سواد مخنت
زهرا سلطانی، که همه او را به نام ندا می شناسند، هیچ گاه روزی را که از تلویزیون خبر مرگ خود را شنید فراموش نمی کند. در این خبر عکس او که در صفحه فیس بوک خود گذاشته بود به نمایش درآمد. ”گفته می شد که مرا در تظاهراتی که علیه تقلب در انتخاباتی بوده کشته اند.”
درحقیقت، دختری که طی تظاهراتی در تهران در ماه ژوئن ۲۰۰۹ کشته شد ندا آقاسلطان بود. مرگ او به تصویر کشیده شد و ازطریق اینترنت در سراسر جهان منتشر گردید و به مظهر مبارزه مردم علیه سرکوب دولت محمود احمدی نژاد تبدیل شد.
سلطانی ۳۳ ساله قبل از تظاهرات، در دانشگاه آزاد اسلامی استاد ادبیات انگلیسی بوده و هرگز با سیاست کاری نداشته. او صرفاً درحال آماده کردن تحقیقی برای کنفرانسی در یونان بوده. او چند روز پس از تظاهرات از کشور خارج می شود به آلمان پناهنده می شود.
او می گوید: “من هرگز قصد خروج از کشورم و ترک خانواده ام را نداشتم، ولی مجبور به انجام این کار شدم.” او اولین مصاحبه ای با یک رسانه انگلیسی زبان انجام می دهد و از آنان می خواهد که به دلیل مسایل امنیتی برخی از جزئیات را در مورد زندگی جدیدش ذکر نکنند.
زندگی سلطانی از ۲۰ ژوئن ۲۰۰۹ به ناگاه دستخوش تغییر می شود. این زمانی بود که در فیلمی در یوتیوب، دختری به ضرب گلوله از سوی عوامل بسیجی کشته می شود. رسانه های سراسر جهان تلاش می کنند تا هویت این دختر را پیدا کنند، زیرا تصویر چندان شفاف نبود و دختر نیز روسری به سر داشت. در نهایت هویت او احراز می شود: ندا آقاسلطان یا ندا سلطان.
فردی در فیس بوک به پروفیل شخصی به نام ندا سلطانی برمی خورد و عکس او را برمی دارد. این عکس به سرعت در رسانه ها و صفحات اینترنت در سراسر جهان منتشر می گردد. سلطانی می گوید: “خیلی تعجب کردم وقتی در تاریخ ۲۱ ژوئن به پست الکترونیکی ام مراجعه کردم و دیدم بیش از ۶۰ نفر از سراسر جهان مرا به عنوان دوست به صفحه فیس بوک شان اضافه کرده اند.” این عدد همچنان بالا می رفت تا اینکه او عکس خود را در تلویزیون می بیند و گفته می شود که این فرد توسط نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی کشته شده است.
او می گوید: “من و دوستانم به شیوه های مختلف ارتباطی تلاش کردیم بگوییم که این شخص آن دختری نیست که فیلمش در یوتیوب به نمایش درآمده.” حتی پس از اینکه خانواده ندا آقاسلطان عکس او را در تاریخ ۲۳ ژوئن منتشر می کنند، عکس سلطانی همچنان در مطبوعات و رسانه ها مورد استفاده قرار می گیرد.
در تاریخ ۲۴ ژوئن عوامل امنیتی جمهوری اسلامی به دنبال او می گردند. او از ترس مجبور می شود با سازمان عفو بین الملل در لندن تماس بگیرد. آن هاریسون، یکی از تحقیق کنندگان سازمان عفو بین الملل که در ایران کار می کند، در این رابطه می گوید: “او خیلی مضطرب بود و نمی دانست چکار کند.” او می افزاید: “به نظر می آمد که او فردی با زندگی آرام بوده و هیچ علاقه ای به مسایل سیاسی نداشته.”
سلطانی خیلی سریع خود را درگیر تلاش های دولت می بیند که از او می خواهد دست داشتن نیروهای امنیتی در این ماجرا را یک دروغ توصیف کند همچنین مرگ دختری که در فیلم کشته می شود. “چند تن از عوامل حکومتی او را مجبور می کنند که در انظار عمومی ظاهر شود و بگوید که زنده است و اینکه این تیراندازی صرفاً داستانی برای فریب افکار عمومی بوده”. او زمانی که خواست آنان را انجام نمی دهد، مورد تهدید قرار می گیرد.
عفو بین المللی که داستان زندگی سلطانی را باور می کند، در نهایت گزارشی در مورد سرکوب مردم در ایران منتشر می کند و در بخشی از آن در مورد ندا آقاسلطان می نویسد و اینکه عکس او در ابتدا اشتباه بوده است. این موضوع در یکی از وبلاگ های بی بی سی نیز مورد اشاره قرار می گیرد.
سلطانی می گوید که مأموران اطلاعاتی به منزل او در اطراف تهران آمدند و او را برای بازجویی بردند. او می گوید: “آنها از من خواستند جلوی دوربین ظاهر شوم و بگویم که زنده هستم و این ماجرا دروغ است.” عکس او در فیس بوک همان عکسی است که برای اخذ روادید به سفارت یونان داده شده است. از او همچنین خواسته شده بود بگوید سفارت یونان این عکس را در سراسر جهان پخش کرده.
سلطانی می گوید: “آنها می خواستند از من استفاده کنند تا مرگ ندا را تکذیب کنم. می خواستند توجه مردم را به من معطوف کنند و نشان دهند مخالفان دروغ گفته اند.” سلطانی همچنین با اشاره به تهدید برخی افراد مسلح می گوید: “به من می گفتند که برای امنیت ام بهتر است آنچه را که آنها می گویند انجام دهم.”
هاریسون از عفو بین الملل در ادامه می گوید توصیفی که سلطانی از شرایط بازجویی اش می دهد دقیقا شبیه بازجویی افراد دیگر است. او می گوید: “دولتمردان جمهوری اسلامی در بیشتر موارد افراد را مجبور به انجام اعترافات دروغین می کنند تا سپس آن را از تلویزیون دولتی پخش کنند. این کار برای اعمال فشار روی مردم انجام می شود.”
نیروهای امنیتی سرانجام در تاریخ اول ژوئیه از سلطانی می پرسند که تماس های انجام شده با کشورهای غربی به چه هدفی بوده و در نهایت او را متهم به جاسوسی می کنند. او روز بعد از آن تصمیم می گیرد از کشور خارج شود. ندا سلطانی می گوید: “فقط یک کوله پشتی، موبایل و یک کیف کوچک همراه داشتم.” او به مدت ۹ روز در ترکیه می ماند، سپس به یونان و پس از آن در اواسط ژوئیه ۲۰۰۹ به آلمان می رود.
سخنگوی سفارت جمهوری اسلامی در آلمان ادعاهای سلطانی را رد کرده، ولی توضیحات بیشتری در این زمینه ارائه نداده است.
انریکو مانتی، سخنگوی دفتر فدرال مهاجرت و پناهندگی، در این خصوص می گوید که این دفتر در مورد داستان این استاد دانشگاه متقاعد شده. او می افزاید: “اگر ما نسبت به صحت و درستی حرف های او تردید داشتیم، هیچ گاه پناهندگی او را قبول نمی کردیم. ما نیز برای خودمان منابع موثقی داریم که توسط آنان صحت و سقم این گونه مسایل را بررسی می کنیم.”
سلطانی که در حال حاضر در اطراف فرانکفورت زندگی می کند، بیکار است و به دنبال کار می گردد. او می گوید که برای خانواده اش دلتنگ است و دوست دارد به دانشگاه بازگردد. او می گوید: “من زندگی خوبی داشتم تا اینکه این کابوس آغاز شد.”
و این سردرگمی هویتی همچنان وجود دارد: عکس او گاهی در اخبار و صفحات وب که در مورد مرگ ندا آقاسلطان می نویسند ظاهر می شود و باز او را نگران می کند.
منبع: ال پائیس، ۸ اوت