دلفین مینویی
تجمعات خودجوش اعتراض آمیز در صورت تشدید سرکوب ها، گسترده تر خواهند شد.
مخالفان ایرانی که با رنگ سبز علیه سرکوب مبارزه می کنند، همچنان صدای خود را به گوش دولتمردان می رسانند. آنها که مجبور به سکوت اند و همواره تهدید می شوند، به طور روزانه باید با ترفندهای حکومت دست و پنجه نرم کنند و از آخرین ابزارهایی که برایشان باقی مانده استفاده کنند: ارسال پیامک و ایمیل در زمانی که سیستم ارسال پیامک قطع نباشد و سایت های اینترنتی فیلتر نشده باشند؛ انتقال اطلاعات از دهان به دهان در تاکسی، صف نانوایی، …
از سوی دیگر، نافرمانی مدنی و اجتماعی در حاشیه تظاهرات جان گرفته: نوشتن شعار روی دیوارها، علامت “وی” به معنای پیروزی روی اسکناس ها، فریادهای “مرگ بر دیکتاتور” که شب ها گاهی از پشت بام ها شنیده می شود. یک جامعه شناس ایرانی در تهران می گوید: “این یک جنبش مدنی خودجوش است که زنان، جوانان، کارگران و حتی افرادی که از خانواده های روستایی برخاسته اند را شامل می شود. این جنبش به شکلی خودجوش و بدون هیچ گونه ساختار سلسله مراتبی سازمان می یابد.”
خواسته های قدیمی
به همین دلیل است که به گفته کارشناسان امور مربوط به ایران، دستگیری احتمالی رهبران اصلی جنبش، یعنی میرحسین موسوی یا مهدی کروبی، نه تنها ممکن است جنبش را خفه نکند، بلکه ابعاد آن را گسترده تر نماید و موج سرکوب و خشونت ها را افزایش دهد. یک روزنامه نگار ایرانی در این خصوص می گوید: “این شخصیت ها که از سوی مردم به عنوان رهبران جنبش شناخته می شوند، برخاسته از نظام جمهوری اسلامی اند و از طریق همین نظام برای مردم شناخته شده اند. این رهبران نیز به مانند مردم خواستار اصلاحات در حکومت جمهوری اسلامی اند. درحال حاضر، دعوت آنان به آرامش از بسیاری لغزش ها جلوگیری کرده است.”
اگر طی این سال ها، خشم مردم در خیابان ها چندان قابل مشاهده نبوده، ولی خواست مردم برای اصلاحات مقوله جدیدی نیست. این خواست ها که به ویژه از سوی جوانان مطرح می شود [۷۰ درصد جامعه ایران را جوانان زیر ۳۰ سال تشکیل می دهند]، در سال ۱۹۹۷ در زمان انتخاب محمد خاتمی به عنوان رییس جمهور کاملاً مشهود بود. این روحانی اصلاح طلب که به عنوان “گورباچف ایران” معروف است، یک آزادی هر چند محدود را در زندگی روزمره مردم ایران به وجود آورده بود.
دو “خط قرمز”
درحقیقت، از زمان تأسیس جمهوری اسلامی در سال ۱۹۷۹، سران و دولتمردان به شکلی متناقض باعث رشد نیروهای اعتراض کننده علیه خود شدند. شهرسازی، سوادآموزی و سیاست جلوگیری از بچه دار شدن که از سوی حکومت بدان توصیه می شد، از راهکارهایی بودند که باعث شد شهر و روستا بیش از پیش هم شکل شوند و دسترسی به اطلاعات ساده تر شود. در این میان، تمایلات دموکراتیک و افزایش تعداد دانشجویان دختر در دانشگاه ها نیز مزید بر علت است. فوق محافظه کاران جمهوری اسلامی که توان نظارت بر این جامعه مدنی در حال پیشرفت را نداشتند، از ترس اینکه مبادا قدرت را از دست بدهند، حمله خود را آغاز کردند. این حمله در اولین دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد [۲۰۰۵ تا ۲۰۰۹] با ازبین بردن انجمن های دانشجویی و ایجاد نیروی جدیدی برای نهی از منکر و مبارزه با بدحجابی شدت یافت. مردم ایران که به این بازی موش و گربه قدیمی حکومت عادت دارند، خود را با این اقدام افراط گرایانه جدید نظام نیز وفق دادند.
ولی در ماه ژوئن ۲۰۰۹، حکومت از دو “خط قرمز” عبور کرد: ابتدا تقلب در انتخابات و سپس به کار گرفتن خشونت به شکلی سیستماتیک. همین روزنامه نگار می گوید: “وحشیگری به منطق حکومت تبدیل شده.” نتیجه: جنبش مردم نیز هفته گذشته در پاسخ به موج شدید خشونت ها، موضع ضد خشونت خود را فراموش کرد و به عنوان مثال، ایستگاه های پلیس مورد حمله مردم قرار گرفتند.
ولی مواضع تند و خشونت بار حکومت باعث ایجاد جنبش دیگری شده که آن نیز برای هسته های تندروی حکومت خطرناک است: ملحق شدن بسیاری از خانواده های برخاسته از محافل سیاسی محافظه کار به جنبش سبز. یک کارشناس ایرانی در تهران در این رابطه می گوید: “امروز این افراد احساس می کنند که حکومت به آنها خیانت کرده. رادیکالیزه شدن حکومت تنها باعث این خواهد شد که جنبش مردم مخالف و معترض روز به روز قدرت بیشتر و ابعاد گسترده تری پیدا کند.”
منبع: فیگارو، اول ژانویه