شیری که به شکار آمد

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

این داستان را حتما شنیدید، اما چه فرقی می کند، داستان را برای این نمی گویند که شما بشنوید و تمام بشود، مثلا همین کلیله و دمنه یا مثلا لطایف الطوایف، پر است از داستانهایی که یک بار نوشته می شوند، ولی هزار بار و به هزار مناسبت خوانده می شوند. مثلا داستان آن شکارچی که یک هفته مانده به روز قدس، داشت توی جنگل می دوید و جیغ می زد و صدای مشکوک می داد، کسی او را دید، به او گفت: “ کجا می روی؟” گفت: “ دارم می روم تا هم شیر شکار کنم هم کلیه عوامل و فرماندهان اغتشاشات اخیر را مجازات کنم” پرسید: “ چرا جیغ می زنی؟” گفت: “ چون می خواهم شیر و کروبی و موسوی و مردم را بترسانم.” گفت: “ خوب، چرا صدای مشکوک می دهی؟” گفت: “ چون می ترسم”. حالا حکایت ماست.

 

آقای خامنه ای روز جمعه با داد و فریاد آمد و تهدید کرد و الدرم و بلدرم راه انداخت که انا امیرالمومنین و اناخمینی و همه را تهدید کرد که می گیریم و می زنیم و می کشیم. و بعد هم از ملت خواست جلوی تفرقه را بگیرند و گریه کرد و دوباره گفت که من بدن علیلی دارم و شش ماه است اجاره خانه ندادم و آبروی ما را بردند و انگلیس می خواهد مرا بزند و از این حرف ها. خوب، مرد حسابی! اگر خیلی زورت زیاد است، چرا گریه می کنی؟ اگر زورت زیاد نیست و از مردم می ترسی، چرا حمله می کنی؟

 

از اینها گذشته، حالا چه وقت شکار شیر است؟ آن هم در این جنگل بی قانونی که ساعت دو بعدازظهر، هیئت سه نفره قوه قضائیه که یکی شان سابقه هاری و گاز گرفتن دارند و دو تای دیگرشان به آقای گازو می گویند “ برو لیبرال! تو خیلی میانه رو هستی، ما با تو بازی نمی کنیم” اعلام کرده مدارک کروبی جعلی است و باید تحت تعقیب قانونی قرار بگیرد، دو ساعت بعد هم از اتاق بغلی یک اطلاعیه صادر شده که “ هفت مامور بازداشتی کهریزک” دستگیر شدند و دادگاه آنها بصورت علنی برگزار می شود. یعنی چی؟ اگر واقعا می خواهید شکار شیر بروید و کروبی را زندانی کنید، که مدارکش جعلی است، پس چرا خودتان ماموران کهریزک را بازداشت می کنید؟ مگر در کهریزک همان اتفاقی نیافتاده که کروبی شکایتش را کرده؟ یا شاید ماموران در کهریزک با شیلنگ آب بازی می کردند، یا شیشه های ساختمان را شکسته بودند؟ یا شوخی دستی می کردند؟ یا سیفون را درست نکشیده بودند؟ کدامش بود؟

 

نکته مهم اینکه امشب در برنامه بیست و سی، رئیس دادگاه نیروهای مسلح، اعلام کرد که نود نفر از کسانی که در کهریزک مورد آزار قرار گرفته بودند، امروز در دادگاه حاضر شدند و شکایت کردند. و نکته دیگر این که سردار رجب زاده، رئیس پلیس تهران، روز هفتم شهریور گفته بود، فقط 135 تا 140 نفر به مدت سه روز فقط در کهریزک نگهداری می شدند. یعنی از آن 140 نفر، نود نفرشان از آزار دادن و تحت شکنجه قرار داشتن، شکایت کردند. بقیه شان هم که کشته شدند. چه کسی مانده که شکایت نکرده باشد؟ نکته آخر هم اینکه همین رئیس دادگاه نیروهای مسلح در پاسخ به این سووال که آیا دستگیر شدگان از نیروی انتظامی بودند؟ گفت: “ دستگیر شدگان در کهریزک تخلف کرده بودند.” یعنی چی؟ بالاخره از نیروی انتظامی بودند یا از قوه قضائیه بودند یا همین جوری از توی خیابان رفته بودند به کهریزک و با شیلنگ آب آنجا بازی کرده بودند؟ اگر از نیروی انتظامی نبودند، پس چرا دادگاه نیروهای مسلح دستگیرشان کرده و اگر از نیروی انتظامی بودند، چرا فس فس می کنید؟

 

من واقعا نمی فهمم، یعنی خیلی تلاش می کنم بفهمم که بازداشت کردن الویری و بهشتی در دو روز قبل از تشکیل هیئت سه نفره، اگر برای برخورد شدید با معترضان انتخاباتی است، یعنی واقعا تصمیم دارند شکار بروند، حرفی است، اما آزاد کردن محمدرضا جلایی پور، یعنی چی؟ اگر می خواهی آزاد کنی، چرا می گیری، اگر می خواهی بگیری، چرا آزاد می کنی؟ از یک طرف مثل شیر دارند چهار نعل به طرف نیویورک می روند و چاوز برایشان پیغام و پسغام می آورد و زرتی ازش درمی رود که اوباما خیلی ناناز و مامان است و قرار است مموتی برود مثل شیر به نیویورک و با اوباما که دو تا نامه نوشته است، توافق کند برای صلح، و از طرفی صد نفر آدم بخاطر اینکه یکی شان می خواسته کتابی را که یکی از همکاران بنیاد جورج سوروس که اصولا به دلیل زلزله بم به ایران آمده و حضورش هم رسمی بوده و مامورش هم رسمی بوده و کتابش هم رسمی بوده، چاپ کند و بخاطر جرمی که ماکس وبر آلمانی در قرن نوزدهم کرده محاکمه شده است، چرا که جورج سوروس آمریکایی است. انگار اوباما آمریکایی نیست! یک جوری رفتار می کنند، انگار جورج سوروس رئیس جمهور آمریکا و رئیس پنتاگون است و اوباما، سردبیر روزنامه مسلمین نیویورک است.

 

به نظر من آدم وقتی می خواهد برود شکار شیر، باید همه حساب هایش را بکند. مثلا آدمی که دست چپش به پای راستش، به دلایل فیزیولوژیک، می گوید شکر زیادی نخور، حداقل بخاطر بیماری قند هم شده، نباید به شکار شیر برود. مثلا در همین موضوع مدارک آقای کروبی، که براساس اعلام هیات سه نفره، این مدارک کاملا جعلی بوده، معلوم نیست، برای چه سه روز قبل از تشکیل این هیئت، به دفتر کروبی و موسوی حمله کردند و اسناد و مدارک مربوط به کشته شده ها و شکنجه شده ها و مورد تجاوز قرار گرفته ها را مصادره کردند؟ ممکن است خوشبینانه نگاه کنیم و فکر کنیم که لابد نمی خواستند بروند شکار شیر و فقط قصدشان حمایت از آسیب دیدگان بود و چون خودشان نمی دانستند که چه کسانی را کشته اند و چه کسانی را شکنجه داده اند و به چه کسانی تجاوز کردند، می خواستند که این لیست را پیدا کنند و به خانواده هایشان کمک کنند.

 

اما از طرف دیگر ممکن است فکر کنیم که قصدشان این است که بروند نیویورک برای شکار شیر و طبیعتا برای این کار لازم بوده که اول اعلام کنند که اصلا کسی تجاوز نکرده، بعدا هم اعلام کنند که اصلا کسی کشته نشده، بعدا هم اعلام کنند که اصلا در این سه ماه کسی به انتخابات اعتراض نکرده و اصولا انتخاباتی برگزار نشده. شما در این مدت صدای الله اکبری شنیدید؟ کسی گفت مرگ بر دیکتاتور؟ اصلا این پارچه سبز که توی جیبت جامانده از کجا آمده؟ کی بود کی بود، حتی خودم هم نبودم.

 

مشکل این است که این آقای سابقا محترم، اصلا به معنای کاری که می کند، توجه ندارد. فرض کنید شما در ایران که نه، در مصر هم که نه، در پاکستان هم که نه، در زنگبار هم که نه، در کجای دنیا پیدا می کنید که یک انتخابات برگزار شود، فرضا هیچ تقلبی هم در آن نشده باشد، همه چیز درست و صحیح، مامان، ناز، ماه! یک کاندیدا 24 میلیون رای بیاورد، یکی دیگر 14 میلیون رای بیاورد، یکی 300 هزار تا رای بیاورد یکی هم 400 هزار تا، بعد از سه ماه یکی شان بشود رئیس جمهور، بعد رقبایش را با همه دم و دستگاه شان زندانی کند. آن رقیب چهارمی هم سه ماه است در یک کوچه بن بست گم شده هیچ خبری از او نداریم. بابا! انتخابات که شکار شیر نیست که اگر فرضا چون تفنگ داری و زورت زیاد است، پس حق داری بزنی شیرها را بکشی، فقط بخاطر اینکه قانون جنگل حاکم است. اصلا معلوم نیست، آمدی شکار شیر یا آمدی انتخابات برگزار کنی؟ آدم که رقیب انتخاباتی خودش را دستگیر نمی کند.

 

البته، به هر حال وقتی آدم تفنگ دستش بود و قصد برگزار کردن انتخابات را هم داشت، یک دفعه از این کارها می کند، حالا ما رای دادیم، شما هم که باختی، دولت ما را هم دزدیدی، با رای ما هم که داری پز می دهی، ولی خدائی اش نگاه کن ببین چه انتخابی کردی؟ رئیس جمهوری که ده سال تجربه موفق داشت، بزور گذاشتی کنار، رئیس جمهوری که چهار سال تنها پروژه موفق اش ملی کردن سازمان فاضلاب بود، انتخاب کردی. شجریان را که بهترین هنرمندی بود که صدایش از تلویزیون پخش می شد، گذاشتی کنار، ماهی صفت را آوردی تلویزیون. شفیعی کدکنی از ایران رفت بیرون، عوضش یوسفعلی میرشکاک که خودش را سگ آستان ولایت می خواند، شد شاعر رسمی کشور.

 

این همه کشور محترم و دموکرات و شریف اروپا را رها کردی، چاوز را که رسما دزد سرگردنه است، به عنوان تنها رفیق ات انتخاب کردی. چادر عاطفه امام را به زور از سرش کشیدی، بعد به زور و با پول چادر سر دوست دختر چاوز کردی. اینها یعنی چه؟ گاهی اوقات آدم مشکلش با طرز فکر مخالفش نیست، مرده شور آن فلسفه تان را ببرد، مشکل این است که نه فلسفه و شعور دارید، نه سلیقه. وسط این همه خواننده آدم پاواروتی را می گذارد کنار، جواد یساری را انتخاب می کند؟ جان مادرتان! شما بگوئید، در تمام این چهار سال تنها هنرمندی که اجازه خواندن گرفت، جواد یساری بود، آدم نباید فکر کند که این آقای محترم، اصلا برای شکار به جنگل نیامده و مشکلش چیز دیگری است؟

 

حالا وسط این جنگل و شکار و همه این حرف ها، یک کمی هم به آدمهایی فکر کنیم که مورد سوء استفاده قرار می گیرند و گاهی اوقات آدم نمی داند به چه کسی باید چه چیزی بگوید. مثلا در مورد پدر شهید روح الامینی، من مطمئنم که این آدم شب ها از یادآوری آن روزی که رفت پیش خامنه ای و پسرش را فروخت به هیچ، حالش بد می شود و حدس می زنم که اصلا چنین قصدی نداشت، مشکل این است که آقا به آدمها دقیقا مثل دستمال کاغذی نگاه می کند، خودش را تطهیر کند و بعد هم یارو را پرت کند توی زباله دانی تاریخ.

 

یا مثلا در مورد محمد حسین جعفریان که آقا، شعرش را به عنوان بهترین شعر انتخاب کرد. من نمی دانم شما آن شعر را خواندید یا نه، من با جعفریان سفر رفته ام، با هم رفیق گرمابه و گلستان بودیم. آن شعر یکی از بهترین و جسورانه ترین شعرهای معاصر است و اتفاقا موضوعش همین کاری است که آقای خامنه ای انجام داد. یعنی سوء استفاده از یک جانباز جنگ، برای اینکه دکانش را رونق بدهد. اصلا همان شعر اعتراض است به وقایع پس از انتخابات. همان شعر دقیقا معترض ترین شعر به سوء استفاده از شاعر و نویسنده و هنرمندی است که به او می گویند بیا هر چه می خواهی بخوان و بعد از او مثل دستمال استفاده می کنند و باید برگردد به تختش در آسایشگاه و منتظر باشد تا دوباره با پای معلول بیایند و ببرندش تا باز هم یک معلول را علت یک مجموعه از مشکلات قلمداد کنند و او را بیاندازند در صف اول و پشت او پنهان بشوند و حال شان را بکنند.

 

باز هم من با خنده شروع کردم و با غصه به اینجا رسیدم. البته طبیعی است که وقتی می بینی وسط جنگل گیر کردی و طرف دارد زرت و زرت، سخنرانی می کند و تفنگ هم دستش گرفته، عصبانی می شوی و فکر می کنی حالا که چی؟ برای چی می خواهد بزند به کروبی؟ من نمی دانم چرا این آقای باهوش جان که عشقش به این است که مثلا یواشکی بعد از به هم سوء استفاده از آدمها و گریه های الکی و شجاعت های الکی و خنده های الکی، با خودش حال کند که خیلی مکار است، اصلا به این فکر نمی کند که اگر همین الآن اگر کروبی رسما بشود مشاور رهبری و موسوی هم بشود راننده طرف، مشکل اش با این ملت حل نمی شود. این مردم بیست سالی در همان دوران هاشمی و خاتمی یک چیزهایی یاد گرفتند، که در جنبش سبز آن را بیرون ریختند.

 

جنبش سبز اگر شکل نگرفته بود، می شد آن را از بین برد، ولی حالا که ایجاد شده، با زور از بین نمی رود. اصلا شکار و این چیزها را چی کار دارید، ولش کن! مشکل ما یک جای دیگر است. حکومت و آقای بزرگ دوست دارد میلیونها نفر برای روز قدس به خیابان بیایند، ما هم دوست داریم که روز قدس به خیابان برویم، حالا دو راه وجود دارد، اگر کروبی را بگیرند، مردم برای آزادی کروبی هم شعار می دهند، اگر موسوی را هم بگیرند، برای آزادی هر دوتاشان شعار می دهیم، اگر هم نگیرید که آنها هم می آیند و با هم برای آزادی ایران و فلسطین از دست آقای خامنه ای شعار می دهیم.

 

من نمی خواهم در این موارد که بحث شیر و شکار مطرح است، به مسائلی مانند روز قدس اشاره کنم، ولی بالاخره همه می دانیم که یک جمعیت صد هزار نفری فدائی آقا هستند، و اگر مردمی که شب های شعار الله اکبر می دهند و همان هایی که روز 27 خرداد به خیابان آمدند، و حالا دارند از خشم و ناراحتی منفجر می شوند، به خیابان بیایند، ما سه میلیون نفر سبزها با آن صدهزار نفر فدائیان آقا با هم فلسطین را آزاد می کنیم، شما غصه نخورید. اینجوری هم امنیت کشور و ملت بیشتر حفظ می شود، هم اینکه کروبی و موسوی و زندانیان و مردمی که در خطر هستند، حاشیه امنیتی پیدا می کنند.

 

اصلا همه اینها به کنار، اگر هیچ دلیلی برای رفتن به راهپیمایی روز قدس نبود، که سخنان رهبر در نماز جمعه دیروز 2743 دلیل برای مان ایجاد کرد، همین نوشته حسین شریعتمداری در سرمقاله امشب کیهان، دلیل کافی است برای اینکه لباس های سبز را بپوشیم، دستبندها را به دست ببندیم و برویم به روز قدس. حسین شریعتمداری در دعوت سبزها به مراسم روز قدس، در حالی که معلوم بود که پوشکش را کاملا باید عوض کند، نوشت: “ درباره روز قدس اشاره به این نکته ضروری است؛ تمامی کسانی که روز قدس با شعار و نشانه های تفرقه انگیز در صحنه حاضر می شوند، چه بدانند و چه ندانند و چه بخواهند و چه نخواهند، مزدور اسرائیل هستند و در این میان، آنها که دانسته آمده اند، در جنایات وحشیانه اسرائیل سهیم می باشند و آنان که به فریب آمده اند، اگرچه، جرم کمتری دارند ولی مقابله با آنها ضرورتی اجتناب ناپذیر است.”

 

البته فراموش نمی کنیم که دولت و قوه قضائیه اثبات کرده که اصولا در زندان نه تجاوز شده است و نه از این پس قرار است که بدرفتاری بشود، چون اگر می خواستند بدرفتاری کنند که هفت نفر را امروز نمی گرفتند، به همین دلیل مطمئنیم که هیچ کس با حضور سبزها در روز قدس برخورد تندی نمی کند. اصولا به نظر می رسد که این شکارچی فقط برای شکار شیر آمده و یا اینکه احتمالا کار دیگری ممکن است بکند. واقعا داستان های مربوط به شکارچی ها داستان های جالبی است. فردا یک داستان خواهم گفت در مورد یک شکارچی دیگر.