انتقال به جامعه آزاد

رضا تقی زاده
رضا تقی زاده

هفته پیش در لندن کنفرانس نیمه بسته یک روزه ای توسط “بنیاد راهکارهای قرن بعد “برگزار شد با عنوان ‏‏”گفتکو با ایران”. بجز مسائل و روش گفتگو با ایران، “طرفهای” احتمالی گفتگو با ایران نیز از جمله ‏مواردی بود که شرکت کنندگان در گردهمائی نسبت به آن علاقه نشان میدادند . از این لحاظ بخش عمده ای از ‏تحلیلهای ارائه شده درکنفرانس یاد شده، بسرعت از امور ارتباطات و “دیپلماسی خط دوم” فاصله گرفت و به ‏سیاست روز کشید و از آنجا ناگزیربه انتخابات آینده در ایران. ‏

آنچه در آن روز کمتر مورد توجه قرار گرفت نقش ابزاری انتخاباتی بود که این روزها بنظر میرسد همه به ‏گرم کردن تنور آن کمر بسته اند. با این برداشت، کنجکاوی اغلب شرکت کنندگان اروپائی و امریکایی تدریجا ‏معطوف به ارزیابی شانس برنده احتمالی انتخابات شد و نه تاثیری که که فرد منتخب و یاران او میتواند در ‏بسط و یا تحدید آزادی ها در ایران ایفا کنند.‏

سئوال اصلی این بود که آیا در صورت انتخاب شدن نماینده اصلاح طلب، گفتکو ( بخوان رسیدن به توافق) با ‏ایران آسان تر خواهد بود و یا نماینده جناح نزدیکتر به قدرت؟ در مجموع آنچه محسوس نبود و در نتیجه ‏موضوع هم نشد، ضرورت جستجوی راه برای انجام گفتگو با “مردم ایران” بود چرا که آن جماعت نیز وضع ‏موجود را پذیرفته و گفتگو با ایران را تنها محدود به نمایندگان دولتی و میزان توفیق آنرا مکول به ترکیب ‏هیاتی میدیدند که دولت روز در ایران بر خواهد گزید. با این برداشت، گذشتن از طبیعت مردم سالاری در ‏ایران امروز و پرهیز از پرداختن به مشکلات آن نیز در قالب “نگاه عملگرایانه” آسانتر شد . در نتیجه با ‏انتزاعی تلقی شدن گفتگو با مردم ایران، پرداختن به مسائل فوری تر و جدی تر، تقدم پیدا کرد.‏

علاوه بر جماعت غریبه، بنظر میرسد که وطنی ها نیز با قبول وضع موجود، اصل را بر پذیرش طبیعت آن ‏نهاده اند. داوطلبان صاحب شانس شرکت در رقابت انتخاباتی نیز، تا این تاریخ با استناد به عملگرائی و عقلی ‏تلقی نمودن رفتار خود از دادن “وعده غیر قابل” به مردم خود داری کرده اند. در نهایت در تبلیغ راه خود تنها ‏تا آنجا پیش رفته اند که بگویند: “از تجربه های گذشته درس خواهند گرفت”.‏

گذشته از ناظران غیر ایرانی و همچنین حرفه ایهای داخلی، محتمل است که جماعت قابلی از مردم عادی و ‏اعضاء حزب” صف” نیز به همین گرایش نزدیک شوند. از نگاه این گروه نیز، که شمار آنها به نسبت تاثیر ‏تبلیغات انتخاباتی و همچنین تحولات سیاسی آینده یقینا تفاوت خواهد کرد، پذیرش طبیعت موجود، نوعی ‏عملگرائی مقطعی تلقی خواهد شد.‏

آنها که میانسال ترند، آینده کوتاه مدت را خواهند دید و از مزایای صبوری بی پایان به امید تحولی که ممکن ‏است به عمر فعال آنها قد ندهد، دل خواهند شست. بسیاری از زنان، بهبود نسبی آزادیها رابا داشتن”مجال ‏تنفس بیشتر” مزیتی میبینند که میتوان بهای اندک آن رابا حضور در انتخابات و رای دادن به نامزد معتدلتربار ‏دیگر پرداخت. آنها که کسب و کار خود را در خطر ادامه رکود اقتصادی میبینند، ممکن است تغییر در تیم ‏مدیریت اجرائی مملکت را و سیله ای برای عادی تر شدن اوضاع در داخل و خارج ببیند، و عطای حلوای ‏نسیه “ آزادیهای اساسی ” را به سیلی نقد کاهش خشونت ببخشند و در نتیجه تصمیم به جوهری کردن انگشت ‏نشانه خود در روز اخذ رای بگیرند به این امید که وضعیت دشوار تر این که هست نشود. ‏

‏ ترس موجود و ملموس جماعت قابلی از مردم، در صورت عدم مشارکت در انتخابات آینده، دادن شانس ‏بیشتر به نامزد سختگیرتر و در نیجه یاری دادن ناخواسته برای قبضه پس مانده حقوق اجتماعی در وطن ‏است. ترس محسوس صاحبان قدرت نیز، در صورت بی تفاوت ماندن اعضاء حزب صف در قبال انتخابات، ‏ایجاد تردید بیشتر در مشروعیت ساختاری است که وضع موجود آنرا با توسل به چهار چوبهای قراردادی ‏مردم سالاری، منجمله برگزاری تعطیل ناپذیر انتخابات، بعنوان وضع مطلوب به دنیای خارج فروخته اند. ‏
‏ در این میان، دل مشغولی بزرگ مدعیان عمده انتخابات نیز نه رسیدن به ائتلاف با مردم، که رسیدن به ‏ائتلاف با مدعیان جناح خودی است وفراهم کردن زمینه توافق برای خارج ساختن رقبای مقدماتی از صحنه. ‏ظاهرا اغلب آنها در هر حال، رای گروهی از مردم را در جیب میبینند، بدون اعتنا به اینکه حمایت ‏‏”عملگرایانه” رای دهنده میتواند بیشتر ناشی از بغض با معاویه باشد تا حب علی. ‏

‏ تعهد اصلی این این نامزدها نیز بیشتر در عدم عبور از خطوط قرمز است و نه تلاش استین برای تجدید نظر ‏در آنها. آنها ازاراده خوددر جهت بسط آزادی های عمومی نمیگویند.مثلا آنها نمیگویند که برای لغو آنچه ‏‏”نظارت استصوابی” خوانده میشود چه تمهیدی خواهند کرد؟ این شاید کمرنگترین خط قرمزی است که ‏حامیان اصلاحات سیاسی انتظار عبور از آن را دارند. در گذشته، دست کم گفته میشد که اصلاحات سیاسی ‏مقدم بر اصلاحات اقتصادی است. آیا در بازگشت احتمالی اصلاح طلبان این تقدم همچنان حفظ خواهد شد؟ یا ‏مفهوم تاکید بر “درس گرفتن از گذشته” گذشتن از کنار مطالبات “زیادت خواهانه” و در عوض دادن اطمینان ‏بیشتر به “طرفهای اصلی” است، در جهت رعایت خطوط قرمز؟ ‏