گزیده ی فیس بوک به انتخاب هنر روز
امید ما معجزه می کند…
یک – امید ایران مهر:
بازدید جعفر پناهی، نویسنده و کارگردان نامدار سینمای ایران از نمایشگاه نقاشی هیلا صدیقی
دو - هیلا صدیقی :
میان دسته و سبدگل هایی که به همراه صاحبانشان برای بازدید به نمایشگاه می آیند، سبد گلی بدون صاحبش از راه خیلی دور می رسد … از زندان متی کلای بابل … نوشته روی کارتش را که می خوانم چشمانم بی قرار باریدن می شود :
از پس این بند و سیم های خاردار
با لبی پر لبخند می گویم سلام …
اگرچه هوا بس ناجوانمردانه سرد است اما این طبع زمستان است و من یقین دارم امید ما معجزه می کند
به بهانه نمایشگاه نقاشی هیلا صدیقی عزیز
که شعرهایش را نقاشی می کند
از طرف آریا آرام نژاد
زندان بابل زمستان 90
سه – حسام امیری :
در سینمای هارور مفهومی وجود دارد به نام توپوفوبیا که می توان آن را مکانهراسی ترجمه کرد.در هالیوود این مکان های دلهره آور معمولا قبرستان ها و شهرهای متروک هستند و در سینمای اروپا دخمه های شهری،کانال ها و بخصوص متروها و در سینمای ژاپن خانه ها و اطراف آن ها. مکان هایی که ترسناک و دلهره اورند اما نه به دلیل اینکه ماجرا و فاجعهی عجیبی درآنها اتفاق می افتد، بلکه اتفاقا به این دلیل که هیچ اتفاقی در آن ها نمی افتد. مکان های خلوت،خفه و ساکت. مکان هایی که نسبت به افرادی که درونش قرار گرفته اند کاملا بی تفاوت و بی اعتنا هستند. تغییر نمی کنند. بدون زمانند. مردهاند. مکان به مثابه جسد-مکان. مثلا در فیلم های هارور دهه هشتاد آمریکا، قبرستان مکانی نیست که در آن جسدها دفن شده اند، بلکه خود قبرستان جسد و جنازه است.
کلاس های درس هم همین هستند. هر چقدر هم که درس و استاد و هم کلاسی های خوشگلت را دوست داشته باشی، باز وحشتناکند. آن صندلی هایی چیده شده که انگار قرن ها پیش زنده بودند و از فرط خستگی کم کم خشک و فرسوده شده اند، آن تخته ی سیاه یا سفیدی که گویی توسط خدایان مجازات(فراموش) شده و باید در یک تکرار بی امید دائما نوشته و پاک شود. مهتابی های روشنی که از شب هم تاریکترند و وقتی استاد ساکت می شود تازه ضجه هایشان را میشنوی، پنجره هایی که اگر برخیزی و بازشان هم کنی انگار بیشتر بسته می شوند، خفه تر می شوند، پریزها، سرامیک ها، کنج ها، سقف، میز استاد و از همه بدتر درِ کلاس. همه شان مرده اند. همهشان جنازه اند. همه شان لاشه اند.
بالاخره یک روز ایزابل آدجانیِ فیلم “تحت مالکیت” خواهم شد. نه درون مترو که درون کلاس ، می چرخم و جیغ خواهم زد، خودم را به دیوار و تخته میسابم، پنجره ها را به هم خواهم کویبد، صورتم را خراش می اندازم و در نهایت، جلوی استاد و دُرست در وسط کلاس خواهم نشست و آرام آرام کفِ سفید را از دهانم بالا خواهم آورد. آن کفِ سفید معروف را. قول
چهار – سینما پارادیزو:
اشک های همایون اسعدیان برای خانه سینما
فیلم «بوسیدن روی ماه» به کارگردانی همایون اسعدیان یکشنبه شب 16 بهمن ماه در برج میلاد نمایش داده شد. این فیلم در میان استقبال پرشور منتقدان، اهالی رسانه و سینماگران روی پرده رفت.
نشست پرسش و پاسخ این فیلم نیز که با حضور کارگردان، منوچهر محمدی تهیه کننده، شیدا خلیق، شیرین یزدان بخش و رابعه مدنی بازیگران و سحر عصر آزاد منتقد بعد از نمایش آن برگزار شد، مورد توجه اهالی رسانه قرار گرفت. همایون اسعدیان در بخشی از این نشست با اشاره به موفقیتهای اخیر اصغر فرهادی و فیلم «جدایی نادر از سیمین» در جشنوارههای بینالمللی، گفت: فرهادی با تمام ناملایمتهایی که برای ساخت فیلم «جدایی نادر از سیمین» دید، فیلم را به پایان رسید و از هیچ کجا هم حمایت نشد.
وی در بخش دیگری از صحبتهایش عنوان کرد: خانه سینما 2000 نفر عضور دارد و همین اعضا میتواند خانه سینما نگه دارد. در نهایت ما اهالی سینما ماندگار میشویم، نه مدیران. مدیران ممکن است سال بعد در سازمان ورزشی باشند یا در هیات مدیره استقلال و
پنج – داستانهای مینیاتوری: پاره هایی از داستانهای زنان نویسنده:
وقتی توفان از مرداب بگذرد و به گودالی بی حفاظ که در ان افتاده ام برسد دیگر به کلمات نیازی ندارم…
جمله های قلابی ,دیگر کارم با جمله ها تمام شده…خوشا سکوت، فنجان قهوه ، میز.خوشا تنها نشستن چون مرغ دریایی یکه که بر چوبکی بال می گشاید. بگذار تا ابد این جا با اشیا ی ساده بنشینیم..
موج ها :ویرجینیا وولف.