قوانین نانوشته

مهرانگیز کار
مهرانگیز کار

حضور انسان روی کره ی زمین دیرینه سال است. مجموعه های قوانین حقوق بشری نوپدید است. اما قواعد عدل و انصاف همواره چراغ راه انسان درستکار بوده و هرگاه فرد و جامعه ای از آن پیروی نمی کرده سرزنش می شده است. بنابراین کرامت انسانی لزوما با تدوین قوانین حقوق بشری پذیرفته و شناخته نشده وتاکید بر احترام به کرامت انسانی امروزی نیست تا آن را در جای فرآورده های استعماری بی اعتبار کنیم. عدالت و انصاف همان مبانی حقوق بشری است و نمی توان عدالت و انصاف را به نام اسلام یا هر مکتب و مذهب دیگر به گونه ای تعریف کرد که از آن مفهومی در تعارض با عدالت و قرین با ستمگری استفاده بشود. جممهوری اسلامی تا کنون بر تعریفی از عدالت و انصاف تاکید داشته که با عدالت و انصاف در تضاد است. پرونده هائی که هم اکنون در دستور کار قوه قضائیه و نهادهای امنیتی و پلیسی حاکم بر آن قرار دارد با میزان هائی که از عدالت و انصاف در دست است سازگاری ندارد.

مراعات عواطف و احساسات کودک و نوجوان در شرایطی که مادر یا پدر را پشت میله های زندان می بیند حتا با این فرض که مادر یا پدر به راستی مرتکب رفتار مجرمانه شده باشند بر اساس تمام قوانین نانوشته ای که با عدالت و انصاف در ارتباط است ضروری است. نهادهای جمهوری اسلامی این اصل بنیادی یعنی ضرورت مراعات حقوق کودک و نوجوانی را که به سبب بازداشت پدر یا مادرش (قانونی یا غیرقانونی) در مشقت عاطفی به سر می برد همواره نادیده گرفته است. در دادگاههای ایران به کرات شاهد بوده ام که کودکی با دستبند و پابند پدرش که پشت در دادگاه در انتظار محاکمه نشسته بوده بازی می کرده یا در آغوش مادرش که چادر سرمه ای زندان با بیشمار نقش های ترازوی عدالت به سر داشته عمیق خوابیده بوده است. لحظات جدائی فرزند با پدر یا مادر زندانی را بسیار دیده ام. گاهی این دیدارها در دادگاههای خانواده با مشاجره و حتا گلاویز شدن افراد دو خانواده ی زن و شوهر در آمیخته می شود. صحنه های مشقت بار از زندگی بچه هائی که پدر یا مادری در زندان دارند یا به هر دلیل رفت و آمد به دادگاهها تبدیل می شود به بخشی از زندگی طفلانه شان به راستی جانگداز است. از آن جانگداز تر سرو کار داشتن با حکومتی است که به این مشقت که عین بی عدالتی است، اعتنا نمی کند و نمی خواهد بفهمد که باید مبلغ ناچیزی از آن ثروت هنگفت را که با فروش نفت به دست می آورد خرج کند و ترتیبی بدهد که این کودکان و نوجوانان از حیث عاطفی و سلامت روانی مراقبت بشوند. شایسته است که آنها در مکان خاص و مناسب که به هزینه ی دولت ایجاد می شود و کاملا خالی از ترس و تنش و خشونت است پدر یا مادر زندانی خود را ببینند و در خلوت و فضائی غیر پلیسی سر بر سینه ی آنها بگذارند. از آن مهم تر چگونگی زندگی معیشتی و تحصیلی آنهاست که در بیشتر پرونده ها به علت بازداشت پدر یا مادر کاملا مختل می شود. فریاد رسی ندارند و هر بار که فرصت دیدار دست می دهد بیشتر نگران می شوند.

آسیب پذیری این کودکان و نوجوانان در جریان دیداربا پدر یا مادر زندانی به قدری است که گاهی تا پایان عمر ترمیم نمی شود. شگفتا که حکومت جمهوری اسلامی ایران بیداد را ادامه می دهد. به جای آنکه نسرین ستوده که او را به جرم نمادی از وکیل مدافع مسئول زندانی کرده است آزاد کند و او را که گروگان گرفته به فرزندان خردسالش باز پس بدهد یا دستکم شرایط دیدار مادر و فرزندان را اصلاح کند، مادر دیگری را از فرزندان خردسالش جدا می کند. نرگس محمدی را باری دیگر به بند می کشد. به کدام جرم؟

این بار بی گمان جرم اصلی نرگس محمدی این است که همسرش پس از سالها تحمل زندان در دو رژیم با نظر موافق نرگس از دسترس کسانی که به ستمگری معتاد شده اند خارج شده است. جرم بزرگی است. نرگس باید در بند باشد تا تقی رحمانی نتواند خارج از مرزهای ایران با برخورداری از آزادی بیان از ظلم و بیداد بگوید. مسئولیت فرزندان این مادر و پدر که یکی زندانی است و یکی آواره و مرتکب جرم و جنایت نشده اند با کیست؟

 درجه ی مشقت رابرای این زن و مرد چنان بالا برده اند تا یکی از این دو نتیجه حاصل بشود:

1- تقی رحمانی لب از لب نجنباند و در اندوه جانکاه فرزندان تنها مانده اش سرانجام قالب تهی کند.

2 - تقی رحمانی با علم به سرنوشتی که انتظارش را می کشد و به حال فرزندان و همسرش مفید نیست به ایران بازگردد و در دم از همان فرودگاه برود زیر شکنجه.

هر شکل و شمایلی که به این سناریو داده باشند، جای تردید نیست که ارتکاب جرم در پرونده ی پیشین نرگس و پرونده ی تازه مفتوحه دروغ است. سناریو یک هدف را دنبال می کند. رواداری شکنجه نسبت به فرد فرد اعضای یک خانواده که حکومت را بابت ستمگری هایش پاسخگو خواسته اند.

به فرض که این گناه نابخشودنی باشد، دولت اسلامی که اسم گروگانگیری را گذاشته است بازداشت و دستگیری، برای تسکین و شفای خاطر آن دو کودک- شهروند که پدر و مادر را یک جا از دست داده اند چه می کند؟

آیا آقایان که حتا برای پیشبرد مذاکرات هسته ای آیه و روایت و حدیث به خورد جامعه جهانی می دهند نمی توانند از برای تسکین و ترمیم دل خسته و روح زخم خورده ی این دو کودک و دیگر کودکان در وضعیت مشابه کاری بکنند؟ همه ی قوانین عدل و انصاف که نوشتنی نیست. از روز روشن تر است که فرزندان نرگس و تقی مظلوم واقع شده اند. پدری که به آوارگی تن داده عمری به نام اسلام از عدالت گفته است و مادری که زندگی اش در خطر است عمری سنگ حقوق انسانی به سینه زده است. اگر این دو مجرمین خطرناکی به شمار می روند، حکم خدا در باره ی فرزندان شان چیست؟ آیا همانی نیست که در کنوانسیون حقوق کودک برشمرده شده و جمهوری اسلامی آن را امضا و بر اجرای مندرجات آن متعهد شده؟ چرا اجرایش نمی کند؟