به کجا چنین شتابان

هوشنگ اسدی
هوشنگ اسدی

هفته دوم شهریور 1388، سراینده یکی از معروفترین شعرهای معاصر، ایران راترک می گوید. او در روزگار استبدادی دیگر سروده بود:

گون از نسیم پرسید:

به کجا چنین شتابان؟

چو از این کویر وحشت بسلامتی گذشتی

به شکوفه ها به باران برسان سلام مرا

در آن سالها سید علی حسینی خامنه ای چهار زانو درمحضر سراینده شعر می نشست و سخت محمد رضاشفیعی کدکنی را ارج می گذاشت. درآن محفل خراسانی، امیری فیروز کوهی، غزلسرای بلند آوازه هم بود و مهدی اخوان ثالث، آن پیر پیراهن چرکین هم.

مردم ایران از آن “کویر وحشت” گذشتند. گمان می رفت “بهار آزادی” رسیده و نوبت “شکوفه و باران” است. مهدی اخوان پیش از همه دریافت” زمستان” هولناک دیگری در راه است. داس خونریز را در دست سیدعلی خامنه ای می دید که حالا درمقامات سیاسی بالا اورا خواسته بود و پیشنهاد همراهی. اخوان با همان لهجه خراسانی گفته بود:

شفیعی کدکنی هم بر همان راه رفت که اخوان و همه شاعران وهنر مندان ایران. و “زمستان” سیاه استبدادی دیگر شتابان فرارسید. اوباش “شکوفه” ها را زیر پا له کردند. یکی از اولین ها سعید سلطانپور شاعر انقلابی بود که همین روزها سالگرد اعدام اوست.

از کشتار شکوفه ها باران خون بارید و سی سال چنین گذشت. اکنون تابستان خونین دیگری است. امتداد خون سعید به رگهای بریده رحمان هاتفی پیوند خورد و تا کشتار مرداد و شهریور 1367 آمد.

دو دهه بعد، نسل نوی ایران بپاخاست. از خون شهیدان نهال سبز روئید و در کمتر از دو ماه چنان بالید که جهان راگرفت.

پاسخ حکومتی که اکنون “آیت اله خامنه ای” در لباس سلطانی مستبد بر آن فرمانروائی می کند به نسل نو، کودتائی بی سابقه در تاریخ ایران بود. باتوم و گلوله و شکنجه نصیب جوانانی شد که درنهایت آرامش می پرسیدند رای آنها کجاست؟

تابستان به سوی خزان می رود و هنوز ایران از پس لرزه های کودتای 22 خرداد بر خودمی لرزد. آرایش نیروی سیاسی هنوزشکل نهائی نگرفته است. آیت اله خامنه ای می کوشد اوضاع را جمع کند. سخن دیر هنگام او در رد هسته مرکزی فرضیه کودتاچیان مبنی بر وابستگی رهبران جنبش سبز به “دشمن” که ترفند سی ساله جمهوری اسلامی است و جابجائی سعید مرتضوی، قاضی محبوب رهبر که مهمترین حوادث هفته بودند راه بجائی نمی برد. کسی به توصیه هاشمی رفسنجانی که فرمان رهبر را در باره زندانیان کودتابپذیرند گوش نمی دهد. به قول نویسنده ای: “سخن خامنه ای دیگر فصل الخطاب نیست.”

صادق لاریجانی که بر مسند ریاست قوه قضائیه نشسته تا دو قوه از قوای سه گانه در ید قدرت برادران پنج گانه لاریجانی باشد؛ در کار مرهم گذاشتن بر زخم کودتا است. غلامحسین اژه ای که از قاضیان دادگاه مرگ تابستان 1367 بوده و ردای وزارت اطلاعات راتازه در اختلاف با احمدی نژاد در آورده، درمقام دادستان کل کشور قرار می گیرد. صاحبان دست های آلوده جابجا می شوند و حلقه های قدرت تغییر مکان می دهند.

وضعیت سخت شکننده است. دریای قدرت جمهوری اسلامی تکه پاره شده است و سه جزیره بر بستر آن شکل می گیرند.بستری که به گفته  آیت اله العظمی منتظری دیگر نه “جمهوری” است نه “اسلامی” و غده مرکزی آن ولایت فقیه است. فتوای مذهبی ـ سیاسی آیت اله منتظری که یکی از دومرجع بزرگ زمانه است، صراحت تمام دارد: “ولی فقیه بی رای مردم مشروعیت ندارد.”

طالبان شیعی که به نوشته  نشریه اکونومیست برای حفظ “میلیاردها دلار باد آورده” دست به کودتائی خونین زده اند، نظریه دیگری راازحاشیه به متن آورده اند: ولی فقیه مشروعیت خود را از خدا می گیرد. طالبان شیعی که لابد به فرمان خدا دست به کودتازده اند، به جوانان از دختر و پسر تجاوزکرده واجساد آنها را شبانه و مخفیانه به خاک سپرده اند؛ همچنان دستگیر شدگان بعد از کودتا را در گروگان دارند.

وعده مجازات خطاکاران داده می شود که گویا فقط 6 نفر را  کشته اند. فرمانده سپاه که از عوامل اصلی کودتا و کشتار است، مدعی می شود 20 بسیجی درحال دفاع از مردم بقتل رسیده اند. او هم سخنان رئیس دولت کودتا را تکرار می کند که فجایع بعد از انتخابات توسط دشمن انجام شده است.

 و مرغان پخته باصدای بلند به دشمنی می خندند که خود هم برپا کننده “اغتشاش” است و هم شرکت کنندگان در”اغتشاش” رابطرز فجیعی می کشدو هیچکس هم نمی داند کیست.

“شایع پرس” می گوید قرار است کشته شدگان نیروهای نظامی در کردستان را بجای “بسیجیان شهید” که بعد از سه ماه نه اسمشان برده می شود و نه جائی برایشان ختمی گرفته اند و حجله ای گذاشته ا ند درراه پیمائی روز قدس تشیع جنازه کنند.

هنوز پایه های قدرت کودتاگران محکم نشده و رئیس دولت کودتا سلاح برکمر و همراه گاردهای مسلح به مجلس می رود تاکابینه کودتا رامعرفی کند که خبرهائی از خوابی که این جماعت برای ایران دیده اند، انتشار می یابد.

معلوم می شود که درکلا سهای بسیج دارند بسیجیان را برای جانشینی مصباح یزدی بجای خامنه ای آماده می کنند. زمزمه انقلاب فرهنگی تازه ای بگوش می رسد ووقتی قویتر می شود که آیت اله خامنه ای می گوید: “اساتید دانشگاه فرماندهان جنگ نرم هستند.” او ناراضی است که دومیلیون ایرانی در رشته های علوم انسانی تحصیل می کنند و پنهان نمی سازد که علوم انسانی مانع از عبودیت جوانان می شود.

جنبش سبز که دیگر نماینده افکار عمومی جامعه ایران شناخته می شودو به روش مدنی مبارزه را ادامه می دهد، این هفته شهید تازه ای را می شناسد که یکی از ساکنان قطعه 302 بهشت زهراست. دختر جوان محجبه ای راکه پدرش از شهدای جنگ با عراق است، شبانه از خانه اش برده اند. بعد ازتجاوز او راکشته و سوزانده اند. سعیده هم درکنار ندا و ترانه قرار می گیرد.

مردم تدارک حضور سبز را در روز قدس می بینند. بعد از سی سال مردم واقعی ایران به خیابان خواهند آمد. شیخ مهدی کروبی که او را دیگر “شیخ شیر” اصلاحات می نامند، گفته است که دراین روز مردم قدرت خود را نشان می دهند و می گویند که چه می خواهند. مردمی که هم اکنون با تحریم تلویزیون دولتی چهل درصد ازمخاطبان آن کاسته و عملا  آگهی های تجارتی اش را از رونق انداخته اند.

تشکیلات اصلی اصلاح طلبان که  در یورش کودتا چیان توانسته اندبخشی از سازمان خود را حفظ کنند، مدام خواب کودتای طالبانی- روسی را می آشوبند.

بیانه شورای هماهنگی جبهه اصلاحات  این هفته اعلام می کند: “کشور در وضعیت خطرناکی قرار دارد.”

 در پایان هفته شیخ مهدی کروبی می پرسد: “دولتمردان ما باچنین رفتارهائی به کجا می روند؟” پرسشی که درهفته خروج شفیعی کدکنی از ایرانّ یاد آور شعر معروف اوست. او از نسیم آزادی پرسید کجا می رود و کروبی از حافظان “کویر وحشت.”

نسیم رفت. از کویر وحشت گذاشت و بهار کوتاهی از باران وشکوفه را برای ایران به ارمغان آورد. حافظان کویر وحشت در سی سال پیش هم تا دندان مسلح بودند، هرچند پیش جانشینان خود رو سفید شدند. نسیم آن ها را به تاریخ سپرد. راهی که کودتا چیان هم روانه آنند. شتابان می روند تا “زباله دان تاریخ” را که خود ابداع کردند، پر کنند.

پائیرمی شود، اما می توان صدای باران را شنید که سر باریدن دارد و عطر شکوفه را که قصد شکفتن.