قربانیان کهریزک هنوز انکار می شوند

فرشته قاضی
فرشته قاضی

» مصاحبه با خانواده های آقازاده قهرمانی، نجاتی کارگر و پوراندرجانی:

خانواده های رامین آقازاده قهرمانی، احمد نجاتی کارگر و رامین پوراندرجانی، سه تن از قربانیان بازداشتگاه کهریزک در مصاحبه با “روز” از مختومه شدن و مسکوت ماندن پرونده های شکایت شان سخن گفته اند.

رامین آقازاده قهرمانی و احمد نجاتی کارگر، دو تن از بازداشت شدگاه وقایع بعد از انتخابات 88 بودند که چند روز پس از آزادی ، بر اثر شکنجه ها و ضربات وارده جان باختند؛ رامین پوراندرجانی پزشک وظیفه ای بود که به بازداشتگاه کهریزک اعزام شده بود و پس از افشای فجایع کهریزک، به طرز مشکوکی جان باخت.

بازداشتگاه کهریزک در جریان پاکسازی منطقه خاک سفید تهران پارس ساخته شده و در جریان طرح امنیت و برخورد با کسانی که از نظر پلیس اراذل و اوباش نامیده می شدند، از سوی نیروی انتظامی مورد استفاده قرار می گرفت. این بازداشتگاه اما پس از انتخابات 22 خرداد 88 به محل نگهداری تعدادی از معترضان به انتخابات تبدیل شد؛ محلی که معترضان به شدت در آن تحت شکنجه قرار گرفتند و سه نفر در حین انتقال از این بازداشتگاه به زندان اوین و دو نفر بعد از آزادی جان باختند. جمهوری اسلامی پس از افشای شکنجه های صورت گرفته در این بازداشتگاه اعلام کرد که درب این بازداشتگاه، بسته شده است.

حکومت اما تنها مسئولیت قتل امیر جوادی فر، محمد کامرانی و محسن روح الامینی را پذیرفت که بر اثر شکنجه های وارده در حین انتقال یا بعد از انتقال به زندان اوین جان باختند. تاکنون هیچ توضیحی درباره علت جان باختن رامین آقازاده قهرمانی از سوی مسئولان ارائه نشده،

صدا و سیما و رسانه های حکومتی به انکار مرگ احمد نجاتی کارگر برخاستند و مسولان قضایی هیچ توضیحی درباره علت جان باختن او ندادند؛ از سوی دیگر رامین پوراندرجانی پس از مرگ به عنوان یکی از متهمان پرونده کهریزک در کیفرخواست پرونده این بازداشتگاه معرفی شد و مسئولان نظامی و امنیتی در حالی از خودکشی او سخن گفتند که در اظهارات ضد و نقیض خود گاهی از سکته قلبی و یا مسمومیت او خبر داده بودند.

اینک با گذشت دو سال از افشای فاجعه کهریزک، نظام همچنان به انکار قربانیانی مشغول است که خانواده هایشان تحت فشارهای امنیتی حتی از برگزاری مراسمی ساده برای گرامیداشت فرزندان خود و پی گیری شکایت شان برای معرفی قاتل یا قاتلان فرزندانشان نیز بازمانده اند.

 مصاحبه دیروز با خانواده های امیر جوادی فر و محمد کامرانی، از وضعیت پرونده های این دو قربانی کهریزک و نیز محسن روح الامینی حکایت داشت و گفتگوی امروز به وضعیت پرونده های سه قربانی دیگر خواهد پرداخت.

 

پرونده رامین آقازاده قهرمانی بسته شد

نام رامین آقازاده قهرمانی هرچند از سوی پدر محسن روح الامینی به عنوان چهارمین قربانی کهریزک اعلام شد اما در گزارش کمیته ویژه مجلس و همچنین گزارش سازمان قضایی نیروهای مسلح هرگز نامی از او برده نشد و دادگاه رسیدگی به اتهامات عاملان کهریزک ، در دادگاه نظامی تهران بدون حضور خانواده آقازاده قهرمانی برگزار شد.

خانواده رامین سال گذشته و در اولین سالگرد جان باختن فرزندشان سکوت خود را شکسته و با روزنامه شرق مصاحبه کردند اما این روزنامه به دلیل فشارها و فضای داخل کشور ، این مصاحبه را منتشر نکرد. مصاحبه اعظم آقا ولی، مادر رامین  با “روز” نیز به دلیل فشارهایی که بر خانواده او از سوی نیروهای امنیتی وارد شد اجازه انتشار نیافت.

خانم آقا ولی، امروز اما در آستانه دومین سالگرد جان باختن فرزندش می گوید که پرونده شکایت آنها مختومه شده است.

مادر رامین آقازاده قهرمانی توضیح می دهد: «من رفتم و رضایت دادم دیگر نمی کشیدم خیلی خسته ام کردند خیلی پیش قاضی حسینی در شعبه اول بازپرسی دادسرای نظامی رفتم و آمدم؛ اما دیگر نمی توانستم تحمل کنم. شوهرم بعد از قضیه رامین، دچار سکته مغزی شد و توی خانه بود من تنها می رفتم و دیگر نکشیدم واقعا . دیگر تحملم تمام شد وقتی در شعبه اول بازپرسی کسانی را که رامین را مورد ضرب و شتم قرار داده بودند دیدم و برخی از آزاد شدگان از کهریزک گفتند که این افراد بودند که رامین را می زدند و به او فحش های ناموسی می دادند و توهین می کردند؛ به آنها گفتم که آن که می زدید جگر گوشه من بود و آن فحش هایی که می دادید به من بود. چطور توانستید آخر؟… بعد هم گفتم که شما را می سپارم به خدا که توکلم بر اوست».

از خانم آقا ولی می پرسم پس از اینکه آقای روح الامینی فرزند شما را به عنوان چهارمین قربانی کهریزک معرفی کرد ایا شما اجازه حضور در دادگاه نظامی و جلسات محاکمه عوامل این پرونده را یافتید؟

او می گوید: «نه به ما اجازه ندادند. ما هیچ یک از جلسات دادگاهی که آنها محاکمه و سپس محکوم شدند را نبودیم. ما خودمان شکایت کرده بودیم و پرونده مان در شعبه اول بازپرسی دادسرای نظامی بود و همان جا رسیدگی می شد اما خوب! در نهایت گفتند بهتر است رضایت دهید و دیه بگیرید و … گفتم ده میلیارد هم بدهید یک تار موی بچه من نمی شود. بعد دیدم بی فایده است چه چیزی را پی گیری کنم؟ به جایی نمی رسیدم که رضایت دادم و گفتم خدا جای حق نشسته؛ آخر اگر آن سه نفر را رسما پذیرفتند و دادگاه هم گرفتند آقای روح الامینی کاره ای بود نفوذی داشت من که نداشتم، من یک کارمند بازنشسته بودم و همسرم هم بازنشسته وزارت نیرو بود. تمام شد و آمدم اما سپردم به خدا که برایش من به عنوان یک کارمند بازنشسته با فلان مقام هیچ فرقی نداریم و دادمان را یکسان می ستاند. بگذارید اینها به بچه من شهید نگویند. چه فرقی میکند؟ ما خودمان را مگر میخواهیم گول بزنیم؟ بچه ها از دستمان رفتند و دیگر هم باز نمی گردند و ما نه شب داریم و نه روز. هر شب تا صبح بیداریم و فقط از خدا میخواهم مسببین همان بلایی سرشان بیاید که سر ما آمد نه بیشتر و نه کمتر».

از مادر رامین می پرسم وقتی در بازپرسی کسی که رامین را شکنجه کرده بود دیدید چه حسی داشتید و او چه پاسخی به شما داد؟ می گوید:  «هیچی! او سرش را لای پاهایش کرد و هیچ نگفت؛ اما من حس نفرت داشتم، آخر من بچه ام را با دست خودم بردم تحویل دادم او را احضار کردند و من به قانون احترام گذاشتم بردم تحویل دادم و گفتند تا عصر آزاد می شود کاش پایم می شکست و نمی بردم. من به قانون و به آنها اعتماد کردم و اگر می دانستم چه بلایی سر بچه ام می آورند او را قایم می کردم و نمی بردم. حالا هم باید پاسخگوی من در آن دنیا باشند و من با این دنیا دیگر کاری ندارم».

خانم آقا ولی می افزاید: «الان هر چه بیایند و بروند و دلجویی بکنند دیگر فایده ای ندارد. ما دیوانه شدیم و رفت پی کارش. شوهر من بازنشسته وزارت نیرو است او سکته مغزی کرد وبه رختخواب افتاد نمیدانید او سالهای جنگ، شبانه روز برای مردمش چه گونه خدمت می کرد و من تنها بودم با فرزندانم و حالا جواب ما را دادند و این بلاها را سر بچه ام آوردند».

او می گوید که در دومین سالگرد جان باختن فرزندش نیز مراسمی خانوادگی و کوچک برگزار خواهد کرد همچون اولین سالگرد او؛ «در اولین سالگرد نمی دانستم باید بروم از دادستانی و اجازه بگیرم نرفتم و بعد گفتند نرفتید و نمی شود و … گفتم نمی خواهم! اصلا خودمان مراسم کوچکی برگزار کردیم. امسال هم مراسم کوچک خودمانی برگزار خواهیم کرد».

رامین آقازاده قهرمانی، 30 سال سن داشت و به گفته مادرش، پزشکی قانونی علت مرگ او را “نرسیدن خون به مغز و قلب بر اثر ضربات وارده بر نخاع” اعلام کرده است.

خانواده رامین پس از احضار فرزندشان او را به کلانتری تحویل دادند و در پی گیری از کلانتری متوجه شدند که فرزندشان به کهریزک منتقل شده است. او دو روز پس از آزادی در بیمارستان رسول اکرم جان باخت و مادرش می گوید که “آثار شکنجه بر بدن رامین کاملا مشخص بود ساق پاهایش خراش های وحشتناکی داشت بدنش کبود بود سرش چند جا برامدگی و شگستگی داشت و می گفت که او را از دست آویزان کرده بودند و کتک میزدند و …”

رامین آقازاده قهرمانی در قطعه 216 بهشت زهرا و در میان تدابیر امنیتی به خاک سپرده شده بود و خانواده او پس از دادن تعهد مبنی بر عدم سر و صد ا و عدم برگزاری مراسم، پیکر او را تحویل گرفته بودند.

 اکنون در دومین سالگرد جان باختن رامین آقازاده قهرمانی، پرونده او مختومه شده و جمهوری اسلامی هر گز رسما از او به عنوان قربانی کهریزک نام نبرده است.

 

احمد نجاتی کارگر همچنان انکار می شود

احمد نجاتی کارگر نیز پس از آزادی و بر اثر شکنجه های صورت گرفته در زمان بازداشت جان باخت. او همچون رامین آقازاده قهرمانی می توانستند راویان واقعی شکنجه های صورت گرفته در زمان بازداشت باشند و از اتفاقاتی بگویند که در زمان بازداشت بر آنها و دیگر بازداشت شدگان گذشته بود اما هر دو جان باختند.

هرچند از کلانتری به خانواده رامین گفته بودند که او در کهریزک است اما خانواده احمد نجاتی کارگر هرگز از محل نگهداری فرزندشان اطلاعی نیافتند و خود او نیز پس از آزادی از محل نگهداری اش حرفی نزد. هرچند مسائلی که او درباره دوران بازداشت خود به خانواده اش نقل کرده بود آنها را به این نتیجه رساند که فرزندشان در بازداشتگاه کهریزک بوده است اما مسولان قضایی هرگز توضیحی درباره علت جان باختن آقای نجاتی کارگر ندادند و رسانه های حکومتی به انکار مرگ او نشستند.

 در دومین سالگرد افشای بازداشتگاه کهریزک، منزلت محمدی، مادر احمد نجاتی کارگر در مصاحبه با “روز” از بی نتیجه ماندن و مختومه شدن شکایت شان سخن می گوید.

او سال گذشته و در اولین سالگرد جان باختن فرزندش به “روز” گفته بود که فرزندش را کشته و سپس فیلم ساخته و مدعی زنده بودن او شده اند.

احمد نجاتی کارگر، یکی از بازداشت شدگان بعد از انتخابات بود که بعد از آزادی، به دلیل عفونت شدید ریه ها و از کار افتادن کلیه هایش که حاصل شکنجه های زمان بازداشت بود جان باخت.

برنامه 20:30 تلویزیون جمهوری اسلامی با سناریو پردازی و برای زیر سئوال بردن فهرست منتشر شده از شهدا، همصدا با روزنامه  کیهان، مدعی شد که احمد کارگر نجاتی زنده است.همزمان ماموران امنیتی وبلاگی به اسم این شهید ساختند و با انتشار دروغ هایی به نقل از او، اقدام به زیر سئوال بردن اسامی شهدای وقایع بعد از انتخابات کردند.

خانواده احمد نجاتی کارگر همان زمان در نامه ای با تکذیب خبر صدا و سیما اعلام کردند که فرزندشان “در قطعه 213 ردیف 15 شماره 35 بهشت زهرا روی مهدی نجاتی کارگر که در سال 1381 فوت نموده دفن شده است و خبر منتشر شده در صدا و سیما مبنی بر زنده بودن احمد کذب محض است”.

مادر احمد نجاتی کارگر اکنون به “روز” می گوید: «به هیچ نتیجه ای نرسیدیم و در نهایت سپردیم به خدا».

او توضیح می دهد: «خانم نسرین ستوده، وکیل ما بود که او را بازداشت کردند. دو وکیل دیگرمان نیز هر چه برای پی گیری می رفتند نتیجه ای نمی گرفتند و اقایان به آنها می گفتند شما چرا کاسه داغ تر از آش می شوید چرا از اینها طرفداری میکنید و … چند بارخودم رفتم و به من هم جوابی ندادند و در آخر هم هر دو وکیل کنار کشیدند. ما هم دیدیم دیگر فایده ای ندارد سپردیم به خدا که خودش تقاص همه بچه هایمان را بگیرد نه فقط بچه من».

از خانم محمدی می پرسم یعنی در حال حاضر پرونده شما مختومه شده است؟ می گوید: «بعد از 8 ماه دوندگی پزشکی قانونی گفت که مرگ پسرم در اثر مسمومیت بوده. در حالیکه بچه من کلیه هایش از کار افتاده بود و  دیالیز می شد او 9 روز در کما بود و بعد جان داد. پزشک پسرم هم به همسرم گفته بود که پی گیری کنید و پسرتان در اثر ضرب و شتم و کتک زیاد ، کلیه هایش به این روز افتاده ولی پزشکی قانونی اصلا به عفونت و از کار افتادن کلیه ها اشاره ای نکرده بود. بعد آن هم دیگر جوابی به ما نمیدادند و پرونده را مختومه کردند اما باز هم رفتم با اینکه به دادسرا راهم نمیدادند اما باز می رفتم و پی گیری میکردم تا دیگر خسته شدم و دیدم فایده ای ندارد آخر کسی به داد ما که نمی رسید».

او با اشاره به برگزاری دادگاه عوامل کهریزک در دادسرای نظامی می گوید: «برای خودشان دادگاه برگزار کردند و تمام شد؛ خوب! نباید به ما اطلاع می دادند؟ نباید ما در این دادگاه حضور می یافتیم تا حداقل آرام شویم؟ بچه من که با چیزهایی که تعریف میکرد کهریزک بوده؛ چرا نخواستند اصلا مشخص شود بچه من کجا بوده؟ چه کسی او را به این روز انداخته بوده؟ هر بار که سر خاک پسرم می روم می گویم مادر ایشالا اینقدر می مانم که ببینم باعث و بانی این فاجعه ها به خاک سیاه بنشیند».

مادر آقای نجاتی کارگر می افزاید: «به داد ما که نرسیدند با شما هم که حصبت میکنیم زنگ میزنند و تهدید می کنند آن بار که با شما صحبت کردم زنگ زدند و به همسرم گفته بودند چرا با بیگانگان حرف میزنید و اگر یکبار دیگر با بیگانگان صحبت کنید همان بلا را سر بچه دیگرت هم می آوریم. نمیدانم که کیست زنگ زده اما همسرم جوابش را داده بود. من هم گفتم اشکالی ندارد هر چه میخواهید بکنید همه ما یعنی من و پدر احمد و خواهر و برادرش از خدا هست پیش پسرمان برویم. نهایتش همین است دیگر میرویم پیش احمد. چرا نباید صحبت کنیم؟ زنگ میزنند دلجویی می کنند درد ما را می پرسند چرا با آنها حرف نزنیم؟»

مادر آقای نجاتی کارگر قبلا به “روز” گفته بود که وقتی فرزندش آزاد شد «صورتش به شدت کبود بود و پهلوها و کمر و کلیه هاش به شدت درد میکرد وقتی لباسش را بالا زدیم تمام کمر و پهلوها کبود بود … می گفت چشمانمان بسته بود و نمیدانیم کجا بردند اما با چشم بسته یکباره می ریختند و با پوتین به جانمان می افتادند و شروع به زدن میکردند. می گفت که یک سری فیلم از درگیری ها پخش میکردند و با باتوم به جان ما می افتادند و اینقدر می زدند و می گفتند که باید اعتراف کنید و بگویید که فلان جا را آتش زده اید اما ما قبول نمی کردیم چون کاری نکرده بودیم. احمد می گفت در تمام مدتی که در آن بازداشتگاه بودیم درشبانه روز فقط یک سیب زمینی به ما میدادند که آن را هم پرت میکردند و می افتاد روی زمینی که پر از کثافت و خون بود و ما برای اینکه از گرسنگی نمیریم ناچار می شدیم آن را بخوریم و …».

او اکنون نیز به “روز” می گوید: «بعد از اینکه احمد از دستمان رفت. از طرف آقای قالیباف به منزلمان امدند و ابراز همدردی کردند با ما گریه کردند و رفتند بعد دیدم در همشهری یک نفر را آورده اند که خود را جای احمد جا زده و گفته من زنده هستم و پدر و مادرم ظالم هستند و دروغ میگویند که من مرده ام و … زنگ زدم به دفتر آقای قالیباف و گفتم شما آمدید خانه ما و ما خوشحال شدیم که برای دلجویی آمده اید این چی است که نوشته اید؟ برای یک مرده چرا سناریو می سازید؟ خانمی که جواب داده بود گفت ناراحت نباشید و پی گیری میکنیم. گفتم به آقای قالیباف بگویید دستتان درد نکند دیگر اینجا نیایید همدردی هم نکنید از این دروغ ها هم ننویسید بگذارید ما با درد خودمان بمانیم».

از خانم محمدی می پرسم که برخورد مردم با شما و خانواده تان چگونه است و می گوید: «من زیاد بیرون که نمی روم چند بار با مادران رفتیم و تلفن هایمان که کنترل است بلافاصله تماس می گرفتند که چرا دور هم جمع شده اید و … پارک لاله که مادران جمع می شدند دیگر نگذاشتند و وحشت در دل ما میندازند. می گویند حرف نزنید و … من هر بار که سر خاک احمد می روم  برای این مادران هم دعا میکنم که پشتیبان ما هستند و از خدا میخواهم تقاص ما را بگیرد تا خدا است قاضی چی است؟ بنده های خدا کی هستند؟ فقط خدا می تواند تقاص ما را بگیرد و من هم سپرده ام به خود او».

 

پرونده رامین پوراندرجانی مسکوت ماند

رامین پوراندرجانی، به عنوان پزشک وظیفه، جان باختگان بازداشتگاه کهریزک را معاینه کرده بود و پس از آن به صورت مرموزی درگذشت.

 مقامات مسئول، ابتدا علت مرگ او را سکته قلبی و سپس خودکشی اعلام کردند؛ در نهایت هم پزشکی قانونی اعلام کرد مرگ این پزشک جوان به علت مسمومیت بوده است. اما مدارکی که در اختیار “روز” قرار گرفت  و منتشر شد نشان می داد که  اظهارات مقامات مسئول در زمینه قتل رامین پوراندرجانی، واقعیت نداشته است.

پدر او تنها حرفی که میزند این است که پرونده شکایت شان به جایی نرسیده، مسکوت مانده و کسی پاسخگو نیست.

رضا قلی پوراندرجانی، پیش از این خواهان روشن شدن علت مرگ فرزندش شده و گفته بود: “پزشکی قانونی گفته است که رامین بر اثر مسمومیت جان باخته اما این نظر پزشکی قانونی خیلی مبهم است و ما نمیتوانیم این نظریه را بپذیریم . توضیح دهند چگونه مسموم شده و چه کسی یا کسانی او را مسموم کرده اند”.

او در اولین سالگرد جان باختن فرزندش نیز گفته بود: “میدانیم که شکایت ما به هیچ جایی نخواهد رسید، از اول هم می دانستیم کسی پاسخگو نخواهد بود و نتیجه ای نخواهیم گرفت، اما شکایت کردیم تا هم ثبت شود هم روح پسرمان آرام گیرد. ما بچه مان را در کمال سلامت و شادابی به نیروی انتظامی تحویل دادیم و جنازه اش را تحویل گرفتیم. گویا قسمت مان این است که همین طور بسوزیم وگرنه اصلا بیایند چند نفر را معرفی و اعدام هم بکنند مگر دردی از ما دوا می شود؟ حالا هم که اصلا هیچ رسیدگیای در کار نیست”.

مادر رامین نیز پیش‌ از این، خودکشی فرزندش را رد کرده  و گفته بود که فرزندش اهل خودکشی نبوده است.

“روز” اما  سال گذشته مدارکی را منتشر کرد که نشان میداد ادعاهای مسولان مبنی بر خودکشی آقای پوراندرجانی واقعیت نداشته است. براساس این اسناد ستوان نوریان، افسر کلانتری 129 تهران در گزارش خود از صحنه قتل رامین پوراندرجانی نوشته است: “آثار کبودی و خون مردگی در اطراف گردن مشهود بود”.  این گزارش اولیه افسری بود که به عنوان اولین فرد از سوی مراجع قضائی در صحنه قتل رامین پور اندرجانی حاضر شده است.

اما این امر از سوی پزشکی قانونی کاملا نادیده گرفته شده و بدون هیچ گونه اشاره ای به این موضوع و توضیح اینکه علت آثار کبودی و خون مردگی در گردن رامین پوراندرجانی چه بوده، در گواهی صادر شده، دلیل مرگ این پزشک جوان مسمومیت ذکر شده است. پزشکی قانونی البته درباره نوع مسمومیت نیز هیچ گونه توضیحی نداده است.

به دنبال افشای این مسئله رضا قلی پوراندرجانی، پدر رامین پوراندرجانی در نامه ای به مراجع قضایی و بازپرس پرونده نوشته: “مرگ رامین حالت طبیعی نداشته و خودکشی نکرده و  صورت جلسه اولین معاینه محل  زمان کشف جسد در محل کار رامین دلالت دارد که رامین را از ناحیه گردن خفه کرده اند”.

آقای پوراندرجانی در خصوص تشکیل دادگاه عوامل کهریزک در دادسرای نظامی نیز به “روز” گفته بود: “در این دادگاه اصلا ما را به حساب نیاوردند، شاید اگر در این دادگاه مسائل واقعا رو و حقایق کاملا بیان می شد، سرنخی از مساله رامین هم به دست می آمد اما اصلا ما را دعوت نکردند. آقای روح الامینی از روند رسیدگی در این دادگاه اظهار رضایت کرد اما من برخلاف آنها اصلا راضی نیستم حداقل باید ما را نیز دعوت میکردند نه اینکه پرونده پسرم در دادسرای جنایی مسکوت بماند. می گویم که ما هیچ کسی را نمی بخشیم و این عدالت نیست”.