هفته پیش در لندن کنفرانس نیمه بسته یک روزه ای توسط “بنیاد راهکارهای قرن بعد “برگزار شد با عنوان ”گفتکو با ایران”. بجز مسائل و روش گفتگو با ایران، “طرفهای” احتمالی گفتگو با ایران نیز از جمله مواردی بود که شرکت کنندگان در گردهمائی نسبت به آن علاقه نشان میدادند . از این لحاظ بخش عمده ای از تحلیلهای ارائه شده درکنفرانس یاد شده، بسرعت از امور ارتباطات و “دیپلماسی خط دوم” فاصله گرفت و به سیاست روز کشید و از آنجا ناگزیربه انتخابات آینده در ایران.
آنچه در آن روز کمتر مورد توجه قرار گرفت نقش ابزاری انتخاباتی بود که این روزها بنظر میرسد همه به گرم کردن تنور آن کمر بسته اند. با این برداشت، کنجکاوی اغلب شرکت کنندگان اروپائی و امریکایی تدریجا معطوف به ارزیابی شانس برنده احتمالی انتخابات شد و نه تاثیری که که فرد منتخب و یاران او میتواند در بسط و یا تحدید آزادی ها در ایران ایفا کنند.
سئوال اصلی این بود که آیا در صورت انتخاب شدن نماینده اصلاح طلب، گفتکو ( بخوان رسیدن به توافق) با ایران آسان تر خواهد بود و یا نماینده جناح نزدیکتر به قدرت؟ در مجموع آنچه محسوس نبود و در نتیجه موضوع هم نشد، ضرورت جستجوی راه برای انجام گفتگو با “مردم ایران” بود چرا که آن جماعت نیز وضع موجود را پذیرفته و گفتگو با ایران را تنها محدود به نمایندگان دولتی و میزان توفیق آنرا مکول به ترکیب هیاتی میدیدند که دولت روز در ایران بر خواهد گزید. با این برداشت، گذشتن از طبیعت مردم سالاری در ایران امروز و پرهیز از پرداختن به مشکلات آن نیز در قالب “نگاه عملگرایانه” آسانتر شد . در نتیجه با انتزاعی تلقی شدن گفتگو با مردم ایران، پرداختن به مسائل فوری تر و جدی تر، تقدم پیدا کرد.
علاوه بر جماعت غریبه، بنظر میرسد که وطنی ها نیز با قبول وضع موجود، اصل را بر پذیرش طبیعت آن نهاده اند. داوطلبان صاحب شانس شرکت در رقابت انتخاباتی نیز، تا این تاریخ با استناد به عملگرائی و عقلی تلقی نمودن رفتار خود از دادن “وعده غیر قابل” به مردم خود داری کرده اند. در نهایت در تبلیغ راه خود تنها تا آنجا پیش رفته اند که بگویند: “از تجربه های گذشته درس خواهند گرفت”.
گذشته از ناظران غیر ایرانی و همچنین حرفه ایهای داخلی، محتمل است که جماعت قابلی از مردم عادی و اعضاء حزب” صف” نیز به همین گرایش نزدیک شوند. از نگاه این گروه نیز، که شمار آنها به نسبت تاثیر تبلیغات انتخاباتی و همچنین تحولات سیاسی آینده یقینا تفاوت خواهد کرد، پذیرش طبیعت موجود، نوعی عملگرائی مقطعی تلقی خواهد شد.
آنها که میانسال ترند، آینده کوتاه مدت را خواهند دید و از مزایای صبوری بی پایان به امید تحولی که ممکن است به عمر فعال آنها قد ندهد، دل خواهند شست. بسیاری از زنان، بهبود نسبی آزادیها رابا داشتن”مجال تنفس بیشتر” مزیتی میبینند که میتوان بهای اندک آن رابا حضور در انتخابات و رای دادن به نامزد معتدلتربار دیگر پرداخت. آنها که کسب و کار خود را در خطر ادامه رکود اقتصادی میبینند، ممکن است تغییر در تیم مدیریت اجرائی مملکت را و سیله ای برای عادی تر شدن اوضاع در داخل و خارج ببیند، و عطای حلوای نسیه “ آزادیهای اساسی ” را به سیلی نقد کاهش خشونت ببخشند و در نتیجه تصمیم به جوهری کردن انگشت نشانه خود در روز اخذ رای بگیرند به این امید که وضعیت دشوار تر این که هست نشود.
ترس موجود و ملموس جماعت قابلی از مردم، در صورت عدم مشارکت در انتخابات آینده، دادن شانس بیشتر به نامزد سختگیرتر و در نیجه یاری دادن ناخواسته برای قبضه پس مانده حقوق اجتماعی در وطن است. ترس محسوس صاحبان قدرت نیز، در صورت بی تفاوت ماندن اعضاء حزب صف در قبال انتخابات، ایجاد تردید بیشتر در مشروعیت ساختاری است که وضع موجود آنرا با توسل به چهار چوبهای قراردادی مردم سالاری، منجمله برگزاری تعطیل ناپذیر انتخابات، بعنوان وضع مطلوب به دنیای خارج فروخته اند.
در این میان، دل مشغولی بزرگ مدعیان عمده انتخابات نیز نه رسیدن به ائتلاف با مردم، که رسیدن به ائتلاف با مدعیان جناح خودی است وفراهم کردن زمینه توافق برای خارج ساختن رقبای مقدماتی از صحنه. ظاهرا اغلب آنها در هر حال، رای گروهی از مردم را در جیب میبینند، بدون اعتنا به اینکه حمایت ”عملگرایانه” رای دهنده میتواند بیشتر ناشی از بغض با معاویه باشد تا حب علی.
تعهد اصلی این این نامزدها نیز بیشتر در عدم عبور از خطوط قرمز است و نه تلاش استین برای تجدید نظر در آنها. آنها ازاراده خوددر جهت بسط آزادی های عمومی نمیگویند.مثلا آنها نمیگویند که برای لغو آنچه ”نظارت استصوابی” خوانده میشود چه تمهیدی خواهند کرد؟ این شاید کمرنگترین خط قرمزی است که حامیان اصلاحات سیاسی انتظار عبور از آن را دارند. در گذشته، دست کم گفته میشد که اصلاحات سیاسی مقدم بر اصلاحات اقتصادی است. آیا در بازگشت احتمالی اصلاح طلبان این تقدم همچنان حفظ خواهد شد؟ یا مفهوم تاکید بر “درس گرفتن از گذشته” گذشتن از کنار مطالبات “زیادت خواهانه” و در عوض دادن اطمینان بیشتر به “طرفهای اصلی” است، در جهت رعایت خطوط قرمز؟