قصد دارد به ساحل رسد. با آنکه تلاش دارد در داخل هم همچنان خوانده شود و تاثیرگذار باشد، اما به درستی تاکنون از تسلیم شدن به خوشبینی و بدبینی نسبت به قدرت، پرهیز میکند.
در این دورهی کوتاه و در آستانهی دو هزارمین شماره، با بیشتر امکان دادن به صداهای دیگر، امکان نقد را فراهم آورده، توجه جدی به نقض حقوق بشر را که در دورهی پیش بیشتر کرده بود، حفظ کرده است، بر اهمیت وجود صدای منتقد پایبندتر و بر کارکرد رسانه به مثابهی وجدان جامعه در برابر قدرت بیشتر تأکید دارد.
نکته آخر آنکه “روز” با همیاری مالی که دریافت کرده است روی پای خود مانده، و برای دریافت کمک از یک موسسه غیرانتفاعی انتقاد بسیاری را از نظام تا مخالفان تحمل کرده است. آرزوی همه ماست که رسانهای مستقل باشد و از محل درآمد و فروش روی پای خود بماند، اما اگر رسانهای بتواند با شفافیت کامل، پرنسیپهای روزنامهنگارانه خود و کارکرد مستقل و حرفهایش را حفظ کند، چرا نباید از این امکان سود برد تا بماند. این بودن به از نبود است!
“روز” آزمونی است برای دوستداران فرداهای بهتر روزنامهنگاری ما، امید آنکه همایون باشد این روز و هر روز.