هم اکنون دو گرایش درنظام ایران از عمق راهبردی در منطقه و جهان سخن می گویند که با هم متفاوت اند.
دید رهبر نظام یک نگاه است و در سوی دیگر رئیس جمهوری متفاوت از وی می اندیشد. سخنان اخیر رهبر نظام در جمع مجلس خبرگان رهبری در حقیقت نقد نگاه رئیس جمهوری هم بود و به راحتی می توان به تفاوت این دو نگاه پی برد.
در چند جمله می توان گفت که رهبری نظام معتقد است نظم نوینی در جهان در حال شکل گیری است، پس باید مقاومت کرد و جای خود را در این نظم با مقاومت در برابر غرب به دست آورد. وی تصریح کرد که عده ای در داخل می گویند باید با غرب کنار آمد و مقاومت را باور ندارند.
این عده مخالف نظر رهبری چه جریانی است ؟ اگر کتاب امنیت ملی و نظام اقتصادی ایران،تالیف آقای روحانی را مطالعه کنیم و همچنین مواضع وی را در مورد رابطه با غرب مورد توجه قرار دهیم، مشخص می شود که خطاب رهبر نظام در جمع اعضای مجلس خبرگان در حقیقت متوجه به نقد دیدگاه روحانی ـ هاشمی است.
این دو نظر نشان می دهد که در حکومت ایران نگاهی دوگانه در ارتباط با نگاه راهبردی وجود دارد که دوباره سربر کشیده است. این دوگانگی در عمل مسائل خود را ایجاد می کند که نگاه به مسئله هسته ای را هم تحت تائیر قرار داده است.
نگاه تیم دولت این است که حکومت ها مسئول هستند، یعنی نه فقط حاکم بر مردم بلکه در برابر مردم مسئول هم هستند و در نتیجه رای مردم در امور مهم باید لحاظ شود. در ادامه این نگاه، این دولت به تعامل با جهان باور دارد، بحران هسته ای را مانع رابطه با امریکا و غرب می داند و درک می کند که اگر رابطه با امریکا منطقی نشود با غرب هم مشکل خواهد داشت. دولت روحانی تجربه مالزی و ترکیه را پیش رو دارد، به این تجربه این کشور ها توجه دارد. این جمله روحانی که “اگر ما در روابط اقتصادی جهان قوی بودیم تحریم ایران امکان پذیر نبود” در حقیقت در برابر نظر دور زدن تحریم ها قرار دارد که از سوی رهبری نظام مطرح شد. البته نتیجه دور زدن تحریم ها هم مورد نقد روحانی قرار گرفت که بارها گفته تحریم ها و دور زدن آن در ایران با فساد مالی همراه بوده است.
نگاه دولت در رابطه با غرب با دید رهبری نظام و نظامیان نمی خواند. رهبر نظام مقاومت دربرابرسیاست های غرب و امریکا را تبلیغ می کند،و مذاکره با امریکا را در حد ضرورت باور دارد، اما به رابطه باور ندارد.در مورد مسئله هسته ای هم به نرمش تاکتیکی، نه حل کامل مسئله باور دارد،چرا که تنش کم شدت با غرب برای رفتار حکومت ایران لازم است.
حال سئوال این است که این تجربه در دنیا به کجا رسیده است؟ الگوی شوروی یا عراق صدام یا لیبی وچین… الگو های مطرح هستند. منتها نگاه رهبر نظام این است که تجربه ایران متفاوت خواهد،پس تجربه جدیدی در راه خلق شدن است.
رهبری نظام مجموعه ای از برنامه های متفاوت برای قدرت شدن ایران را با نگاه اقتدار گرا مطرح می کند که ایران در علم و دانش و تکنیک و فرهنگ، به صورت متوازن به جلو برود. این برنامه ها تا چه حد عملی بوده است؟ آیا تنش با غرب، امکان رشد دانش فنی و تکنیکی و حتی فرهنگی جامعه را می دهد؟ آیا این تنش همه چیز را در خود فرو نخواهد برد؟با ادامه سیاست تنش با غرب توانمندی علمی ایران تا چه حد عملی است؟ آیا حتی تجربه چین اقتدارگرا که به رشد و توسعه رسیده است نگاه رهبر نظام را تائید می کند؟
به نظر می رسد جامعه مدنی و شخصیت های سیاسی که به راهبرد رهبری نظام باورندارند و آن را نادرست و مبهم می دانند، می توانند با صدای بلندتر با نقد بررسی دو راهبرد مزبوردر ارتباط با سیاست خارجی ایران و نوع رابطه با جهان،فضای جامعه ایران را از طریق نقد و بررسی این راهبرد ها حساس کنند تا در بزنگاه های مهم، رای و نظر مردم حکومت را وادار به اصلاح رفتار خود کند. این نقد می تواند دولت را هم حساس تر و قوی تر کند.
دولت برای موفقیت خود نیاز دارد تا افکار عمومی جامعه را به رخ سیاست های تنش زا با غرب بکشاند تا در اجرای برنامه های سیاسی و اقتصاد موفق شود.
دو نگاه متفاوت راهبردی که ذکر شد هر کدام نتایج خود را دارد ودر نقطه ای می باید یکی به نفع دیگری زمینه را خالی کند. باید دید کدام نگاه موفق می شود. اما بهتر آن است نگاهی که جامعه را به سوی پیشرفت می برد زمینه بروز یابد.