21 فوریه روز جهانی زبان مادری در حالی پشت سر گذاشته شد که در ایران از سوی بیشتر فعالان حقوق بشر، فعالان مدنی، فعالان سیاسی و به ویژه رسانه های فارسی زبان به طور جدی مورد بی مهری قرار گرفت. این امر در حالی صورت می گیرد که نقض حقوق ملی و قومی در ایران، بخصوص در ماه های اخیر از جمله پررنگ ترین موارد نقض حقوق بشر در کشور بوده است و در این مورد خاص یعنی پایمالی حق بشری، “زبان مادری” حتی بنا به اظهارات رسمی مسولان حکومتی در ایران پیامدهایی نظیر ترک و افت تحصیلی برای دانش آموزان دوزبانه به دنبال داشته است.
به گزارش “مرکز پژوهشهای مجلس جمهوری اسلامی ایران” در ۶ سال اخیر نزدیک به ۵ ملیون نفر از دانشآموزان مردود شدهاند. این در حالی است که کارشناسان تائید میکنند، بیشترین میزان مردودیها در “مناطق قومی” کشور بوده است و به نقل از برخی از رسانه های حکومتی و غیر حکومتی کارشناسان در داخل کشور در باره دلایل این امر گفته اند: “کودکانی که در مناطق قومی به مدرسه میروند به دلیل عدم آشنایی به زبان فارسی و مواجه با آن، دچار شوک وحشتناکی میشوند و خود را نمیتوانند تطبیق دهند.”
با توجه به اهمیت این موضوع و نگرانی حاصل شده نزد برخی از فعالان حقوق بشری حوزه ملیت ها و اقوام ایرانی، در این مجال به بررسی اجمالی میزان “اهتمام” برخی از فعالان اصلی جنبش سبز و برخی از رسانه های حامی آن و دیگر مراکز اطلاع رسانی به زبان فارسی می پردازیم.
جنبش سبز و زبان مادری
از ابتدا و حتی قبل از انتخابات و ظهور جنبش سبز موضوع حضور اقلیتها و یا گروههای سیاسی ملی و قومی در بطن این جنبش، یکی از موضوعات اصلی پیرامون جنبش سبز بوده است. این موضوع با طرح اهمیت و ضرورت فراگیری جنبش به کرات- اما پراکنده و نامنسجم- از سوی خود فعالان ملی و قومی مطرح شده است. از سوی دیگر فعالان فارس زبان و مرکزگرای جنبش سبز نیز اگرچه عدم فراگیری را به عنوان یکی از آسیب های جنبش مطرح کرده اند، اما هیچگاه به طور مشخص به کالبد شکافی دلایل پیوند ضعیف جنبش مرکز با دیگر نقاط ایران نپرداخته و همواره با بیانی انتزاعی و در لابه لای مطرح کردن خواسته های کلی مردم ایران با این موضوع برخورد کرده اند. در ادامه ی همین روال نیز برخورد فعالان فارس زبان با مناسبت “روز جهانی زبان مادری” برخوردی دوگانه و ضعیف بوده است.
هر دو کاندیدای معترض به نتایج دور دهم انتخابات ریاست جمهوی ایران قبل از انتخابات در طرح ها، وعده و شعارهای انتخاباتی خود به پاره ای از حقوق اقلیتهای قومی و مذهبی اشاره کردند، اما طرح این موضوع پس از انتخابات و ظهور جنبش سبز به مراتب ضمنی تر و محافظه کارانه تر و نهایتا تا حدود زیادی به حاشیه رانده شد. نمونه هایی از این برخورد در بیانه های آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی به وضوح مشاهده می شود. اما اگر به هرجهت دلایلی برای چگونگی مواضع آنها در قبال حقوق ملیت و اقوام در ایران وجود داشته باشد، بدون شک سکوت قطعی آنها در برابر مناسبت روز جهانی “زبان مادری” توجیهی نمی پذیرد و می بایستی حتی اگر به صورت صدور بیانیه و یا اظهارنظر رسانه ای هم باشد، به این موضوع می پرداختند. اما نه تنها این مهم تحقق نیافت بلکه در رسانه های رسمی آنها بدون در نظر گرفتن انتشار مجدد یک نمونه از گزارشهای رسانه های دیگر، حتی کوچکترین اشاره ای به “روز جهانی زبان مادری” نشد. از سوی دیگر برخی از چهره ای شناخته شده جنبش در خارج از کشور نیز که برای بیان آزادانه عقاید خود محدودیت کمتری دارند، در ارتباط با “روز جهانی زبان مادری” با سکوت کامل با آن روبرو شدند و حتی حاضر نشدند در حد دیگر مناسبت ها از آن صحبتی به میان آورند. بازتاب “روز جهانی زبان مادری” به عنوان یک تاکتیک می توانست در حد خود نقش بسزایی در تحکیم پیوند میان فعالان فارس زبان با دیگر فعالان ملی و قومی درایران ایفا کند.
رسانه ها و زبان مادری
اما یکی دیگر از موارد قابل اشاره در رابطه با “روز جهانی زبان مادری” امسال، سکوت نسبی و برخورد دوگانه رسانه های فارسی با این موضوع است. در شرایط فعلی ایران انتظارزیادی از آن دسته رسانه های داخلی که هنوز به طور کلی در حاکمیت استحاله نشده اند نیست. اما برخودر دوگانه و یا سکوت دیگر رسانه های فارسی زبان در خارج از کشور نیز بمانند سکوت فعالان جنبش سبز توجیه ناپذیر است. اگرچه تفکیک فعالان رسانه ای ایرانی از فعالان جنبش سبز تا حدودی غیر منطقی است، اما با توجه به نقش اطلاع رسانی- که “بی طرفی” از اصول اولیه آن به شمار می رود و از این جهت ممکن است با نقش فعالان جنبش سبز که جهت گیری سیاسی آنها گریز ناپذیر است، تفاوتی وجود داشته باشد- می شود در نگاهی اجمالی از عملکرد آنها در 21 فوریه (دوم اسفند) انتقاد کرد. برخی از عمده ترین رسانه های فارسی در 21 فوریه یا به طور قطعی نسبت به این مناسبت سکوت اختیار کردند و یا با آن برخوردی دوگانه انجام دادند. در مورد رسانه هایی که موضع سکوت را در این باره اختیار کردند نمونه های زیادی وجود دارد که بعد از برشمردنشان ممکن است تنها یک چهارم از آنها باقی بماند. اما از سوی دیگر اگر چه برخی از آنها و به طور مشخص “روزآنلاین” اهمیت ویژه ای برای این مناسبت قائل شد، اما برخی دیگرشان در 21 فوریه به جای پرداختن به موارد نقض حق تکلم و تحصیل به زبان مادری درایران، بعنوان مثال یا به “امکان نابودی زبان های محلی افغانستان” پرداختند و یا حق مشخص و تعریف شده “زبان مادری” را با در نظر گرفتن تمام ابعاد آن به حق “گفتن به زبان مادری” تقلیل دادند. و یا در مثالی دیگر به جای اشاره مستقیم و نقل اصطلاحات همانگونه که در متن قانون اساسی آمده است، از حقوق اقوام ایرانی به عنوان “حقوق اقلیت های نژادی و زبانی” یاد شده که این خود آشکارا نقض صریح اصول کار رسانه ای است. به نظر میرسد تاکید بر برخورد اصولی و برابر با تمام مواردی که تحت لوای حقوق بشر از آن یاد میشود، به ویژه در رسانه ها باید به عنوان یک ضرورت در اخلاق کار حرفه ای مورد توجه قرار بگیرد و فعالان رسانه ای جهت جلوگیری از تنش های احتمالی همیشه آنرا مد نظر داشته باشند.
فعالان حقوق بشر و زبان مادری
از موارد فوق ضروری تر اما اشاره به فراموش کردن وظیفه فعالان حقوق بشری در ارتباط با پاسداشت مناسبت “روز جهانی زبان مادری” در ایران است. از آنجا که همه موارد اشاره شده در اسناد حقوق بشر به هم وابسته و تشکیل دهنده یک کلیت تجزیه نا پذیر هستند و به همین دلیل نیز غیر قابل واگذاری و غیر قابل تفکیک اند، فعالان حقوق بشری نیز باید برخوردشان با تمامی این اصول و مواد، یک شکل همرنگ باشد. بنابراین نوع تعهد آنها در مقابل اصل مورد تاکید “زبان مادری” در عمده اسناد حقوق بشر، باید به همانگونه باشد که در مقابل دیگر اصول و موارد اشاره شده در این اسناد هست. اما در 21 فوریه باز هم شاهد سکوت فعالان حقوق بشری فارس زبان و بخصوص سکوت شخصیتهای ایرانی این حوزه در سطح جهانی بودیم. فعالیتهای آنها در “روز جهانی زبان مادری” آنقدر کمرنگ بود که حتی قابل اشاره هم نیستند. از جمله فعالیتهای فعالان حقوق بشر در 21 فوریه میشود به بازانتشار برخی از مطالب مرتبط با زبان مادری در وب سایت هایشان اشاره کرد. پرهیز از اتخاذ موضع و سکوت فعالان حقوق بشری فارس زبان و یا عدم اشاره و تاکید بر اصل 15 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و کنوانسیون های بین المللی در مورد آموزش به زبان مادری در حالی صورت می گیرد که به قول یکی از صاحب نظران حوزه حقوق ملیتهای ایرانی، ایشان مثلا حق انتخاب لباس و مدرسه و رنگ کالای خاصی را حق کودکان می دانند، اما از اشاره کردن به این حق اولیه بشری که نه تنها موجب تفرقه اندازی و تشدد نخواهد شد بلکه موجب تحکیم وحدت ملی و همچنین غنی تر شدن زبان فارسی نیز میشود، خودداری می کنند.
با توجه به اینکه “موضوع زبان مادری” حتی در داخل ایران هم به طور نسبی مورد توجه مسئولان قرار گرفته است، طرح این سئوالات، بخصوص برای فعالان خارج از کشور ضروری و اجتناب نا پذیربه نظر می رسد: فعالان مدنی، سیاسی، حقوق بشر و رسانه ای در خارج از کشور چرا در روز “زبان مادری” نسبت به موارد نقض این حق بشری به طور نسبی بی تفاوت بوده اند؟ با توجه به اهمیت مناسبتی “روز جهانی زبان مادری” چرا فعالان جنبش سبز نخواستند یا نتوانستند از آن به عنوان تاکتیکی برای پیشبرد اهداف این جنبش استفاده کنند؟ چرا علیرغم تاکید [فعالان و شخصیت های برجسته حقوق بشر ایرانی] بر بیشتر اصول حقوق بشر و علیرغم داعیه داری حمایت از این حقوق، به طور مشخص به این مناسبت و اهمیت آن به لحاظ موضوعی نپرداختند؟ فعالان سیاسی، مدنی، حقوق بشری، ملی و قومی چرا این مناسبت را به فال نیک نگرفته و از آن به عنوان یکی از مکانیزم های تجدید تحکیم پیوندهای ذاتی خود با جنبش سبز بهره برداری نکردند؟