نسبت خاتمی با جنبش سبز

محمدرضا یزدان پناه
محمدرضا یزدان پناه

محمد خاتمی در روز 23 دی ماه 1387 در دیدار با تعدادی از مردم ایلام گفت: “به یاری خداوند، یک نفر از میان من و آقای مهندس موسوی نامزد [انتخابات ریاست جمهوری] خواهد شد.”

خاتمی نخستین یا مطرح ترین شخصی بود که از جدی بودن احتمال کاندیداتوری میرحسین موسوی در انتخاباتی که قرار بود 22 خرداد 1388 برگزار شود، خبر داد. با وجود این، به دلایل مختلف که اصلی ترین آن را می توان در بی توجهی نهایی دومین و آخرین نخست وزیر جمهوری اسلامی به درخواست های مختلف برای نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری از دوم خرداد 76 تا 27 خرداد 84 دانست، افکار عمومی و بخش عمده ای از گروه های سیاسی در آن مقطع چندان این مسئله را جدی نگرفتند.

رئیس دولت موسوم به اصلاحات زمانی از قطعی بودن نامزدی خود یا میرحسین موسوی در انتخابات دهم خبر داد که مهدی کروبی از طرف حزب اعتماد ملی و بخشی از اصلاح طلبان رسما کاندیداتوری خود را اعلام کرده بود. از سوی دیگر، از یک سال پیش از آن و برای نخستین بار در تاریخ رقابت های انتخاباتی ایران، فعالیت کمپینیِ نسبتا سازمان یافته و گسترده ای در سراسر کشور بخصوص در میان جوانان برای ترغیب خاتمی به کاندیداتوری آغاز شده بود.

این کمپین های انتخاباتی که اصلی ترین آنها را می توان ستاد ملی جوانان حامی خاتمی (بعدا حامی خاتمی و موسوی) با عنوان ستادهای 88 و کمپین موج سوم دانست، بیشترین نقش را در ایجاد شور اجتماعی و تبلیغاتی هفته های پیش از انتخابات ایفا کردند. بسیاری از جوانانی که نام آنها به عنوان دستگیرشدگان و یا حتی کشته شدگان حوادث پس از انتخابات شنیده می شود، از اعضا یا مرتبطان این کمپین ها بودند.

با عدم اعلام رسمی کاندیداتوری میرحسین موسوی، در نهایت این خود خاتمی بود که تحت فشار همین جوانان، نیروهای سیاسی حامی (اصلاح طلبان) و بخشی از افکار عمومی، در روز 20 بهمن سال 87 نامزدی رسمی خود را برای شرکت در انتخابات دهم ریاست جمهوری اعلام کرد.

با توجه به سخنان قبلی او، این استنباط به وجود آمد که باز هم مانند گذشته تمام تلاش ها برای راضی کردن میرحسین موسوی به حضور در عرصه انتخابات به شکست انجامیده و به همین دلیل خاتمی به صحنه آمده است.اما درست یک ماه بعد و در 20 اسفند 87 میرحسین موسوی با صدور بیانیه ای به طور غیرمنتظره، نامزدی خود را در دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری اعلام کرد. خاتمی 6 روز بعد با صدور اطلاعیه ای رسمی، به قول خود مبنی بر کاندیداتوری یک نفر از میان خود و موسوی عمل کرد و به نفع او از عرصه رقابت کناره گرفت.

 

خاتمی و موج سبز

مسئله ای که در ابتدا اگرچه موجب سرخوردگی و یاس بخشی از نیروهای سیاسی و جوانان حامی خاتمی شد اما مواردی مانند گذشت زمان، پرده برداری تدریجی از دیدگاه ها و مواضع موسوی، دو قطبی شدن فضای انتخابات میان موسوی و احمدی نژاد و حمایت قاطع خاتمی از میرحسین، اکثر قریب به اتفاق این نیروها را به پشتیبانی از کاندیدای جدید ترغیب کرد.

موج شکل گرفته در شهرها و شهرستان های سرتاسر کشور در حمایت از میرحسین موسوی در هفته های منتهی به انتخابات آنقدر چشمگیر و گسترده بود که به باور بسیاری از ناظران حتی در حامیان رقبای او (به عنوان مثال احمد زیدآبادی در ستاد مهدی کروبی)، پیروزی موسوی در همان دور نخست انتخابات بر احمدی نژاد آنهم با فاصله زیاد قطعی می نمود.

نقش سید محمد خاتمی در شکل دهی به چنین فضایی غیر قابل کتمان است. او در این راه از محبوبیت بالای خود در بخش های زیادی از اقشار و طبقات اجتماعی حداکثر بهره را برد. خاتمی بارها و بارها در حمایت از میرحسین موسوی سخنرانی و مصاحبه کرد. به جز این بخش عمده اصلاح طلبان حامی او نیز به عنوان پشتیبانان موسوی در ستادهای مرکزی او یا ستادهای دیگر مانند ستاد اصلاح طلبان حامی موسوی فعال شدند.

سه سفر خاتمی به شهرهای اهواز، مشهد و اصفهان (سه شهر بسیار مهم سیاسی ایران که در نظام انتخاباتی کشور نیز اهمیت فوق العاده ای دارند) و سخنرانی های پرشور او در حمایت از موسوی، فضای این شهرهای پر جمعیت و شهرستان های اطراف آنها را در ایام قبل از انتخابات یکسره سبز کرد.

شهر اصفهان که شمارش آرای آن، موجب برکشیده شدن احمدی نژاد در دور اول انتخابات سال 84 و در نهایت پیروزی او در آن رقابت شده بود، هنگام حضور خاتمی با بیشترین جمعیت تاریخ خود که به استقبال یک شخصیت سیاسی می آمدند، روبرو شد. سبزهای آن روز در میدان نقش جهان و خیابان های اطراف آن بالغ بر 200 هزار نفر تخمین زده می شوند. (در سفر پس از انتخابات احمدی نژاد به اصفهان، آنگونه که از فیلم های منتشر شده از میدان نقش جهان در اینترنت مشخص است، جمعیت حاضر در این میدان که به استقبال او آمده بودند، چیزی در حدود 2 تا 3 هزار نفر بود)

با اتمام سخنرانی خاتمی این تعداد به خیابان های اصفهان سرازیر شدند و جمعیتی میلیونی را تشکیل دادند. در مشهد و اهواز هم شرایط به همین صورت بود. همانطور که در تبریز، رشت، کرمان، بندرعباس، اردبیل، ساری، سنندج… وضعیت همین گونه بود. تکلیف تهران هم که از یک ماه پیش مشخص بود. پایتخت یک سره سبز بود.

مجموعه این مسائل همگی حاکی از نقش پر رنگ خاتمی در ایجاد موجی اجتماعی است که بعدتر به موج سبز و سپس به جنبش سبز تبدیل شد. رئیس دولت اصلاحات تا اینجای کار و در کلان ماجرا، وظیفه خود را در قبال شکل دهی به یک جنبش عظیم مدنی، سیاسی و اجتماعی ایران که جوانان، زنان و دانشجویان، سه قشر اصلی تشکیل دهنده آن را شامل می شدند، انجام داده بود.

 

معترض به نتیجه انتخابات

محمد خاتمی پس از اعلام نتایج انتخابات نیز در حمایت از معترضان و میرحسین موسوی کم نگذاشت. او اگرچه ابتدا با تصور اینکه مجوز راهپیمایی 25 خرداد صادر نشده و تظاهرات لغو شده، در بیانیه ای پیشاپیش از مردم معترض به علت شرکت نکردن در راهپیمایی عذرخواهی کرد اما پس از آنکه متوجه شد تظاهرات میلیونی بی توجه به صدور یا عدم صدور مجوز در حال برگزاری است، خود را به میان معترضان رساند و در جمع آنها حاضر شد.

او در نخستین موضع گیری خود درباره نتایج انتخابات دهم ریاست جمهوری که روز 25 خرداد ابراز کرد، با رد نتایج اعلام شده، از اعتراضات مسالمت آمیز مردم حمایت کرد.

خاتمی در آن بیانیه، “مطالبات روشن” میرحسین موسوی را “خواست همگانی” اعلام و بر ادامه اعتراضات تاکید کرد.

او همچنین همان روز در جمع راهپیمایان سبز در خیابان آزادی، ضمن توصیه بر “تداوم حضور مدنی و آرام و متین و اعتراض منطقی” معترضان گفت: “صدها هزار نفر در مسیری که تنها در روزهای انقلاب و بزرگداشت انقلاب اسلامی چنین جمعیتی به خود دیده در حقیقت اعتراضی روشن و صریح است به آنچه که به عنوان نتیجه انتخابات اعلام شده است.”

رئیس دولت اصلاحات در آن هنگام برای نخستین بار پیشنهاد خود را برای تشکیل “یک هیات صاحب صلاحیت، بی طرف، شجاع و حقیقت یاب” برای بررسی “ماجرایی که بر انتخابات گذشت” عنوان کرد.

خاتمی گفت که این هیات نباید از افراد یا نهادهایی تشکیل شود که “خود در این ماجرا متهم هستند.”

رئیس جمهور پیشین ایران همچنین در 27 خرداد نامه مشترکی را با میرحسین موسوی خطاب به محمود هاشمی شاهرودی، رئیس پیشین قوه قضائیه نوشت و از او خواست که “بر حکم مسوولیت شرعی و قانونی و نیز احساس مسوولیتی که در دفاع از حقوق شهروندان” دارد نسبت به “خاتمه دادن به وضعیت نگران کننده و تحریک آمیز کنونی و جلوگیری از برخورد خشونت آمیز با مردم و آزادی دستگیر شدگان”، هرگونه اقدام و مساعدتی را که می تواند انجام دهد.

او در این نامه همراه با موسوی به شدت از سرکوب و کشتار مردم، جوانان و دانشجویان انتقاد کرد.

خاتمی همچنین پس از تظاهرات خونین 30 خرداد که یک روز پس از اولین نماز جمعه آیت الله خامنه ای بعد از انتخابات صورت گرفت، نظام جمهوری اسلامی را به “مقابله نظامی” با اعتراضات صلح جویانه و آرام مردم متهم کرد و بر حق آنها در ادامه اعتراضات تاکید کرد.

او همچنین در اشاره ای مستقیم به خطبه های نماز جمعه آیت الله خامنه ای، انتساب “حرکت سالم” مردم به “بیگانگان” توسط رهبر جمهوری اسلامی را “اعمال سیاست های نادرست” دانست که سبب “دورتر شدن مردم از حکومت” می شود.

 

کودتا / رفراندوم

خاتمی روز هشت تیرماه نیز در دیدار با هیات منتخب کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس، با دفاع قاطعانه از مردم معترض، میرحسین موسوی، مهدی کروبی و اعتراضات انجام شده، با لحن تحکم آمیز خطاب به آنها گفت که “راه بازگرداندن اعتماد مردم بیان شده است، بروید تلاش کنید آن راهکار عملی شود.”

رئیس جمهور پیشین ایران با بیان اینکه “فضای امنیتی و نظامی کنونی نیز باید تغییر کند” بار دیگر بر تشکیل یک “هیات بی طرف” برای رسیدگی به مسائل انتخابات تاکید کرد.

او دو روز بعد نخستین چهره شاخص معترض به نتیجه انتخابات بود که از واژه “کودتا” برای توصیف شرایط پس از انتخابات استفاده کرد.

خاتمی در 28 تیرماه نیز با دفاع از اظهارات هاشمی رفسنجانی در آخرین نماز جمعه او، پیشنهادات هاشمی را “حداقل هایی برای برون رفت از بحران” عنوان کرد.

خاتمی سپس گفت: “تنها راه حلی که در قانون اساسی هم پیش بینی شده، برگزاری همه پرسی برای کسب نظر مردم است تا اعتماد مردم نسبت به نظام ترمیم شود.”

بدین ترتیب او نخستین چهره شاخص معترضان به نتایج انتخابات بود که پیشنهاد برگزاری همه پرسی یا رفراندوم برای برون رفت از بحران را مطرح کرد.

رئیس دولت اصلاحات همچنین در روز 3 مرداد نامه ای را همراه با تعدادی دیگر از شخصیت های سیاسی خطاب به مراجع تقلید منتشر کرد که در آن “برخوردهای خشونت بار جمهوری اسلامی با معترضان، یادآور “دوران سیاه ستم شاهی” عنوان شده بود.

خاتمی در روز 9 مرداد نیز همزمان با چهلمین روز کشته شدگان حوادث پس از انتخابات، با خانواده های سهراب اعرابی، کیانوش آسا، اشکان سهرابی و مسعود هاشم زاده دیدار کرد و آنها را “شهید” خواند.

او در این دیدارها گفت: “ایرانیان رشید هرگز از خواست های به حق خود دست بر نخواهند داشت.”

خاتمی خواستار آن شد که “مسؤولان نسبت به جفایی که به مردم شده و خون هایی که به ناحق ریخته شده و رفتارهای جنایت آمیزی که صورت گرفته بی هیچ درنگ و ملاحظه ای برخورد کرده، داد خانواده های کشته شدگان، بازداشت شدگان و آسیب دیدگان بعد از انتخابات را بستانند.”

اینها تنها بخشی از موضع گیری های خاتمی در روزهای تراژیک پس از انتخابات ریاست جمهوری است؛ مواضعی که به خوبی نشاندهنده همراهی رئیس دولت اصلاحات با خواست های معترضان و جنبش سبز است.

 

نگرانی اصلی: نظام

مواضع و اظهار نظرهای خاتمی در آن مقطع  دست کمی از مواضع بیان شده توسط میرحسین موسوی و مهدی کروبی نداشت. او قاطعانه بر وقوع تقلب در انتخابات تاکید می کرد، سرکوب و اعمال خشونت بی سابقه حکومت علیه مردم بی دفاع را محکوم می کرد و بر ضرورت ابطال انتخابات پافشاری می نمود.

البته خاتمی در اکثر همین بیانیه ها و سخنرانی ها نیز اصل را بر جمهوری اسلامی و حفظ نظام قرار می داد و از موضع یک فرد دلسوز که نگران آینده نظام و انقلاب است، سخن می گفت.

به عنوان مثال او در دیدار با خانواده تعدادی از دستگیر شدگان پس از انتخابات در دهم تیرماه در عین حال که تندترین انتقادات را علیه عملکرد حاکمان در وقایع پس از انتخابات ابراز کرد، اما خطاب به آنها گفت: “گرچه من هم مانند شما نگران عزیزانی که دستگیر شده اند هستم و از مرگ تعداد زیادی از هموطنانمان داغدار، اما نگرانی اصلی همه ما از میان رفتن اعتماد مردم به عنوان بزرگترین پشتوانه و سرمایه نظام است.”

این روند از سوی خاتمی ادامه داشت. به نظر می آید ایستادگی میرحسین موسوی و مهدی کروبی همراه با بدنه اجتماعی جنبش سبز بر مطالبات اولیه جنبش و پا پس نکشیدن از حقوق مردم، در این ایستادگی نقش موثری ایفا می کرد.

اما با پایان تابستان و آغاز پاییز 88 و زمانی که جنبش سبز در دستیابی به خواسته ها و مطالبات اولیه اش (ابطال انتخابات و اسقاط دولت احمدی نژاد) ناکام ماند، اندک اندک تفاوت هایی نیز در موضع گیری های محمد خاتمی ایجاد شد.

او در 18 مهرماه همان سال گفت که “ما در این جریانات خسارت های زیادی را متحمل شدیم و البته دستاورد بزرگی هم داشتیم. منتهی در این حالت بحرانی و هیجانی اگر نتوان این دستاوردها را جمع بندی کرد و جهت داد معلوم نیست در آشفته بازار نتیجه کار چگونه رقم بخورد؟”

به گفته خاتمی، این مسئله نه خواست او و نه خواست “همفکرانش” است که او آنها را “اصلاح طلبان” نامید. این روند موضع گیری بخصوص پس از حوادث خونبار عاشورای 88 سیر صعودی گرفت.

به عنوان مثال رئیس جمهور پیشین در اولین موضع گیری خود پس از وقایع عاشورا که به کشته و زخمی شدن تعداد زیادی از معترضان انجامید، هم “ساختارشکنی” معترضان و هم “خشونت” حکومت را محکوم کرد.

او روز 19 دی 1388 خطاب به اعضای شورای مرکزی مجمع نمایندگان ادوار مجلس گفت: “موضع ما مشخص بوده و هست؛ اسلام، انقلاب و جمهوری اسلامی. اصلا مگر تمام فریاد و ادعای ما این نبود که قانون اساسی که چارچوب نظام و خون بهای مردم است باید در جامعه پیاده شود؟ قانون اساسی با همه لوازم و ضوابطش، نه بخشی از آن. هم اصل ولایت فقیه که در قانون اساسی است مورد قبول و احترام ما است و هم فصل سوم قانون اساسی که در باب حقوق ملت است.”

 

نامه خاتمی، ایستادگی موسوی

روزی که خاتمی این سخنان را بیان کرد، 10 روز از تظاهرات طرفداران آیت الله خامنه ای در 9 دی می گذشت. در آن روز هواداران رهبر جمهوری اسلامی در نخستین حضور خیابانی چشمگیر خود پس از آغاز اعتراضات به نتایج انتخابات، خواستار دستگیری و محاکمه میرحسین موسوی، مهدی کروبی و محمد خاتمی به عنوان “سران فتنه” شدند.

در اواخر دی ماه نیز تعداد زیادی از رسانه های خبری و منابع اطلاعاتی داخل ایران با انتشار گسترده خبری مدعی شدند که خاتمی نامه ای به آیت الله خامنه ای نوشته و در آن ضمن بیان انتقاداتش از روندهای جاری کشور، مجموعه اصلاح طلبان را نیروهایی معتقد و ملتزم به ولایت فقیه و جمهوری اسلامی عنوان کرده است.

شخص خاتمی یا دفتر او نه تنها هرگز این نامه را تکذیب نکردند بلکه مفاهیمی مشابه آن در موضع گیری های بعدی خاتمی بسیار به چشم می خورد. مفاهیمی مانند دفاع از قانون اساسی و جمهوری اسلامی، وفاداری به اصل نظام و انقلاب و مانند این.

این در حالی بود که میرحسین موسوی و مهدی کروبی دو نامزد معترض به نتیجه انتخابات نیز علی رغم آنکه بر مقولاتی مانند جمهوری اسلامی تاکید می کردند اما هرگز سخنی که حاکی از وفاداری آنها به حاکمان فعلی یا تایید اعمال و نقش آنها در جمهوری اسلامی باشد بر زبان جاری نکردند.

موسوی و کروبی و نیروهای سیاسی نزدیک به آنها که در دو سال گذشته به رهبران جنبش سبز وفادار مانده اند نه تنها همواره بر انحراف هیات حاکمه جمهوری اسلامی از آرمان های انقلاب اسلامی و آنگونه که خود می گویند آرمان های آیت الله خمینی تاکید کرده اند بلکه به طور مستقیم یا غیر مستقیم شخص آیت الله خامنه ای را مخاطب حملات و انتقادات تند خود قرار داده اند.

 

اتهام سازش و خیانت

چنین اتفاقاتی در حالی رخ داده که در ماه های گذشته بسیاری از منتقدان خاتمی در لایه های رادیکال تر جنبش سبز معتقدند رئیس دولت اصلاحات رفته رفته از معترضان فاصله گرفته و به دنبال سازش با نظام است. آنها او را متهم به خیانت به آرمان ها، خون شهدای جنبش سبز و مفاهیم ارزشی دیگری مانند این می کنند.

شاید خاتمی آنگاه که بحث همزمان عذرخواهی متقابل رهبری و نظام و مرم و معترضان را مطرح کرد، تصور اینکه تا این اندازه با واکنش های منفی روبرو می شود را نداشت اما شاید بتوان دلیل این عقب نشینی ظاهری بین مواضع کنونی او با مواضعش در روزهای پس از انتخابات را در تفاوت های ایجاد شده در همین مطالبات دانست.

جنبش سبز از بدو تشکیل جنبشی مدنی و اعتراضی با شعار “رای من کجاست؟” بود. سرکوب عریان و بی سابقه حکومت که برای نخستین بار در تاریخ جمهوری اسلامی، شکل و محتوایی توده ای و عمومی داشت، این جنبش را به خواسته هایی فراتر از باز پس گیری آرای به سرقت رفته رهنمون کرد.

میرحسین موسوی و مهدی کروبی، دو نامزد معترض به نتیجه انتخابات نیز نهایت همراهی و همدلی خود رابا این پیشرفت مطالبات در عمل نشان دادند. آنها اگرچه مانند رای دهندگان به خود، ابتدا به دنبال رایشان بودند اما زمانی که متوجه شدند با نظامی طرف هستند که نه تنها آرای آنها را پس نمی دهد که اعتراض مسالمت آمیزشان را نیز به خاک و خون می کشد، مشی خود را از “اصلاح رویه” به “اصلاح ساختار” تغییر دادند.

 

دو راه متفاوت

رهبران سبز با حکومتی مواجه شده بودند که اگرچه رویه های مرسوم و معمول آن را ضد دموکراتیک، خلاف کرامت انسانی، مخالف حق حاکمیت مردم بر خود و… می دیدند اما دانسته بودند که این رویه ها در واقع از ساختاری نشات می گیرد که به یمن دلارهای بی حساب و بادآورده نفتی و ورود عریان نظامیان و امنیتی ها به آن، روز به روز به تصلب هرچه بیشتر و استبداد عریان نزدیک می شود.

درست از چنین تفاوت دیدگاه استراتژیکی است که خط جنبش سبز از جنبش اصلاحات جدا می شود. جنبش اصلاحات که خاتمی نماد آن را بر عهده داشت، جنبشی بود که بر مبنای اصلاح رویه [و نه اصلاح ساختار] فعالیت می کرد. رهبریت آن که البته خود اعتقاد چندانی به رهبری خود بر جنبش نداشت، هرگز قائل به استفاده از توان اجتماعی و به عبارت ساده “کف خیابان” برای پیشبرد روند نبود.

این البته به معنای اختلاف مطالبات نیست بلکه بیشتر به معنای اختلاف در روش ها است. اصلاح طلبان و شخص محمد خاتمی نیز همواره حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خود، رعایت حقوق بشر و مسائلی مانند برگزاری انتخابات آزاد و آزادی مطبوعات و زندانیان سیاسی به عنوان اهداف جنبش اصلاح طلبی تاکید کرده اند.

این مفاهیم از سوی خاتمی در سخنان جنجالی اخیرش نیز مورد تاکید قرار گرفت و به عنوان “پیش شرط های حداقلی” این جریان برای شرکت در انتخابات آتی مجلس عنوان شد. تا اینجای کار می توان گفت که حداقل در مطالبات یا لااقل در “مطالبات پایه ای” تفاوتی میان قائلین به اصلاح طلبی با جنبش سبز وجود ندارد. چنین ارزش هایی بارها توسط میرحسین موسوی، زهرا رهنورد و مهدی کروبی نیز مورد تاکید قرار گرفته اند.

تفاوت اصلی میان روش ها و تاکتیک ها است. جایی که خط کشی های میان جنبش سبز با اصلاحات نمایان می شود. اختلاف سعید حجاریان با محمد خاتمی نیز دقیقا از همین نقطه آغاز شد. جایی که وجه اول استراتژی حجاریان که بسیاری به اشتباه او را تئوریسین اصلاحات می نامیدند یعنی “فشار از پایین” هرگز جدی گرفته نشد تا در غیاب توان اجتماعی، محملی نیز برای وجه دوم این استراتژی یعنی “چانه زنی در بالا” باقی نماند.

جنبش سبز و رهبرانش اما به وضوح متفاوت عمل می کردند. آنها با اعتقاد عمیق و استراتژیک به توان بدنه اجتماعی در تغییرات ساختاری و کلان، هرگز از “خیابان” غافل نشدند. جنبش سبز و حضور خیابانی با یکدیگر پیوند خورده اند به گونه ای که هیچکدام بی آن یکی قابل تاویل و تفسیر نیست. مسئله ای که خطوط قرمز آن برای اصلاح طلبان و محمد خاتمی دست کمی از حاکمیت اقتدارگرا نداشت.

 

خاتمی به مثابه مصلح

می توان گفت که نقش محمد خاتمی اگرچه در شکل دهی به موج سبز و سپس آغاز اعتراضات انتخاباتی غیر قابل کتمان است اما آنگاه که کار از اصلاح رویه به اصلاح ساختار رسید، این تفاوت های جنبش اصلاحات با جنبش سبز بود که خود را در گفتار و کنش خاتمی نمایان کرد.

در این گفتمان است که تعامل با ساخت اصلی قدرت در جمهوری اسلامی {ولایت مطلقه فقیه و رهبری} تبدیل به یکی از اصول ادامه سیاست ورزی می شود. خاتمی اکنون دیگر تلاش می کند تا فراتر از باقی ماندن در جبهه معترضان به وضع موجود، در جایگاه یک “مصلح” عمل کند.

وظیقه مصلح برقراری آشتی و صلح میان طرفین نزاع است و در چنین مقامی نمی توان از او انتظار جانبداری تمام و کمال از یک سوی دعوا را داشت. در این روند، انتخابات به عنوان اصلی ترین و کارآمدترین وسیله برای اصلاح تدریجی اهمیت می یابد و اعتمادسازی با هیات حاکمه و اثبات وفاداری به اصل نظام و نهادهای منفک از آن مانند رهبری، سپاه، شورای نگهبان و… اجتناب ناپذیر می نماید.

شاید به همین خاطر باشد که خاتمی در تمام دو سال گذشته هرگز حتی برای یک بار واژه “جنبش سبز” را بر زبان نیاورده است و در مقابل کماکان بر مفاهیمی مانند “اصلاحات” و “اصلاح طلبی” تاکید دارد. از این زاویه نیز است که مشخص می شود چرا احزابی مانند جبهه مشارکت یا مجموعه اصلاح طلبان خاتمی محور، علیرغم تمام همراهی و همدلی با جنبش سبز نمی توانند خود را با آهنگ کلی این جنبش هماهنگ کنند و موضع گیری هایشان هر از چند گاهی داد طرفداران و فعالان جنبش سبز را در می آورد.

این احزاب و چهره ها در واقع نیروهای سیاسی و اجتماعی پارادایم اصلاحات، آنهم اصلاحات تدریجی و آرام در رویه ها هستند نه اصلاحات کلان و اساسی در ساختارها. اساسا آوردن مردم به کف خیابان ها و ادامه این روند به معنای این است که شما به دنبال اصلاحات فوری و رادیکال هستید و چنین مسئله ای در اصلاح طلبی انتخابات محور اساسا محلی از اعراب ندارد.

اینچنین است که اگرچه نمی توان نقش خاتمی در شکل گیری شور و شوق پیش از انتخابات به عنوان مولد اعتراضات به نتیجه انتخابات را که به جنبش سبز منتج شد نادیده گرفت اما از آن هنگام که جنبش سبز یا لااقل آن بخشی از این جنبش که کماکان با تقبل ریسک کشته شدن، دستگیری و شکنجه به خیابان ها می آیند، از اعتراض به نتیجه انتخابات فراتر رفتند و پایه هرم قدرت در جمهوری اسلامی (ولایت مطلقه فقیه) را نشانه رفتند، راه جنبش سبز نیز از جنبش اصلاحات جدا شد.

در چنین نگاهی، فردی مانند خاتمی را می توان در نهایت همراهی نه چندان همدل با جنبش سبز برشمرد و نه یک عضو، هوادار یا رهبر آن. چیزی که به نظر می آید خود خاتمی هم با تاکید بر واژه اصلاح طلبی به جای جنبش سبز اصراری برای آن ندارد.