آدم به خاطر خدا اینقدر انگیزه پیدا نمی کند

نویسنده
سها سیفی

عملگرایی رفسنجانی دارد بیرون می زند

روز دوم هفته‌نگاری های همایون خیری در وبلاگ “آزادنویس” به موضوع کتاب خاطرات تازه هاشمی رفسنجانی و حاشیه های آن مربوط است:

این موضوع کتاب تازه رفسنجانی خیلی جالب شده که از قرار چاپ مجدد آن را به اسم توضیح بنیاد حفظ آثار آیت‌الله خمینی متوقف کرده‌اند. عملگرایی رفسنجانی دارد از زیر نقاب بیرون می‌آید، در واقع آرام آرام پشت صحنه‌ی دعوا و مرافعه‌ها دارد معلوم می‌شود. خیلی هم خوب است.

ولی یک سؤال خیلی مهم وجود دارد، این که اگر چنین حرفی که شعار مرگ بر امریکا با موافقت آیت‌الله خمینی در حال حذف شدن بوده درست است؛ پس چرا در دوره‌ی رفسنجانی با آدم‌هایی که همین شعار را می‌دادند برخورد می‌شد. نمونه؟ عباس عبدی!


آدم به خاطر خدا اینقدر انگیزه پیدا نمی کند!

آنچه می خوانید بخشی ست از روایت محمد علی ابطحی در “وب نوشت ها” از حضورش در مجلس ترحیم مهندس ادب:

من در کنار آقای اصغرنیا، استاندار اسبق کردستان در ردیف دوم نشسته بودم. درردیف اول با چند تا فاصله رمضانزاده سخنگوی دولت خاتمی و رحیمی رئیس پر جنجال و محافظه کار دیوان محاسبات نشسته بودند. هر کس که از آن جلو رد می شد، بلند می شدند و با آنها سلام و علیک می کردند.

به شوخی به اصغرنیا گفتم غلط نکنم هر دوی اینها قصد کاندیداتوری انتخابات مجلس را دارند که جلو پای همه بلند می شوند. آدم به خاطر خدا اینقدر انگیزه پیدا نمی کند. رمضان زاده شنید و قسم و آیه که من کاندیدا نیستم. آقای رحیمی را البته نمی دانم.


این وسط یک چیزی غیر طبیعی ست!

حامد قدوسی در وبلاگ “یک فنجان چای داغ” به موضوع هرم های وارونه در اقتصاد ایران پرداخته و به مثال هایی در این مورد اشاره دارد. وبگرد به ذکر به یک مثال از او اکتفا می کند. خودتان روی لینک کلیک کنید تا بقیه مطلب را در وبلاگ او بخوانید:

اگر ببینیم که در یک جامعه خیالی؛ هفتادوپنج درصد دانشجویان پزشکی اش وقت خود را صرف بحث های اخلاق پزشکی می کنند و در عوض تکس‌بوک های سی سال پیش را می خوانند، یا مثلا در حالی که کاملا به مبحث فلسفه پزشکی مسلط هستند در تشخیص سرما خوردگی ویروسی یا استفاده از دستگاه ای سی جی اشتباه های آشکار می کنند؛ حس می کنیم که چیزی این وسط غیرطبیعی است و آن هم غلبه حاشیه بر متن است.


اهل شیله پیله نیست

حامد، نویسنده وبلاگ “انعکاس” به روایت گرفتاری هایی می پردازد که یکی از مدرسین زن یک موسسه خصوصی، در نتیجه استفاده از دوچرخه برای رفت و آمد به محل کارش پیدا کرده است. شرخ کامل روایت او را در نشانی داده شده بخوانید. اما به این چند جمله، فعلا اکتفا کنید:

فکر می کنم ما با طالبان فقط و فقط یه فرق اساسی داریم. اونم اینه که طالبان چیزی رو که میگه و بهش اعتقاد داره دقیقن همون طور هم بهش عمل میکنه. اما ما بخاطر انعطاف پذیر بودن مون و اینکه حواس مون به خیلی چیزای دیگه هم هست. فعلا سعی می کنیم که بعضی از اون چیزایی رو که بهش اعتقاد داریم در حد تئوری نگه داریم. یا اینکه یواشکی انجام شون بدیم و در ظاهر حرفای قشنگ قشنگ بزنیم. مثلا از گفتگوی تمدنها بگیم و….

من صادقانه بگم از این آقای احمدی نژاد بیشتر از همه ی رییس جمهورهای دیگه ی مملکت مون (از زمانی که دموکراسی برقرار شده) خوشم میاد.چون این بنده خدا هم راست و حسینی رفتار می کنه.اهل شیله پیله نیست.


یادش به خیر!

نویسنده وبلاگ “از پشت یک سوم” از روزهای کسالت بار تهران خبر می دهد:

حال و هوای هنری تهران این روزها چندان مساعد نیست. ما هم که اهل دل و اهل هنر! ماتم عظما گرفتیم. فیلم به دردبخور و قابل دیدنی وجود نداره. دو سه سالی هم هست که دیگه عادت کردیم دور کنسرت ها رو خط بکشیم و سطح توقع‌مون رو به پایین‌ترین سطح ممکن کاهش بدیم.

ظاهراً حالا حالاها هم قرار نیست دو تا خواننده درست حسابی مثل عصار و اصفهانی کنسرت بذارند. گویا باید یه “یادش بخیر” بلند بالا برای اون روزها که میرفتیم سالن میلاد نمایشگاه بین‌المللی بگیم. بازار تئاتر هم خیلی داغ نیست و چیزی که آدم رو وسوسه بکنه که برای دیدنش زحمت تئاتر رفتن رو بجون بخره، وجود نداره.


فقط پسرهای تا 12 سال

وبلاگ “از زندگی” جلوه تازه ای از زندگی در تهران را به تصویر می کشد:

دیشب اتفاقی، به یه تاکسی که خانمی راننده آن بودند برخوردیم. متوجه شدم که از جمله تاکسی‌های شرکت “تاکسی بی‌سیم بانوان” است که ظاهراً هشت‌ماهی است که شروع به کار کرده است. دختر خانم جوانی راننده‌اش بود و درون اتومبیل موسیقی پاپ شنیده می‌شد و دستگاه راهیاب GPS هم که نقشه تمام مسیر را حین حرکت نمایش می‌داد، در آن فعال بود!

دختر خانم راننده به من گفت هرچقدر که در یک ماه کار کنند و درآمد کسب کنند، در نهایت فقط ماهی 50 هزار تومان به شرکت می‌دهند. مانند سایر تاکسی‌ها، ماهی 800 لیتر هم سهمیه بنزین دارند. در حال حاضر حدود 250 خانم با ماشین‌هایشان برای این شرکت کار می‌کنند. یک شرکت خصوصی است که وابسته به شرکت تاکسیرانی است. فقط مشتریان مؤنث می‌توانند از این سرویس استفاده کنند و البته پسربچه‌ها تا سن 12 سالگی هم مجاز به استفاده از این تاکسی‌ها همراه مادرشان هستند. تا ساعت 10 شب درخواست برای تاکسی پذیرفته می‌شود و برای ساعات دیرتر از آن هم می‌توان از پیش هماهنگ و رزرو کرد.


آن بحث‌های داغ درباره‌ی مدرنیته در سنتی ترین خانه!

مریم مهتدی در “صفحه سیزده” از احساس نوستالژیک خود نسبت به خانه ای در خیابان شریعتی تهران می نویسد که محل بحث های داغی درباره مدرنیته بوده است:

هنوز هم خیلی وقت‌ها یاد آن خانه‌ی سر خیابان ظفر می‌افتم. یاد آن لحظاتی که با حرص و ولع مسائل فرهنگی جهان معاصر را می‌خواندیم و بحث می‌کردیم درباره‌ی سکولاریسم. هنوز هم آن حس عجیب در یادم هست، وقتی که با شور و هیجان از خصوصیات زندگی مدرن در شهر مدرن حرف می‌زدیم و من با حرص از بوق ماشین‌هایی که از خیابان شریعتی می‌گذشتند می‌گفتم، که لابد این‌ها یعنی مدرنیته!

و یادم است آن غیژغیژ چهارچوب چوبی ِ پنجره‌های طاقچه‌دار آشپزخانه را. و آن نور عجیب و غریب ِ غروب که افتاده بود توی خانه‌ای که مطمئن بودم صدسال را عمر دارد. هنوز یادم است که آن لرزیدن صدا را وقتی داشتم پای تلفن از موقعیت عجیب آن خانه برای دوستی حرف می‌زدم و هنوز از خاطرم نرفته لحظاتی که به جای استراحت ِ قبل از شروع دوباره‌ی درس خواندن، نشسته بودم و طرح داستانی را می‌نوشتم که همان موقع به ذهنم رسیده بود و تمام‌اش مدیون فضای حیرت‌انگیز خانه بود.

هنوز هم وقتی از تقاطع ظفر و شریعتی می‌گذرم، دلم آن حس و حال را می‌خواهد. آن لرزش صدا پای تلفن، آن هیجان داستان‌نوشتن، آن بحث‌های داغ درباره‌ی مدرنیته در سنتی‌ترین خانه‌ای که می‌توان تصور کرد و آن روزهایی که رفت و دیگر هیچ‌وقت آن‌طور که بود، بر نمی‌گردد… لعنت به این نوستالژی‌ها که همیشه نصف شب، راه نفس آدم را می‌بندند.


روز جهانی وبلاگ

به مناسبت روز جهانی وبلاگ؛ بسیاری از وبلاگ ها آخرین پست خود را به معرفی وبلاگ های مورد علاقه خود اختصاص دادند. فواد در وبلاگ “راه من” هم از این حکایت مستثنا نبود و فهرستی از وبلاگ های دلخواه اش را معرفی کرد.


کسی که ندادند؛ نیست!

محمد آقا زاده” در وبلاگ اش به موضوع تغییر فرمانده سپاه پاسداران از این زاویه پرداخته است که در قاموس تحلیلگران ایرانی و فعالان سیاسی این سرزمین، «نمی دانم» وجود ندارد و هرکس با هر درجه ای از اطلاعات، به خود اجازه می دهد درباره هر موضعی بنویسد:

هدف این نوشته اصلا گمانه زنی در مورد این تغییر نیست و بلکه نشان دادن این واقعیت تلخ است که جمله نمی دانم و هنوز به تحلیل مشخصی دست نیافته ام جایی درگفت وگوهای سیاسی ما ندارد.

بسیاری از ناکامی ها و راهبرد های غلط حاصل همین تحلیل های شتابزده است که بجای آنکه نوری بر واقعیت بتاباند مخاطب را با سرگیجه و ابهام بیشتری روبرو می کند.همین بیماری مهلک است که مدام ما را چون یک آونگ در دو سرحد بیم و امید های بی پایه سر گردان نگاه داشته است.

صبوری در تحلیل و گریزازشتابزدگی در دادن تحلیل، درمان دردی است که همه به آن مبتلاییم و مخالفان و موافقان وضع موجود، به یک اندازه مبتلا به این عارضه اند. تا این درد درمان نشود نباید منتظر تغییری در ساخت سیاست، در جهت بهبود اوضاع در تعامل سیاسی در داخل و خارج کشور باشیم.


گاف بزرگ ایرنا

در حاشیه خبر تغییر فرمانده سپاه، “حاجی واشنگتن” هم بی مناسبت ندید تا با ذکر خبری از ایرنا، اشتباه خبرگزاری رسمی کشور را گوشزد کند:

ظاهرا ایرنا، این جعفری رو با اون یکی جعفری اشتباه گرفته و همه رو تو اشتباه انداخته. مثل اینکه جعفری فرمانده نیروی زمینی سپاه و رئیس مرکز راهبردی، با جعفری شورای امنیت ملی فرق دارن.

والله ما که گیج شدیم.


در لزوم توجه به مستحبات

حرف سی و سوم” وبلاگ یک طلبه است به نام مهدی. آخرین پست او مطلبی در باره ادای مستحباتی ست که نشان دهنده ی محبت به خداست:

در دوران اوائل طلبگی، یکی از اساتیدمان ضمن درسهایی که میداد و ما ضروری بود یاد بگیریم، گفت اگر تا ده روز دیگر یک دور تفسیر سوره ی زمر را هم بخوانید، خوب است. بر این نکته هم تأکید کرد که جزء کارهای درسی نیست. به قول امروزی ها از کارهای همین جوری حساب می شد.

ده روز بعد وقتی پرسید، یک نفر از هم درسی های ما آن را خوانده بود. فردای آن روز استاد ما برای اولین بار یک دوره تفسیر المیزان که خیلی برای یک طلبه گرانبها بود خرید و جلو ما به آن هم درسی ما هدیه کرد. خیلی تعجب کردیم. گفت کارهای لازم و ضروری را که همه باید انجام دهند اما اگر کسی به یک خواست عادی و غیر اجباری استادش پاسخ دهد، نشانه ی احترام گذاری و محبت است. همان جا هم ما را توصیه کرد که اگر به مستحباتی که خدا از ما خواسته توجه کنیم، خیلی مورد توجه بیشتر خدا قرار میگیریم.


فقط یک روز بعد

پویا ارجمند نویسنده وبلاگ “فهم” به موضوع انگشت نگاری از ایرانیان در فرودگاه های عربستان سعودی پرداخته و می نویسد:

شاید شما مطرح کنید که این حق هر کشوری است که چنین کاری را صورت دهد، بالاخره امنیت کشورها چنین چیزی را ایجاب می‌کند. اما اگر بدانیم که بنا به قوانین بین‌المللی، تنها آن دسته از افراد که مظنون به جنایت، بزهکاری و یا اعمال تروریستی هستند، می‌توانند انگشت‌نگاری شوند، آنگاه در می‌یابید که عربستانی‌ها چه تصوراتی در مورد برادران شیعی خود دارند.

این روزها، مقامات و رسانه‌های ایران به وزارت‌خارجه و دست‌اندرکاران سیاست خارجی ایران، و در راس آن احمدی‌نژاد برای دستاوردهایی که در این دو سال در زمینه‌ی سیاست خارجی داشته تبریک می‌گویند. این حادثه‌ی بی‌سابقه‌ای که گفته شد، تنها یک روز پس از دیدار مصطفی خاکسار که مسوول سازمان حج و زیارت است با همتای سعودی خود رخ داد. به گفته‌ی رسانه‌های ایران (البته اگر مانند آن جریان تکذیب فتواها نباشد) در این دیدار، مقام سعودی قول داده بود که سخت‌گیری‌ها و رفتارهای تهاجمی علیه زوار ایرانی متوقف شود.