اندرو سولیوان
ما چطور با احساسات متضادمان درباره اینکه ایران 15 ملوانی را که بطور غیر قانونی زندانی کرده بود، آزاد کرد، کنار می آییم؟ ابتدا بهتر است روشن کنیم که احساسات متضاد، شاید تنها چیزمشروعی باشد که داریم. بگذارید من که به عنوان یک انگلیسی که مدتی است در آمریکا زندگی می کنم، اولین پاسخ را بدهم: این اتفاق یک بی حیثیتی ملی بود.
می توانستید آن را در چهره تونی بلر ببینید: یک دیوانه مذهبی فناتیک، شناخت او را به عنوان بهترین کسی که روابط عمومی جهانی زیر سوال می برد و مجبوربه کاری می شود که به نفع آدمکش بی مرامی تمام می شود که مشغول کمک به کسانی است که در عراق، سربازان انگلیسی را می کشند.
زندانی ها که مورد تهدید جسمی قرار گرفته بودند، تنها شانس شان این بود که با کسانی که دستگیرشان کرده بودند، همکاری کنند. همه ما حتی بدون لباس هایی که ملا ها برای شوی تلویزیونی شان برای ملوان ها دوخته بودند، می توانیم آنها را محکوم بکنیم، اما من این حس را ندارم که بخواهم ملوان هایی را که در اسارات افراد سپاه پاسداران یک حکومت بی ثبات مذهبی است را محکوم کنم.
سووال این است که چرا یا چطور گروهی چنین جوان و بدون اسلحه کافی، برای حضور در خط مقدم جنگ مناسب تشخیص داده شدند؟ نیروی دریایی سلطنتی باید به سووالات زیادی از این دست پاسخ بدهد. اما مسلما الان وقت مناسبی نیست. آدمیرال نلسون با دیدن صحنه این بی کفایتی ها که در نهایت منجر به تسلیم شد و در این صفحات قابل چاپ نیست، چه می گفت؟
و من آن زمان از اینکه مسئله حل شده است و گروگان های جوان به خانه باز گشتند، به شدت خوشحال بودم. چه کسی خوشحال نبود؟ کنفرانس مطبوعاتی شان، همه این شوق را از بین برد. همیشه از حمایت از نیروهای نظامی، بخصوص اینجا در آمریکا، صحبت زیادی می شود. اما بعضی وقت ها، معنی این صحبت این است که درک کنیم که آنها انسان هستند و نه مهره شطرنج.
بنا به گفته هایشان، به آنها چشم بند زده اند و در انزوا نگه داشته شدند و به آنها گفته شده است که باید هفت سال در زندان های ایران بمانند. من نمی دانم در چنین موقعیتی چه می کردم؟ و درست است، یک قایق تنها که ملوان هایش سلاح سبک دارند، در مورد جنگ همه جانبه بین غرب و ایران، عجولانه تصمیم نگیرند. آنها در قاموس من، نمره قبولی گرفته اند.
اما آیا دولت بلر و بوش هم همینطورند؟ بعضی ها بطور طبیعی نسبت به این ادعا که در مورد آزادی ملوان ها توافق هایی صورت گرفته باشد، بدبین هستند، به قول خود بلر” بدون معامله، بدون هرگونه مذاکره، بدون هر نوع توافق جانبی”. اما از چهره اش پیدا بود که دست به معامله زده است.
رسانه های تحت کنترل دولت ایران، گزارش دادند که یک دیپلمات ایرانی که به پنج ایرانی دستگیر شده در اربیل دسترسی دارد، تا هفته آینده آزاد خواهند شد. و جلال شرفی، یک مقام ایرانی که او هم دو ماه پیش در عراق دستگیر شده بود، سه شنبه گذشته به ایران بازگشت. هفته گذشته، دیک چینی، معاون رئیس جمهور آمریکا به ان بی سی گفت که در جریان اینکه معامله ای صورت گرفته باشد، نیست. این ناچیزترین جمله برای کسی که نمی خواهد پاسخ سووالی را بدهد، است.
در هر حال وقتی هم تهران و هم لندن اصرار دارند که هیچ معامله ای صورت نگرفته است، به سختی می شود پی برد که چنین معامله ای صورت گرفته است یا نه، و ممکن است تا سال ها به جزئیات آن را نفهمیم. اما فشار جنگ جهانی علیه تروریسم، در هر حال همچنان احساس می شود و تا هفته های آینده هم ادامه خواهد داشت. به عقیده من، از نقطه نظر آمریکایی واکنش به این بازی ارتباط ها در جنگ، داده شده است.
اولین موضوعی که باید گفت این است اکثر آمریکایی ها نسبت به بحران ها بی تفاوت به نظر می رسند.
از روز جمعه حتی اخبار جنگ در صفحه اول هم نبود. با کنکاشی که در میان نخبگان واشنگتن انجام دادم، به افراد زیادی برخوردم که حتی آنقدر اطلاعات نداشتند تا بخواهند ابراز عقیده بکنند. این باید از خیلی جهات در یاد انگلیسی ها مانده است. یک نو محافظه کار معتبراز این واقعه استفاده می کند تا ضعف انگلیس را مورد سرزنش قرار بدهد و برای صدور قطعنامه به آمریکا اعتبار بدهد. یکی دیگر از متحدان بوش، از بزدلی نزدیک ترین متحد آمریکا، شکایت داشت. بقیه با اکراه به این موضوع اشاره داشتند.
اما یک واکنش دیگر هم وجود داشت. آمریکایی ها که در مرکز گفتگو ها درباره جنگ قرار داشتند، به موضوع جدیدی در این وادی برخورد کردند. آنها با پدیده دیپلماسی ظریف و آرام آشنا شدند. گمان نمی کنم کسی توهمی درباره ماهیت رژیم ایران داشته باشد؛ رژیم ایران یک رژیم مطرود، غیر انسانی و مذهبی است. اما بسیاری از آمریکایی ها که خارج از دایره بوش قرار دارند، یک مورد دیگر را در نظر دارند: افتضاح عراق، قدرت نفوذ آمریکا را روی ایران تضعیف کرده است.
این اتفاق احتمال جنگ را زیاد تر می کنند و دستگیر کردن نظامیان یک کشور نقطه آغاز کلاسیکی برای هر جنگ است و آن زمان است که آمریکا، اگر بخواهیم بی پرده حرف بزنیم، برای جنگ آمادگی ندارد.
اصلا مشخص نیست که بمباران تاسیسات اتمی ایران، به توان اتمی این کشور صدمه می زند یا عزم این کشور را برای انجام کاری که ما قصد تضعیفش را داشتیم، بیشتر می کند؟ بعلاوه، اگرتهران تصمیم بگیرد با نیروهای نظامی شیعه در عراق، متحد شود و جنگ را به سمت نیروهای آمریکا در عراق ببرد، آن موقع است که همه استراتژی زیاد کردن نیروهای نظامی در عراق بوش، با یک رویارویی قومی و هرج و مرج، از بین می رود.
همچنین مشخص نیست که اگر امریکا از این فرصت استفاده کرده و به ایران حمله کند، چه اتفاقی برای بدنه سیاسی این کشور می افتد. من گمان می کنم کشور با رای وتوی اکثریت علیه فرمانده کل قوا در زمان جنگ، به سمت بحران قانونی کشیده می شود. و صدمه ای که آمریکا به این وسیله در داخل و خارج می خورد، عظیم خواهد بود.
هیچ آدم عاقلی در کاخ سفید-اگر تصور کنیم که تعدادی از آنها هنور باقی مانده اند- دست به چنین قماری نمی زند. حقیقت محض و تاسف بار در آن زمان این خواهد بود که در این لحظه از زمان، غرب هیچ چاره واقعی ندارد، جز این که دست به معامله بزند و بهترین قیمت را پیشنهاد بدهد. احتمال این اتفاق برای لندن هم به همان اندازه واشنگتن است. این شمایل جعبه ای است که ما در آن قرار داریم، جعبه ای که بوش درست کرده است.
یک حقیقت دیگر این است که آمریکا نمی تواند در این مورد نمی تواند با خشونت به کنوانسیون ژنو حمله کند. تهدید ملوان ها ی انگلیسی، نقض آشکار کنوانسیون ژنو بود: آنها را با اعدام ساختگی تهدید کردند، از آنها در مقابل تلویزیون و رسانه ها هتک حرمت کرده اند. همه این اعمال نقض کنوانسیون ژنو است.
اما خود آمریکا در جنگ اش بر علیه تروریسم، حتی در مناطق جنگی مثل عراق، جایی که حتی دونالد رامسفلد هم گفت که کنوانسیون ژنو نقض شده است، اعمال خیلی بدتری را انجام داده است. قراردادی با امضای رئیس جمهور موجود است که به کنوانسیون ژنو الحاق شده است و او از حذف این الحاقیه، سر باز می زند. این اتفاق نشان داد که چطورصدمات دیپلماسی بوش در نگهداری از زندانیان، در جنگ طولانی مدت عقیدتی اش با اسلام گرایی، شدید بوده است.
و یک درس مشخص گرفتیم: اینکه فشار نظامی علیه ایران، گزینه ای ماندنی برای آینده ای پر قدرت، نیست و این موضوع، در بعضی موارد، باید تاریخ مصرف را در اقدامات دیپلماتیک در نظر گرفت. اگر در عراق افتضاح نشده بود، هیچ یک از این اتفاقات نمی افتاد. در اصل، همه تلاش هایی که برای آزاد و دموکراتیک کردن عراق صورت گرفت، برای این بود که تهدید اصلی، ایران را تحلیل ببرد. اما در عوض، همه چیز برعکس شد: شکست در عراق، ایران را بشدت قوی و به لطف دیپلماسی اجازه دستگیر کردن ایرانی های بوش، که برنامه ریزی نشده بود و برتری اخلاقی غربی ها را زیر سووال برد.
این موضوع، هر فرد وطن پرستی، چه آمریکایی، چه انگلیسی را بشدت خشمگین می کند. این اتفاق روحیه هر کسی که از نظام دیکتاتوری اسلامی بیزار است را تضعیف می کند. اما این حقیقت تلخی است که ما در حال حاضر با آن مواجه هستیم. و دیپلماسی تحمل که انگلیس هفته گذشته از خود نشان داد، می تواند برای بعضی از آمریکایی ها انگیزه ای باشد تا درباره این موضوع فکر کنند که این جنگ در آینده نزدیک چه تصویری خواهد داشت.
عید پاک است و بعضی ها امیدوارند که اوضاع بهتر بشود، اما این امیدی است که در حال حاضر دل بستن به آن امکان ندارد.
منبع: ساندی تایمز، 8 آوریل