20 تیرماه امسال دو سال از زندانی شدن سعید متین پور گذشت، دو سال بدون حتی یک روز مرخصی، این دو سال علاوه بر 9 ماهی است که پیش از آن سعید در سلول انفرادی زنجان و تهران و زیر فشارهای جسمی و روانی بازجویان وزارت اطلاعات سپری کرده بود. زمانی که پس از 9 ماه زندان انفرادی با وثیقه 500 میلیونی آزاد شد، برای گذران شرافتمندانه زندگی اش سوپرمارکت کوچکی راه انداخت و از صبح زود تا نیمه شب را پشت پیشخوان مغازه اش با تنی رنجور از بیماریهای به یادگار مانده از آن 9 ماه با صبوری و استواری می گذراند. عصر روزی که توسط قاضی صلواتی به تهران فراخوانده شده بود رفتم دم در مغازه اش، صدور حکم 8 سال حبس و تایید آن، همه ی ما را نگران کرده بود که نکند سعید را دوباره به زندان برگردانند. جمعی از دوستان مصرانه از او می خواستند که از کشور خارج شود اما سعید را سودای ماندن و استقامت بود. بر خلاف نگرانی که داشتم سعید را آسوده خاطر دیدم، قاضی صلواتی تلفنی اطمینان داده بود که قصد اجرای حکم را ندارند و سعید را صرفا به خاطر پاره ای مذاکرات به دفترش فرا خوانده است. سعید می گفت به قاضی گفته است مشکلی با زندان رفتن ندارد فقط اگر قرار بر اجرای حکم است بگویید تا من حسابهای مغازه را رسیدگی کنم و بدهی های مردم را پرداخت کنم و مقدمات زندان رفتن را بچینم اما صلواتی اطمینان داده بود که نیازی به این کار نیست.
اینگونه بود که سعید بدون همراهی خانواده و همراه بردن وسایل شخصی 20 تیر ماه 88 به دفتر قاضی صلواتی رفت که برگردد و پشت پیشخوان مغازه اش بایستد، غافل از آنکه همین ایستادن سعید و سر خم نکردنش خار چشم و کابوس هر شب بازجویانش بود. قاضی صلواتی به محض دیدن سعید در دفترش دست او را گرفته و شخصا تحویل مامورین دادگاه انقلاب داده بود تا به بند350 اوین منتقلش کنند و سهم ما از انتظار آن روز برای برگشتن سعید تلفنی از اوین بود که خبر از سعید مند شدن دوباره اوین می داد.
سعید در تمام این دو سال با استقامت و آرامش همیشگی اش و با استواری و حجب مثال زدنی اش بهترین روزهای زندگی اش را در کنار آزاد مردان و شیر زنان دیگر اوین گذرانده؛ دیسک کمر، بیماریهای گوارشی و سه بار حمله قلبی تنها گوشه ای از رنجهای جانکاهی است که تنش را آرام در گوشه اوین می خراشد بدون حتی یک روز مرخصی. وضعیت و مشکل قلبی اش چنان است که بازجویانش رضایت داده اند به بیمارستان خارج از زندان منتقل شود اما با پابند، که نپذیرفته و مگر ممکن است که سعید رضایت دهد پا در بند به پزشک برود که هیچ بندی را یارای قامت و طبع استوار او نیست.
سعید متین پور را از سالهای اصلاحات شناختم؛ آن موقع هنوز امید در دلها بود و سعید هم مانند تمام کسانی که دغدغه “ایرانی آزاد برای تمام ایرانیان” را داشتند دغدغه های هویت طلبانه اش را در ذیل حرکت رفرمیستی می جست. بعدها با زمینگیر شدن اصلاحات و بی توجهی مرکز نشینان به مطالبات اقوام، سعید عمده فعالیتش را بر کار فرهنگی و رسانه ای در حوزه مطالبات ترکها متمرکز کرد. سعید متین پور الگوی شایسته ای برای فعالین هویت طلب است: فلسفه غرب را در دانشگاه تهران خوانده و بر حوزه اندیشه و نظر و مکاتب فکری مسلط است، دانش تاریخی کم نظیری دارد و در حوزه اقوام و زبانها و فرهنگها صاحب نظربوده و دانش تئوریک بالایی دارد، مسایل و مشکلات مبتلا به جامعه اش را خوب میفهمد و به فرآیندهای دمکراتیک و مسالمت آمیز وفادار است، درک و فهم مدرن و متعهدانه ای از منافع ملی و حقوق اقوام و اقلیتها دارد، عدالت را اجر مینهد و حقیقت را بر صدر می نشاند و از مرارتها رنج میبرد، صبورانه به فردایی می اندیشد که انسانها به خاطر نژاد و زبان و فرهنگ و ملیت و سرزمین و هنر و ادبیاتشان مورد ظلم و تبعیض و تمسخر قرار نگیرند و همه آزادانه هویت واقعی شان را بزیند.
بی شک چنین فردایی خواهد رسید و سعید و مصطفی و صدیق و محسن و فیض اله و عبداله و عیسی و حشمت و حسین و حسن و علی و خسرو و بهاره و مهدیه و زهرا و فاطمه و شیخ مهدی و میرحسین و… سربلند و استوار، خواهند آمد و شادی خواهند آورد و مهربانی و آزادی…