سه کله پوک و یک کله سنگی

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

من پیشنهاد می کنم اگردر اطراف شما یک اتفاقی افتاد، حتما یک کاری بکنید. اصلا مهم نیست چه اتفاقی دارد می افتد، یا شما کجا هستید، حتی مهم نیست شما خودتان کی هستید. فقط مهم این است که شما بالاخره یک کاری در ارتباط با آن اتفاق از خودتان بروز بدهید. اگر هم کاری از دستتان بر نمی آید و نمی توانید کاری بکنید، حداقل یک صدایی از خودتان خارج کنید. البته منظورم از آن صداهایی که شما بی ادب ها فکر کردید نبود، از آن صدا ها نه، آن صداها را تا جایی که می توانید پیش خودتان نگه دارید، خوب که عمل آمد به وقتش از خودتان بروز بدهید. آدم که آن صدا ها را همینطوری برای هر اتفاقی از خودش بروز نمی دهد. منظور من از صدا، همین آی و وای و آخ و واخ و سایر آواهای مشابه است…

اینطوری که به نظر می آید، یعنی مستقیما به نظر که نمی آید، ولی من می توانم تصور کنم که دارد به نظر می آید، الان شما یک علامت سوال بزرگ برایتان ایجاد شده و دارید مدام از خودتان می پرسید “دقیقا چرا باید هر اتفاقی که در اطراف ما می افتد، حتما یک کاری از خودمان بروز بدهیم؟”

البته پیشتر و به کرات در مورد این موضوع توضیح داده ام که وقتی شما یک سوالی برایتان ایجاد می شود، باید این سوال را از کسی بپرسید که جوابش را می داند، اینکه آدم هر سوالی که برایش ایجاد شد را زرپی بردارد از خودش بپرسد که فایده ندارد. خب اگر شما به عنوان همان آدمی که سوال برایش ایجاد شده، جواب سوال را می دانستید که اساسا آن سوال مذکور مرض نداشت خودش برای شما ایجاد کند. الان متوجه موضوع شدید؟

خب، نیازی نیست جواب بدهید. اینطوری که شما احتمالا الان دارید به صفحه مونیتور نگاه می کنید، به وضوح معلوم است که متوجه نشدید. بگذریم. منظور من این بود که هر سوالی برایتان ایجاد شده، رودربایستی نکنید از خودم بپرسید، بیخودی به خودتان زحمت ندهید. خب بپرسید. نمی پرسید؟ یعنی هیچ سوالی برایتان ایجاد نشده؟ یعنی همین الان اگر یکی از در بیاید تو و از شما که چسبیده اید به مونیتور، بپرسد: “چه خبر است؟” شما دقیقا می توانید برایش توضیح بدهید چه خبر است؟… خب معلوم است که نمی توانید. چرا؟ چون هنوز خودتان آنطور که باید و شاید و شایسته است در جریان قرار نگرفتید. به همین سادگی. حالا چطوری می خواهید یک نفر دیگر را هم در جریان قرار بدهید؟

البته تقصیر شما نیست. این یک اپیدمی گسترده و عمیق است. یعنی الان در مملکت ما هر کسی که یک کاری را نمی تواند انجام بدهد، اصرار دارد دقیقا همان کار را بکند. تازه اصرار بیشتری دارد به بقیه هم یاد بدهد تا آنها هم همان کار را بکنند، تا جایی که برایشان کلاس تقویتی هم می گذارد تا پیشرفت هم داشته باشند. مثلا فرض کنید یک آدمی که خودش چهار تا گوسفند را هم نمی تواند صحیح و سالم از خیابان رد کند، اصرار دارد ریاست اداره راهنمایی و رانندگی تهران بزرگ را به عهده بگیرد. بعد که خبر مرگش ریاست اداره راهنمایی و رانندگی را به عهده گرفت، تازه اصرار دارد به شهروندان محترم رانندگی هم یاد بدهد و … همین شده که الان کشور ما هنوز از این یکی قله پیشرفت صعود نکرده، از یک قله پیشرفت دیگر صعود می کند. شما فکر می کنید چرا ما اینقدر رکورد می زنیم؟ برای همین روحیه و اعتماد به نفسی که داریم. البته خواست خدا و دست امام زمان را هم نباید نادیده گرفت.

به هر حال، جریان از این قرار است که احمد علم‌الهدی٬ عضو مجلس خبرگان رهبری گفته است، ولایتی٬ قالیباف و حداد عادل”ساکتین فتنه” هستند و از آن‌ها خواسته با عذ‌رخواهی از مردم به طور رسمی از میرحسین موسوی و مهدی کروبی هم اعلام برائت کنند.

یعنی چی؟ یعنی این سه عضو “ائتلاف برای پیشرفت” که الان برای پیشرفت مملکت دست به یکی کرده اند و دستشان را کرده اند توی یک کاسه (فقط خدا می داند مملکت قرار است با همکاری این سه نفر چه پیشرفتی بکند و این دفعه از چه قله ای صعود بکند، که وقتی از هم جدا بودند، نمی توانست بکند) از نظر آقای علم الهدی خیلی غلط کرده اند که تا الان ساکت بودند و باید همین الان تا دیر نشده از مردم عذرخواهی کنند.

باز یعنی چی؟ یعنی مگر کسی دست خودش است که هر وقت دلش خواست ساکت باشد، هر وقت دلش خواست سر و صدا بکند؟ پس این آقای علم الهدی به چه درد می خورد؟ جمهوری اسلامی آدم به این ابعاد تولید نکرده که همینطور بی استفاده بیفتد یک گوشه برای خودش از بیت المال مصرف بی رویه بکند. چرا؟ چون اولا مصرف بی رویه کار خیلی بدیه… دوما بالاخره هر حجمی باید یک وظیفه و کارکردی هم به تناسب فضایی که اشغال می کند داشته باشد. تنها کارکردی هم که خیلی با ابعاد و طول و عرض و عمق و ارتفاع آقای علم الهدی جور در می آید، همین است که هر از گاهی بیاید، ناغافل پاچه یکی را بگیرد. بالاخره هر کسی یک طوری باید به نظام و رهبری خدمت کند. این آقای علم الهدی هم اینطوری خدمت می کند.

الان هم اینقدر در کارش پیشرفت کرده و خلوص نیت به خرج داده که رسیده به این سه عضو محترم ائتلاف. یک کمی بیشتر تمرین کند، فردا پس فردا می رود سراغ اصل مطلب، پاچه اصل نظام را هم می گیرد. خدا را شکر محدودیت هم ندارد که مثلا فقط برود باغچه همسایه را گلکاری کند. وقتی بازش می کنند از کارگردان سینما و رئیس سازمان آب و فاضلاب استان هرمزگان گرفته تا راس جریان فتنه و مواضع هسته ای نظام و مادر چاوز را پوشش می دهد. الان هم نه اینکه همه مسئولان نظام راه و بیراه دارند برای غلط هایی که کرده اند از مردم عذرخواهی می کنند، فقط مانده اند همین سه نفر که بابت سکوتشان زوووود از مردم عذرخواهی کنند، یک وقت خدای نکرده از دهان نیفتند، دینی به گردن نظام بماند.

البته کار به همین سادگی ها هم نیست. این سه عضو محترم ائتلاف بعد از عذرخواهی از مردم بابت اینکه بعد از انتخابات هشتاد و هشت مستقیما با چوب و چماق و گلوله به جان مردم نیفتادند و با ماشین از روی مردم رد نشدند، تازه باید بیایند مواضعشان را روشن کنند.

حالا شما فرض کنید اصلا این سه نفر به خواسته آقای علم الهدی که نه، به خواسته آقای علم الهدی که تره هم میل نمی کنند، ولی به خواسته خودشان تره میل کنند و به صورت کاملا خودجوش تصمیم بگیرند بیایند خیلی شیک و تر و تمیز، مواضعشان را روشن کنند. خب در اینصورت دقیقا چکار باید بکنند؟ مثلا همین آقای حداد عادل بیچاره مواضعش کجا بود که بخواهد بیاید روشنش بکند یا همینطور خاموش بگذاردش روی طاقچه؟ این بنده خدا از بدو تولد تا همین الان که در خدمت آقا کسب فیض مدام می کند، از مواضع خودش یکبار هم استفاده نکرده، به صورت تمام وقت آویزان بوده به مواضع هسته ای آقا. باور کنید اصلا بلد نیست مواضعش کجا هست، چه برسد به اینکه بخواهد روشنش هم بکند.

یا مثلا همین آقای ولایتی… این بنده خدا همینطوری که دارد راه می رود، اگر یک قدم در میان، از آقا کسب اجازه نکند، باور کنید این پایش با آن پایش وارد گفتمان خانوادگی می شوند با سر می رود توی دیوار… خب این که داره خودش می ره، دیگه چرا هلش می دی؟ مواضع از این روشن تر؟ کجایش را روشن کند؟

می ماند آقای قالیباف، یعنی همان “یک”این ائتلاف که با آن دوتا، شده اند این سه کله … ببخشید، شده اند ائتلاف یک به علاوه دو… این بنده خدا هم که تکلیف مواضعش روشن است، روشن تر از این هم نمی شود.

حالا اینکه آقای علم الهدی اساسا چرا به این سه نوگل نشکفته بوستان ولایت با این شرایط و مواضع گیر داده و پاچه شان را دم انتخاباتی گرفته و ول نمی کند، نیاز به مباحث طولانی و پایداری دارد که الان فرصتش نیست.

فکر بد هم نکنید اصلا و ابدا به مصباح و تمساح و جبهه و این جور مسائل تاریخی ربطی ندارد.

نتیجه گیری اخلاقی: نزدیک انتخابات پاچه کسی را نگیرید، از پاچه کسی هم بالا نروید. اصلا به پاچه کسی کاری نداشته باشید. کلا نه بگیرید نه بخارید.

نتیجه گیری فلسفی: برای روشن کردن هر چیزی اول باید آن چیز وجود داشته باشد.