نیم نگاه

حامد احمدی
حامد احمدی

مروری بر دو فیلم نفوذی و کسی از گربه‌های ایرانی خبر ندارد محصولات سال ۱۳۸۸

از رزمنده تا خواننده زیر ذره بین حکومت امنیتی

اگر هالیوود که تئوریسن‌های جمهوری‌اسلامی اصرار دارند که زیر تا بالایش را در خدمت اهداف دولت آمریکا معرفی کنند، برای خود یکسری مضمون‌های طلایی و داستان‌های امتحان پس داده دارد که می‌تواند افکار عمومی را تهیج یا متاثر کند، سینمای جمهوری‌اسلامی با این همه تئوریسن و ایدئولوژی‌ای که پشتش خوابیده، هنوز بعد از این همه سال، در یک گیجی غریب به سر می‌برد. هنوز سازمان مجاهدین خلق که رهبران جمهوری‌اسلامی آن را یک گروهک نابود شده می‌دانند، می‌تواند تبدیل به موضوعی برای فیلمی سینمایی و نمایشی برای افکار عمومی بشود و از سوی دیگر، ناگهان فیلمسازی که در دوران فرهنگی حکومت اسلامی زیسته‌ و بالیده‌، با مضمونی کاملا متفاوت، در یک سال، به سراغ فرهنگ زیرزمینی می‌رود که دور از چشمان حاکمان سخت‌گیر شبه‌طالبانی حیات و جریان دارد.

 

نفوذی

کارگردان: مهدی فیوضی و احمد کاوری

بازیگران: امیر جعفری و نسرین مقانلو

سال ساخت: ۱۳۸۸

نمایش: ۱۳۸۹

وضعیت اکران: به نمایش عمومی درآمد. در شبکه نمایش خانگی عرضه شد و در صدا و سیما هم روی آنتن رفت.

مضمون: نفوذ نیروهای جمهوری‌اسلامی در سازمان مجاهدین و بدنام شدن یکی از نفوذی‌ها توسط نیروهای خودی حاکم بر ایران.

 

نفوذی هرچند کارگردان‌های گمنام و به اصطلاح چراغ خاموشی دارد اما نام تهیه‌کننده فیلم به راحتی سر درون فیلم را عیان می‌کند. نفوذی فیلمی‌ است به تهیه‌کنندگی جمال شورجه. یکی از محصولات مورد اعتماد و اطمینان فرهنگ پس از انقلاب که با گذشت سی سال هنوز به نظام و آرمان‌های فرهنگی وفادار مانده است و لابد به قول این روزهای مسعود ده‌نمکی هنوز به فتح سنگر هنر و سینما فکر می‌کند. فیلم داستانش را در اندازه‌های خودش جذاب تعریف می‌کند و به خصوص که مضمونش از آن دست داستان‌هایی است که هر کسی اجازه نزدیک شدن به آن را ندارد. سال‌ها از جنگ گذشته و در میان رزمنده‌های تازه آزاد شده، کسی به نام فریدون معروف به فری کافر هست که در لحظه ورود به مرزهای ایران توسط نیروهای اطلاعاتی دستگیر می‌شود و مورد بازجویی و بازخواست قرار می‌گیرد.

داستان بریدن رزمنده‌ها در اسارتگاه‌های عراق یا پیوستن‌شان به نیروهای مجاهدین چیز جدید و عجیب و مخفی‌ای نیست. اما در نگاه اول پرداختن به چنین موضوعی توسط تهیه‌کننده متعهد و در دوران مدیریت فرهنگی جدید جلب توجه می‌کند. اما داستان که پیش می‌رود متوجه می‌شویم فریدون یکی از نیروهای وفادار جمهوری‌اسلامی است که به عنوان مخالف با مجاهدین همدست می‌شود و در نهایت نیروهای همکار با مجاهدین و جدا شده از جمهوری‌اسلامی را در پایگاه اشرف به قتل می‌رساند اما توسط افرادی که در داخل دولت فعلی هستند برایش پاپوش درست شده. فیلم برای اینکه مضمونش را تازه و دور از تلقین‌های سیاسی‌فکری حکومت نشان بدهد، به شکل جالبی حکومت را ناخواسته در مظان اتهام قرار می‌دهد. چون همانطور که ضعف مجاهدین به سخره گرفته می‌شود که پایگاه امن‌شان هم از نیروهای نفوذی حکومت در امان نیست، از آن سو دولت و حکومت فعلی هم در بخش‌های مدیریتی خود شاهد حضور افرادی است که برای منافع شخصی‌شان حاضر هستند رزمنده فداکار و معتقدی مثل فریدون را بدنام کنند و بفرستند زیر تیغ نیروهای امنیتی.

مضمون متهم شدن قهرمان به معصیت و گناه و در نهایت اثبات معصومیتش از مضامینی است که در فیلم‌های مهم سینمای دنیا هم مورد استفاده قرار گرفته و نفوذی هم از چنین موقعیت نمایشی‌ای بهره می‌برد اما در نهایت به هدف خود نمی‌رسد. چون در پایان فیلم، اتهام همکاری یک سرباز ساده آیت‌الله خمینی با سازمان مجاهدین از روی پیشانی پاک می‌شود اما انگ این همدستی و هم‌داستانی به روی قبای مدیران فعلی بخش‌های میانی حکومت چسبانده می‌شود. نفوذی مثل هر اثر ایدئولوژی زده‌ای که می‌خواهد در خدمت اهداف سیاسی قدرت حاکم باشد، با همین پاشنه آشیل، تبدیل می‌شود به اثری بر ضد خود. اثری که مخاطب عام را ندارد، مخاطب جدی را دستکم می‌گیرد و برای مخاطب رسمی و حکومتی هم نمی‌تواند افتخاری بیافریند.

سازمان مجاهدین که در سخنرانی‌های مسئولان با عنوان گروهک تحقیر و کوچک می‌شود، در آثار سینمایی یا هنری حکومت هم دشمن خاصی تصویر نمی‌شود. اشرف‌نشین‌ها در نفوذی افراد فاسد و آواره‌ای تصویر می‌شوند که مهم‌ترین فرمانده‌هاشان در مقابل رمبوی آیت‌الله زانو می‌زنند و یکی یکی در اردوگاه و قرارگاه خودشان به قتل می‌رسند. از آنسو نیروهای امنیتی و خانه‌های مخفی و فضاهای بازجویی هم بیش از اندازه غیرواقعی به نمایش درمی‌آید؛ هرچند به دو دستگی میان بازجوها و سرتیم‌ها و رقابت‌شان اشاره شده است، اما تمام تحت فشار قرار گرفتن‌های فریدون و خانواده‌اش، در آخر به پای نیروی نفوذی در میان حکومت نوشته می‌شود تا ماموران و سربازان گمنام همگی مبرا از هر خطا و خبطی باشند. برای همین نفوذی تبدیل به فیلمی شده است که نه دوستش را درست می‌شناسد و نه دشمنش را. هر دو را به یک اندازه غلط و دورغین تصویر می‌کند و هر دو را به یک حد ساده فرض می‌کند و خیلی راحت کنار دست فیلمفارسی‌ها می‌نشیند. به فرض اینکه به جای یکه‌بزنی در کافه، قهرمانش در قرارگاه اشرف سلحشوری می‌کند.

 

کسی از گربه‌های ایرانی خبر ندارد

کارگردان: بهمن قبادی

بازیگران: حامد بهداد، به همراه جمعی از خوانندگان زیرزمینی

سال ساخت: ۱۳۸۸

نمایش: هیچ نمایشی عمومی‌ای نداشته است و فقط به صورت غیرمجاز و به صورت سی‌دی و دی‌وی‌دی عرضه شده است.

وضعیت اکران: به نمایش عمومی درنخواهد آمد. چون از ابتدا بدون مجوزهای ارشاد جلو دوربین رفت و ساخته شد.

مضمون: دو جوان می‌خواهند گروه موسیقی‌ای تشکیل بدهند برای کنسرت در خارج کشور و در میان گروه‌های زیرزمینی دنبال افراد مورد نظرشان می‌گردند.

فیلم قبادی فارغ از کیفیت هنری‌اش برای اولین‌بار به سراغ مضمونی نادیده گرفته شده می‌رود. هنر زیرزمینی با اینکه سال‌هاست در ایران فعالیت و حیات دارد اما تازه چند سالی است که مورد توجه قرار گرفته. مورد توجه قرار گرفتنی که از وضعیت و امکانات دنیای امروز می‌آید و با استفاده از اینترنت و ماهواره موفق شده است خودش را به نمایش بگذارد و عرضه بکند. گالری‌های بی‌مجوز، فیلم‌های بدون پروانه ساخت و تئاترهایی که برای تماشاگران اندک و جمع‌های خصوصی روی صحنه رفته است و همگی به نوعی از سد سانسور و اعمال نفوذ حکومت فرار کرده‌اند، پدیده جدیدی نیستند. اما هیاهوی بخش موسیقی در سال‌های اخیر باعث شده است که بهمن قبادی چنین مضمونی را جلو دوربین ببرد. مضمونی که توسط رسانه‌ها و منتقدهای رسمی و حکومتی متهم به سیاه‌نمایی‌ است اما با بررسی وضعیت فعلی کسانی که در این فیلم جلو دوربین رفته‌اند، می‌شود به صحت نگاه قبادی و گروهش پی برد.

شخصیت اصلی فیلم، یکی از آن همه‌کاره هیچ‌کارهای آشنایی است که به نوعی مشغول قاچاق کالای فرهنگی هستند. فیلم و سی‌دی اجاره می‌دهند، با گروه‌های موسیقی غیرمجاز در ارتباط هستند و در شخصیتی که قبادی می‌سازد حتی توانایی جور کردن ویزا و برگزاری کنسرت در خارج کشور را هم دارند. شخصیتی که نمونه‌های رسمی‌تر و قدرتمندتری هم دارد و مابه‌ازای بیرونی‌اش در سال‌های اخیر موفق شد دو ستاره پاپ و ممنوع ایرانی را به خارج کشور ببرد و در کانادا و کشورهای دیگر برایشان کنسرت بگذارد. اما قبادی شخصیت‌هایش را بی‌پناه‌تر و جدا از کانون‌های قدرت درست و ترسیم می‌کند. حامد بهداد چیزی به جز یک قاچاقچی خرده‌پا و البته اهل ذوق و هنر نیست که خیلی از حرف‌ها و وعده‌هایش لاف است و در حقیقت بیشتر از اینکه قهرمان فیلم باشد، بهانه‌ای‌ است برای ورود به دنیای هنرمندانی زیر سایه سانسور و گروه‌ها و موزیسین‌هایی که شکل و شمایل و سبک کارشان با قوانین ارشاد همخوانی ندارد. حضورهای گروه‌های رپ، راک و متال که موسیقی و فرهنگ‌شان به طور کلی توسط حکومت رد و طرد می‌شود و با عنوان کلی و عجیب شیطان‌پرستی در سیبل اتهام هستند، در کسی از گربه‌های ایرانی خبر ندارد، به آن‌ها این اجازه را می‌دهد که خودشان و هنرشان را بی‌واسطه و بدون تبلیغات حکومتی به نمایش بگذارند تا حداقل در میان افکار عمومی، مجرم نباشند.

سروش هیچکس، شروین نجفیان و چند خواننده دیگر که در فیلم قبادی جلو دوربین رفته‌اند، امروز و حالا برای رهایی از فشارهای حکومت به روی خودشان و موسیقی‌شان در سرزمینی دیگر کار و زندگی می‌کنند و همین حضور به اندازه کافی می‌تواند واقعیت “کسی از گربه‌های ایرانی خبر ندارد” را نشان بدهد. قبادی در لایه زیرین فیلمش در حقیقت حکومتی را تصویر می‌کند که تحمل و طاقت هیچ سبک و نگاه متفاوتی را در زندگی و هنر ندارد و توقعش ساختن آدم‌ها و محصولاتی یکسان است که همگی در یک اندازه از کارخانه ولایت‌پذیری بیرون آمده‌اند و هر کسی که شمایل و شکل دیگری داشته باشد را به اشد مجازات که همان گرفتن حق حیات طبیعی است می‌رساند. قبادی دوربینش را به سراغ هنرمندان غیرمجاز می‌برد و خیلی زود، به فاصله کمتر از یک سال خودش هم تبدیل به هنرمند غیررسمی می‌شود که می‌تواند در سرزمینی دیگر، آزادانه با بازیگرانی نظیر بهروز وثوقی و مونیکا بلوچی فیلم بسازد و بدون رخصت شمقدری و سجادپور و بالادستی‌ها در جشنواره‌های جهانی نمایشش بدهد.

در سال ۱۳۸۸ ، در قبل و میانه و بعد انتخابات پرهیاهو و کودتای سپاه، سینمای جمهوری‌اسلامی به حیات متضاد و غریبش ادامه می‌داد. از یک سو فری کافر به وطن برمی‌گشت تا ننگ همکاری با مجاهدین را از پیشانی پاک بکند و به جنگ ماموران امنیتی برود و از سوی دیگر گروه‌های موسیقی بدون مجوز، آرام آرام، مشغول بستن چمدان‌هایشان بودند تا به سرزمینی بروند که دیگر خبری از انگ شیطان‌پرستی و مهر قدغن نباشد. نفوذی و کسی از گربه‌های ایرانی خبر ندارد گرچه دو اثر کم‌شباهت و با خاستگاه‌های متفاوت هستند اما در درون هر دویشان با یک چیز مواجه هستید. سایه حکومتی که در تمام عرصه‌های زندگی شهروند ایرانی حضور دارد و با دستگاه فعال پرونده‌سازی‌اش، از رزمنده سابق تا خواننده فعلی را مجبور می‌کند که برای گرفتن حق حیات‌شان تلاش بکنند و بجنگند.