آغاز سال جدید میلادی سبب اکران فیلم های مدعی جوایز اسکار در کنار محصولات مردم پسند تر شده و رنگین کمانی از فیلم های متنوع را پدید آورده است. این هفته نیز با معرفی هفت فیلم منتخب به پیشواز اکران سینماهای آمریکا و اروپا رفته ایم….
فیلم های روز سینمای جهان
تجارت Trade
کارگردان: مارکو کروزپینتر. فیلمنامه: خوزه ریورا. موسیقی: لئوناردو هیبلوم، جیکاب لیبرمن. مدیر فیلمبرداری: دانیل گاتشاک. تدوین: هنسیورگ ویبریش. طراح صحنه: برنت آمادئوس کاپرا. بازیگران: کوین کلاین[ری شریدان]، آلیسیا باکلدا کروز[ورونیکا]، پائولینا گایتان[آدریانا]، کاتلین گاتی[ایرینا سیلایه وا]، پاول لیچنیکوف[وادیم یوچنکو]، آنتونی کریوللو[کارآگاه هندرسون]، لیندا اموند[پتی شریدان]، زیک وارد[الکس گرین]، کیت دل کاستیلو[لورا]، سزار راموس[خورخه]، مارکو پرز[مانوئلو]، تام رید[هنک]. 119 دقیقه. محصول 2007 آلمان، آمریکا. نام دیگر: The Girls Next Door، Trade - Willkommen in Amerika، . Welcome to America. برنده جایزه برنهارد ویکی و سینه مریت از جشنواره مونیخ.
دختری 13 ساله به نام آدریانا در مکزیکو سیتی توسط قاچاق چیان انسان به قصد فروش برای بهره وری جنسی در آمریکا، ربوده می شود. این اتفاق برادر 17 ساله او خورخه را که وادار می کند تا جستجویی دیوانه وار برای یافتن آدریانا را آغاز کند. قاچاق چیان انسان که همزمان دو دختر اهل اروپای شرقی را نیز در پوشش یک شرکت فریب داده اند، در پی حادثه ای در فرودگاه مکزیکوسیتی یکی از آنها را از دست می دهند. ورونیکا-دختر لهستانی بازمانده از این ماجرا- آدریانا را در طول سفر مشقت بارشان زیر پر و بال خود می گیرد. خورخه نیز که با تعقیب قاچاق چیان به مخفی گاه آنان دست یافته، متوجه می شود که خواهرش را به قصد فروش روانه نیوجرسی کرده اند. خورخه که در این خانه متروک با ری، پلیسی تگزاسی برخورد کرده، با مخفی شدن در صندوق عقب اتومبیل وی از مرز رد می شود. اما ری پس از درک موضوع تصمیم می گیرد تا خورخه را به پلیس اداره مهاجرت تحویل دهد. اما خورخه با گفتن ماجرا و این که هدفش تنها یافتن و بازگرداندن خواهرش است، نظر مثبت ری را جلب می کند. آن دو با تعقیب رد پاهایی که یافته اند، به وب سایتی می رسند که دختران جوان را همچون بردگان جنسی به معرض فروش گذاشته است. اقدام ری برای جلب همکاری مامورین فدرال جهت دستگیری مظنونین به جایی نمی رسد، از این رو تصمیم می گیرد به عنوان خریدار وارد معامله با قاچاق چیان شده و خواهر خورخه را در ازای پرداخت پولی گزاف از چنگ شان خارج کند….
چرا باید دید؟
مارکو کروزپینتر متولد 1977 روزنهایم، آلمان است. در رشته تاریخ تحصیل کرده و فیلمنامه نویسی و کارگردانی را با ساختن ویدیو کلیپ و فیلم های تبلیغاتی نزد خود آموخته است. بعدها دستیار پیتر لیلنتال و ادگار رایتز شده و در 1999 دستیار کوبریک برای نظارت روی دوبله آلمانی چشمان کاملاً بسته بوده. اولین فیلم کوتاه خود را در همین سال ساخته و در جشنواره ها مطرح شده است. در 2003 اولین فیلم بلند خود Ganz und gar را کارگردانی کرد که نامزد جایزه مکس افولس شد. دومین فیلمش به نام طوفان تابستانی- درباره زندگی جوانی همجنس گرا که بر اساس خاطرات خودش شکل گرفته بود- جایزه بهترین کارگردانی از مراسم چهره جدید[New Faces Awards] را دریافت کرد. تجارت سومین فیلم بلند اوست که بر اساس مقاله ای از پیتر لندزمن[منتشره در مجله نیویورک تایمز به تاریخ ژانویه 2004] درباره بردگان جنسی شکل گرفته است. ابتدا قرار بوده تا رولند امریش فیلم را با شرکت میلا یووویچ کارگردانی کرد که باید بابت به تحقق نپیوستن این امر شکرگزار بود. چون نتیجه به هر حال فیلمی پر هیجان تر، اما تجاری تر می بود.
کروزپینتر که تجارت را با صرف 12 میلیون دلار ساخته، کوشیده تا ساختاری مستندگونه به فیلم خود ببخشد، اما از خلق هیجان نیز غافل نبوده و از کلیشه های ریج نیز سود برده است[مانند وجود آمریکایی خوش قلبی که خود دخترش را سال ها قبل از دست داده و هنوز به دنبال یافتن ردی از اوست].
خوزه ریورا نمایشنامه نویس و فیلمنامه نویس با استعدادی است و کوشیده تا درامی منطقی خلق کند، اما حاصل کار-مخصوصاً در صحنه های پایانی- اندکی کلیشه ای شده و از قدرت و سهمناکی آن کاسته است. برخی حوادث و رفتارهای شخصیت ها چندان منطقی نیست[مانند یافتن رد تصادفی قاچاق چیان توسط خورخه در شهری 20 میلیونی و تعقیب بی دردسر آنها تا شهر مرزی خوآرز]، با این وجود دقایق و کاراکترهایی نیز وجود دارند که لرزه بر اندام تماشاگر می افکنند.
فیلم در آن واحد دو پایان دارد، یکی خوش که با یافتن آدریانا و برگشتن او به نزد خانواده اش همراه است و دیگری تلخ که با کشته شدن یوچنکو به دست خورخه و سرگردانی فرزند وی در کوچه و بالای جسد پدرش تمام می شود و تصویر ثابت شده از چهره بهت زده و خشمگین خورخه… اما پایان فیلم به ما می گوید که حکایت همچنان باقی است. تحقیقات CIA نشان می دهد که نزدیک به 100 هزار زن و دختر به عنوان بردگان جنسی به شکل غیر قانونی وارد آمریکا شده اند. و این که بیش از یک میلیون نفر تاکنون در سراسر دنیا ربوده شده و بر خلاف میل خود وادار به همخوابگی با دیگران شده اند و تلخ تر از همه این که هیچ کس به فکر قربانیان نیست. مردان قانون نیز فقط به تعقیب تبهکارن دل خوشند!
ژانر: جنایی، درام، مهیج.
لوطی Kabadayı
کارگردان: عمر وارگی. فیلمنامه: یاووز تورگول. موسیقی: بنجامین واکن بلادی. مدیر فیلمبرداری: فرنس پاپ. تدوین: بولنت تاشار. طراح صحنه: تولونای تورکوز. بازیگران: شنر شن[علی عثمان]، کنعان ایمیرزالی اوغلو[دوران]، اسماعیل حاجی اوغلو[مراد]، آصلی تاندوغو[کاراجا]، راسیم ئوزتکین[سرمه لی]، سلیمان توران[جمیل]، روحی ساری[سلیم حرامزاده]، رانا جابّار[حاجو]، کمال اینجی[بیتو]، دورسون علی ساری اوغلو[تورهان]. 150 و 141 دقیقه. محصول 2007 ترکیه.
در برابر افراد زورگو بسیار بی رحم و خشن و در برابر ضعفا و پناه جویان متواضع و دست و دل باز. او سال هاست که سلاح را کناری گذاشته و زندگی تنها و ساکنی را می گذراند. تحت تاثیر نصایح پدرش مال و مکنت خویش را در میان فقرا تقسیم کرده و درآمد خود از باشگاه وزرشی اش را نیز صرف اطعام مساکین کرده است. تنها نزدیکان وی جمیل، ملی پوش سابق، دستیار وفادارش در اداره زمین فوتبال باشگاه، اتیه مستخدم خانگی اش و لوطی ها و هم سلولی های سابق اش حاجو، بیتو، تورهان، حسن، طلعت و باتتال هستند که به شکل هفتگی گرد هم جمع می شوند. تا اینکه یک روز خبری از محبوب پیشین خود عفت که سال هاست رد وی را گم کرده، دریافت می کند. اما عفت در بستر مرگ است و به علی عثمان می گوید که از ثمره عشق شان پسری به نام مراد به وجود آمده است. پسری که تا آن لحظه از هویت پدر خبر ندارد و پدر نیز از وجود فرزند…
علی عثمان که از دریافت این خبر شوکه شده، نزد مراد می رود تا از وی بخواهد به دیدار مادرش برود. مراد که به همراه معشوقش کاراجا در یک کلوب کار می کند، برخورد نامناسبی با پدرش کرده و از رفتن به نزد مادر رو به مرگ خود نیز سر باز می زند. مراد نیز مشکلات خود را دارد، از جمله مزاحمت های دوران- معشوق پیشین کاراجا و یک آدمکش مافیایی روانی- که برای به دست آوردن کاراجا برای کارفرمای آن دو دردسر ایجاد می کند. دوران که تصمیم گرفته به هر قیمت، کاراجا را به دست آورد به همراه ایادی اش به کلوب حمله کرده و صاحب آنجا را به قتل می رساند. گلوله ای نیز که به قصد کشتن مراد به سوی وی شلیک کرده، به پهلوی کاراجا اصابت می کند. آدم های دوران در بیمارستان به سراغ مراد رفته و او را تهدید می کنند. مراد نیز که هیچ کسی را ندارد ناچار از پدر تازه یافته خویش کمک می خواهد. علی عثمان به همراه دوستانش به بیمارستان رفته و پس از درک وخامت اوضاع، مراد و کاراجا را از انجا فراری داده و در خانه ای امن مستقر می کند. دوران به سراغ دوستان علی عثمان رفته و با تهدید به نابودی کسب و کار و از میان بردن خانواده هایشان، نشانی مخفیگاه آنها را می یابد.
اما در آخرین لحظه، این سه نفر موفق به فرار می شوند. علی عثمان که از وجود نوار ویدیویی قتل مدیر کلوب و خبرچینی دوران برای پلیس مطلع شده، به سراغ پدرخوانده او و بزرگ مافیا می رود. اما دوران پیش دستی کرده و بعد از قتل پدرخوانده و رفتن کاراجا به نزد وی با هدف پیشگیری از کشته شدن مراد و پدرش، مراد را برای رویارویی آخر دعوت می کند. پیشنهاد دوران به مراد بازی رولت روسی است، اما بازی با رسیدن علی عثمان به شکلی دیگر تمام می شود….
چرا باید دید؟
عمر وارگی متولد 1953 استانبول است.در 1976 از دانشگاه فنی خاورمیانه در رشته فیزیک فارغ التحصیل و از 1974 با دستیاری شریف گورن و یلماز گونی در فیلم اضطراب وارد سینما شده است. وی تا 1977 در دیگر فیلم های گورن به نام های زلزله، راننده تاکسی و رودخانه دستیاری کرده و سپس به ساخت فیلم های تبلیغاتی رو آورد. در 1982 با شریک شدن در شرکت Filma Cass به همراه همسرش مینه وارگی شروع به تهیه کنندگی[روزی که کسوف شد، آمریکایی، راهزن، او هم مرا دوست دارد] کرد. در 1998 اولین فیلم بلند خود به نام همه چیز روبراه خواهد شد را با شرکت کمدین محبوب ترکیه جم یلماز کارگردانی کرد. فیلم از نظر تجاری بسیار موفق بود، اما وارگی دومین فیلمش را 5 سال بعد به نام کارگاه ساختمانی ساخت. کارگاه ساختمانی نیز به دلیل بدعت های روایی و طنز سیاهش توانست نظر تماشاگران و منتقدان را جلب کند، اما وارگی که از 1996 با تهیه فیلم راهزن و موفقیت تجاری آن[پر فروش ترین فیلم تاریخ سینمای ترکیه تا آن زمان] کار تولید را پیگیرانه دنبال می کرد، بعد از نوشتن، تهیه و کارگردانی کارگاه ساختمانی بار دیگر به سراغ یاووز تورگول نویسنده و کارگردان راهزن رفت و در سال 2005 موفق شد تا فیلم زخم قلب را با وی و شنر شن-بازیگر اصلی راهزن- تولید کند. لوطی یا به قول خودمانی ها داش مشتی و جوانمرد سومین حاصل این همکاری و سومین فیلم بلند وارگی است. تورگول که با فیلمنامه نویسی وارد سینما شده، این بار صندلی کارگردانی را به عمر وارگی سپرده، اما حاصل کار مهر سینمای او را بر خود دارد، هر چند به گفته خود تورگول فیلمنامه را فقط با نیت کارگردانی وارگی نوشته است. فیلم همچون کارهای قبلی تورگول به جدال میان کهنه و نو می پردازد و روابط پدران و پسران را نشانه می رود و سعی در آشتی این دو نسل را دارد. لوطی که در طول ماه اول نمایش خود موفق شده بیش از 1 میلیون نفر را به سالن های سینما بکشاند و رکوردی تازه خلق کند، برای بسیاری از دوستداران سینمای ترکیه یک محصول پر خرج و آشناست. داستان پیچیده اش برای خیلی ها قابل حدس است و کلیشه ای، اما پرداخت وارگی و دیالوگ هایی که تورگول متخصص نوشتن آنهاست و بازی حیرت انگیز بزرگ ترین بازیگر سینمای ترکیه-شنر شن- ارزش رویارویی مجدد با کلیشه ها را حتماً دارد. لوطی به عنوان فیلمی که عوامل جلو پشت دوربین آن از میان برجستگان چند نسل سینماگر ترکیه تشکیل شده، فیلمی کم نظیر است. تهیه مقدمات تولید آن یک سال به طول انجامیده و اکثر صحنه های فیلم با دو دوربین فیلمبرداری شده است. تعدد لوکیشن ها و هنرورها و انجام کارهای صوتی آن در انگلستان و ساخت موسیقی آن توسط آهنگسازی غیر بومی نیز بر غنای تکنیکی آن افزوده است. لوطی یک پیروزی بزرگ برای سینمای مردم پسند است و این که هنوز می توان قصه های کهنه را با ته رنگی از پیرنگ های تازه[مانند بیماری فراموشی علی عثمان که همچون قهرمان فیلم یادگاری کریستوفر نولان با گرفتن عکس از پیرامونیان، سعی در غلبه بر آن دارد] باز هم روایت کرد. مگر نه این که عشق پیچ اصلی این قصه است و از هر زبان که بشنوی نامکرر!
ژانر: اکشن، جنایی، درام.
مصاحبه Interview
کارگردان: استیو بوسمی. فیلمنامه: تیودور هولمن، استیو بوسمی، دیوید اسکچتر. مدیر فیلمبرداری: تامس کیست. تدوین: کیت ویلیامز. طراح صحنه: لورن ویکز. بازیگران: سیه نا میلر[کاتیا]، استیو بوسمی[پی یر پده رس]، مایکل بوسمی[رابرت پده رس]، تارا الدرس[مگی]، مالی گریفیث[پیشخدمت]. 84 دقیقه. محصول 2007 آمریکا. نامزد جایزه بهترین بازیگر زن از مراسم روحیه مستقل، نامزد جایزه بهترین بازیگر زن از انجمن منتقدان فیلم لندن.
پی یر خبرنگار جنگی، با اعصاب خردکن ترین پیشنهاد کاری از سوی سردبیر عصابی اش روبرو می شود. او باید رپرتاژ و مصاحبه ای با یکی ازستارگان سریال های آبکی تلویزیون به نام کاتیا انجام دهد.او نه فقط در مورد کاتیا هیچ نوع اطلاعاتی ندارد، بلکه نسبت به دنیای ستارگانی چون او نیز بی اطلاع است. پس از ملاقات اول این دو نفر در یک رستوران، مشخص می شود که هیچ کدام قادر به تحمل دیگری نیست. اما زمانی که از رستوران خارج می شوند، اتومبیل کاتیا با پی یر تصادف کرده و آن دو مجبور می شوند تمام شب را در آپارتمان کاتیا بگذرانند. شبی که در پایان آن چیزی فراتر از انتظارشان نهفته است….
چرا باید دید؟
استیو بوسمی متولد 1957 بروکلین بازیگر ایتالیایی/ایرلندی-آمریکایی تبار از نیمه دهه 1980 وارد دنیای نمایش شد، اما یک دهه بعد با فیلم های سگدانی و لبوفسکی کبیر به عنوان بازیگر با استعداد نقش های مکمل شناخته شد. وقتی به گفته خودش صاحب تجربه ای قابل اطمینان شد، از مقابل دوربین به پشت دوربین سفر کرد و اولین فیلمش را در 1996 به نام Trees Lounge ساخت. Animal Factory در سال 2000 او را به عنوان کارگردانی صاحب استعداد به منتقدان قبولاند، اما سومین فیلم بلندش جیم تنها که با هزینه تنها 500 هزار دلار ساخته شده بود، نامزد جایزه داوران جشنواره سندنس شد. با این فیلم بوسمی به عنوان فیلمسازی مستقل و قابل اعتنا در سرتاسر دنیا شناخته شد، اما مصاحبه که دو سال پس از جیم تنها و ا شرکت خود او ساخته شده، فیلمی در اندازه های آثار پیشین او نیست. البته این بدین معنا نیست که باید به راحتی از کنار آن گذشت. چون مصاحبه که بر اساس فیلمی از تئو وان گوگ[کارگردان هلندی که توسط اسلام گرایان به قتل رسید] هر چند فیلمی به شدت متکی بر دیالوگ است و در مکان های محدود و بسته می گذرد، اما واجد حرف هایی جدی است. یک درام روانشناختی درباره دو موجودی که اجباراً ساعت هایی را با هم می گذرانند. اولی خبرنگاری است که همیشه کارهایی جدی انجام داده و دومی دختری است که همواره خواستار آن بوده که جدی اش بگیرند!
مصاحبه تحمیلی فیلم در واقع حکم جلسه گفتار درمانی را برای هر دو طرف دارد. فیلمنامه به شکلی هوشمندانه بر اساس دوئت های کلامی خلق شده و هر دو طرف از آغاز واقفند که وارد یک بازی شده اند. هر دو به نوبت در این بازی برنده یا بازنده می شوند و بیننده را مهیای دیدن غافلگیری پایانی فیلم می کنند. با این حال تماشاگر حتی در میانه کار لحظاتی شک می کند که آیا این دو در برابر هم نقش بازی می کنند یا به شکلی صمیمانه رفتارهای واقعی خود را بروز می دهند. فیلم با کلیشه های خبرنگار خودخواه و دختر موطلایی احمق چندان سر و کاری ندارد، با یان حال عاری از شیطنت نیز نیست. از بازی بوسمی حرفی نمی زنم، اما برای دیدن بازی حیرت انگیز سیه نا میلر که ستاره اش در حال درخشیدن است، باید این درام قدرتمند را دید. درامی که قادر به تحمل سنگینی دیالوگ های پیچیده خود نیست!
ژانر: درام.
دقت، شهوت Se, jie
کارگردان: آنگ لی. فیلمنامه: جیمز شیموش، هویی-لینگ وانگ بر اساس داستانی از ایلین چانگ. موسیقی: الکساندر دسپلیت. مدیر فیلمبرداری: رودریگو پریتو. تدوین: تیم اسکوایرز. طراح صحنه: لای پان. بازیگران: تونی لیونگ[آقای یی]، وی تانگ[وونگ چیا چی]، جوآن چن[بانو یی]، لی-هوم وانگ[کوانگ یو مین]، چونگ هو تو[ووی پیر]، چی-یینگ چو[لای شو جین]، یینگ-هسین کائو[هوانگ لی]، یوئه-لی کو[هوانگ لی]. 157 و 148 دقیقه. محصول 2007 آمریکا، چین، تایوان، هنگ کنگ. نام دیگر: Lust, Caution. نامزد جایزه بهترین موسیقی و بهترین فیلم خارجی از مراسم انجمن منتقدان رسانه ها، نامزد جایزه بهترین فیلم خارجی، بهترین موسیقی، بازیگر خوش آتیه/وی تانگ از مراسم انجمن منتقدان شیکاگو، نامزد جایزه بهترین فیلم خارجی از مراسم گولدن گلاب، برنده جایزه بهترین بازیگر مرد، بهترین بازیگر زن، بهترین کارگردانی، بهترین فیلم، بهترین فیلمنامه، بهترین موسیقی و بهترین چهر پردازی از جشنواره گولدن هورس، نامزد جایزه بهترین فیلمبرداری، بهترین بازیگر زن و بهترین بازیگر مرد از مراسم روحیه مستقل، برنده جایزه بهترین فیلم خارجی و نامزد جایزه بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه از مراسم ساتلایت، برنده شیر طلایی و جایزه بهترین فیلمبرداری ازجشنواره ونیز.
در اثنای جنگ جهانی دوم نیروهای ژاپنی شانگهای را به اشغال خود در آورده اند. وونگ چیا چی دانشجویی جوان و زیبایی که مادرش را در حمله ژاپنی ها از دست داده و پدرش نیز به انگلستان گریخته است، با دانشجویی به نام کوانگ یو مین و گروه تئاتری آنها آشنا می شود. کوانگ یو مین که فعال سیاسی است، نقشه ای برای سوءقصد به جان یکی از سیاستمداران محلی که با اشغال گران همکاری می کند، ریخته است. او برای اجرای نقشه اش از وونگ می خواهد تا به این فرد نزدیک شده و پس از اغوای وی، او را به قتل برساند. این شخص کسی نیست جز آقای یی، یکی از مهم ترین سیاست پیشگان شانگهای که از روابط عاشقانه بعد از ازدواج چون بازی سرگرم کننده ای استقبال می کند. اما عملیات مانند نقشه طراحی شده پیش نمی رود…
چرا باید دید؟
آنگ لی فعلاً شناخته شده ترین و موفق ترین کارگردان آسیایی[متولد 1954 تایوان] هالیوود است. از 1992باPushing Hands شروع به فیلمسازی کرده و دقت، شهوت یازدهمین کار اوست. دو بار نامزد اسکار بوده و برای کوهستان بروکبک موفق به دریافت اسکار بهترین کارگردانی شده، سه جایزه بافتا، دو خرس طلایی جشنواره برلین، دو جایزه گولدن گلاب و دو شیر طلایی ونیز به همراه ده ها جایزه معتبر دیگر در کارنامه اش دارد و نامزدی نخل طلای کن را نیز تجربه کرده است. دقت، شهوت بازگشت او به آسیا پس از چندین فیلم بزرگ و پر خرج هالیوودی است. جایی که توانسته با 15 میلیون دلار فیلمی اندکی شخصی تر و مستقل تر بسازد.
اگر کوهستان بروکبک درباره عشق ممنوع دو گاوچران در زمانه ای ناجور بود، این بار آنگ لی به سراغ عشق میان دو مرد و یک زن در دورانی توفانی تر رفته است. جنگ جهانی دوم که در اثنای آن همه چیز به راه رفتن چون طناب می ماند و دنیای احساسات نیز از گزند این فضا بی نصیب نمانده و جنایت، تبدیل به تنها راه اثبات عشق دو نفر به یکدیگر شده بود. فیلم در قالب یک فلاش بک روایت می شود و سرانجام در پایان جنگ جهانی دوم خاتمه می یابد. نیمه اول فیلم هر چند به دقت ساخته شده، اما ریتم کندتری نسبت به نیمه دوم دارد. اتفاقی که می تواند تماشاگر را بی تاب و از تماشای فیلم منصرف کند. اما بازی دو هنرپیشه نقش اول فیلم که یکی را از فیلم های وونگ کار وای می شناسیم و دیگری دختری تازه کار است، می تواند خلاهای بسیاری را پر کند. دقت، شهوت همچون کارهای پیشین لی درباره عشقی غیر ممکن است، با این وجود اگر تحمل دیدن فیلمی دو ساعت و نیمه را دارید، یقیناً در برابر صبر و تحملی که به خرج داده اید، پاداشی بیش از تصورتان در انتظار شماست!
ژانر: درام، عاشقانه، مهیج، جنگی.
خاطرات پرستار بچه The Nanny Diaries
کارگردان: شاری اسپرینگر برمن، رابرت پولچینی. فیلمنامه: شاری اسپرینگر برمن، رابرت پولچینی بر اساس رمانی از اما مک لافلین و نیکول کراوس. موسیقی: مارکو سوزو. مدیر فیلمبرداری: تری استیسی. تدوین: رارت پولچینی. طراح صحنه: مارک ریکر. بازیگران: اسکارلت جوهانسون[آنی براداک]، لورا لینی[خانم ایکس]، آلیسیا کیز[لاینت]، کریس اوانز[هوارد هوتی]، دانا مورفی[جودی براداک]، نیکلاس ریس ارت[گریر]، جودیت رابرتز[میلیسنت]، پل جیاماتی[آقای ایکس]، ناتان کوردری[کالوین]، جان هنری کاکس[دین]، مایک رد[دیود]. 105 دقیقه. محصول 2007 آمریکا.
آنی که در نیوجرسی زندگی می کند، پس از فارغ التحصیل شدن برای یافتن شغل به نیویورک می رود. شغلی که نصیب اش می شود مراقبت از کودک یک خانواده مرفه منهتنی است. او به زودی با سختی های کار و زندگی در میان طبقه مرفه این شهر آشنا می شود. اما زمانی که عشق به سراغش می رود، شرایط بیش از اندازه سخت و در هم ریخته می شود….
چرا باید دید؟
شاری اسپرینگر برمن[متولد 1964 نیویورک] و رابرت پولینچی[متولد 1964 نیویورک] زن و شوهر نویسنده، کارگردان، تدوینگری هستند که فیلمسازی را به شکل مشترک با فیلم Off the Menu: The Last Days of Chasen’s در سال 1997 اغاز کردند و تاکنون شش فیلم دیگر اعم از داستانی و مستند به کارنامه خود افزوده اند. موفق ترین کار این زوج فیلم American Splendor با شرکت پل جیاماتی است که نامزدی اسکار بهترین فیلمنامه و دریافت 28 جایزه معتبر بین المللی را برایشان به دنبال داشته است.
خاطرات پرستار بچه ثمره آخرین همکاری آنهاست که بر اساس تجارب نویسندگان رمان[اما مک لافلین و نیکول کراوس] از دورانی که پرستار بچه بوده اند، شکل گرفته و نکات جالبی در این زمینه با خود دارد. فیلم با سکانسی گیرا و طنزآلود آغاز شده و بعد به شکلی موشکافانه به روابط میان افراد مرفه جامعه و اختلافات طبقاتی می پردازد. محبوب ترین و شاید عامل اصلی موفقیت فیلم بازیگر ستاره اش اسکارلت جوهانسون است که تا این لحظه بیش از 25 میلیون دلار برای تولید کنندگان فیلم به دست آورده است. اما نباید از روایت روان سازندگان فیلم غافل شد که در کنار نقد اجتماعی از خلق هیجان نیز چشم پوشی نکرده اند. اگر به دنبال فیلمی جدی تر هستید، از تماشای این محصول نه چندان واقعگرایانه و روز آمد خودداری کنید. ولی اگر از کمدی های عاشقانه سبک خوش تان می آید، خاطرات پرستار بچه همه چیز برای شما دارد و نمونه ای کامل از ژانر خویش است. از دست ندهید!
ژانر: درام، عاشقانه، کمدی.
عکس ۶
خیلی بد Superbad
کارگردان: گرگ موتولا. فیلمنامه: ست روگن، اوان گولدبرگ. موسیقی: لایل ورکمن. مدیر فیلمبرداری: راس تی. الزبروک. تدوین: ویلیام کر. طراح صحنه: کری سال. اسپلمن. بازیگران: جونا هیل[ست]، مایکل سرا[اوان]، کریستوفر مینتز پلس[فوگل]، بیل هدر[سرکار اسلیتر]، ست روگن[سرکار مایکلز]، مارتا مک ایزاک[بکا]، اما استونز[جولز]، آویووا[نیکولا]، جو لو تروگیلو[فرانسیس]، کوین کوریگان[مارک]. 118 و 114 دقیقه. محصول 2007 آمریکا. نامزد بهترین فیلم کمدی و بهترین بازیگر جوان از مراسم منتقدان رسانه ها، برنده جایزه بهترین بازیگر خوش آتیه/مایکل سرا از مراسم انجمن منتقدان فیلم شیکاگو، نامزد جایزه بهترین فیلم تابستانی از مراسم انتخاب نوجوانان.
ست و اوان دوستانی صمیمی هستند که آخرین هفته های دوران تحصیل در مدرسه راهنمایی را می گذراند. ان دو قرار است با آغاز دوره دبیرستان در جاهایی مختلف ادامه تحصیل داده و از هم جدا شوند. بنابر این بهتر فرصت برای خوشگذرانی، یعنی جشن فارغ التحصیلی را نباید از دست بدهند. اما مشکل اینجاست که این دو موجود در میان همگنان خود به بازنده هایی بی دست و پا مشهورند و هیچ کس مایل به دعوت آنها به این مهمانی نیست. مشکل اصلی ست و اوان نداشتن دوست دختر و فانتزی های جنسی است که نمی توانند آنها را به شکلی معقول و واقعی پاسخ گویند. تا این که ست در کلاس آشپزی با دختری زیبا آشنا شده و با قبول تهیه مشروب الکلی برای مهمانی موفق به ثبت نام خود در لیست مدعوین می شود. اما مشکل اینجاست که او نوجوانی زیر 21 سال است و از این رو قادر به خرید مشروب الکلی نیست. این دو نفر به همراه دوست اجق وجق شان فوگل هر راهی را برای خرید مشروب امتحان می کنند، که فرجام آن شبی به یاد ماندنی برای این سه دوست است….
چرا باید دید؟
بگذارید حرفی را که باید در آخر این مطلب بزنم، همین الان اعتراف کنم. خیلی بد بر خلاف نامش فیلم خیلی بدی نیست! و بر عکس فیلم بامزه و خنده داری است که می تواند لحظات خوشی را برایتان به ارمغان بیاورد. شخصاً از برخی دیالوگ های تند و تیز و حتی بی ادبانه اش قهقهه زدم. مانند صحنه ابتدایی فیلم که ست پس از دیدن پستان های خوش ترکیب مادر دوستش به او می گوید: ”من واقعاً بهت حسودیم می شه چون وقتی بچه بودی این پستان ها را مک زدی”.
خیلی بد یک کمدی نوجوان پسند 20 میلیون دلاری با شرکت بازیگرانی اغلب زیر 18 سال است که تا لحظه 121 میلیون دلار بازگشت مالی داشته، این یعنی مرغ تخم طلا! و همه کاره آن کسی نیست جز گرگ موتولا متولد 1964 که با اولین فیلم بلندش The Daytrippers به شهرت و موفقیتی عظیم دست یافت. اما بدون شک عامل اصلی توفیق خیلی بد فیلمنامه نویسان آن هستند که بنا به گفته خودشان از 13 سالگی شروع به نوشتن آن کرده اند و نام خود را نیز به شخصیت های اصلی آن بخشیده اند. فیلم سرشار از عناصر اتوبیوگرافیک است و می تواند به عنوان برشی از زندگی نسل جوان اوایل قرن تازه است که تمامی دانسته های جنسی خود را از سایت های پورنوگرافیک اینترنتی به دست آورده بود.یعنی نسلی که شخصیت های شیرینی آمریکایی نمونه های سبک آن بودند. البته شخصیت های خیلی بد بیشتر وامدار فیلم های دهه هفتادی بالغ تر این نوع مانند دیوارنوشته های آمریکایی و Animal House یا Dazed and Confused ابتدای دهه 1990هستند. شاید بد دهن تر باشند، فاقد اخلاق و حتی فکر و ذکرشان سکس باشد، اما سنگینی و دغدغه های دوران بلوغ دست کم به اندازه برادرهای بزرگ ترشان بر دوش شان سنگینی می کند.
اگر کمی بتوانید جلوی خنده خود را بگیرید، خیلی بد به عنوان تلنگری به عقده های جنسی مردانه[مانند خود قضیب انگاری] می تواند بیشتر از آنچه فکر می کنید، جدی باشد. بازیگران اصلی فیلم واقعاً درخشان هستند. مخصوصاً سبک کمدی عصبی جونا هیل سخت یادآور کارهای مرحوم جان بلوشی و ویل فرل یا جل بلک در سبک Frat Pack است. اما بسیاری از لحظات قهقهه برانگیز فیلم متعلق به کریستوفر مینتز پلس است. برای گذراندن دو ساعت خنده و هیجان واقعی از شما دعوت می کنم فرصتی برای تماشای داستان دو بازنده که در حسرت خلوت کردن با دخترها می سوزند و می سازند، فراهم کنید!
ژانر: کمدی.
مرگ و زندگی بابی زی The Death and Life of Bobby Z
کارگردان: جان هرتزفلد. فیلمنامه: باب کراک اور، آلن لارنس بر اساس داستانی از دان وینسلاو. موسیقی: تیم جونز. مدیر فیلمبرداری: ماتیو موریارتی. تدوین: بروس کانون، آلن جیکوبوویتز. بازیگران: پل واکر[تیم کیرنی]، لارنس فیشبرن[تد گروزا]، جیسون فلمینگ[برایان کریور]، الیویا وایلد[الیزابت]، کیت کارادین[جانسون]، خواکیم د آلمیدا[دون هوئرتو]، جی. آر. ویلارئال[کیت]، جیسون لوئیس[بابی زی]. 97 و 94 دقیقه. محصول 2007 آمریکا، آلمان. نام دیگر:، Kill Bobby Z Bobby Z، Let’s Kill Bobby Z.
تد گروزا افسر اداره مبارزه با مواد مخدر، تیم کیرنی تفنگدار دریایی سابق را که محکومیت کوتاه مدتی دریافت کرده به همکاری فرا می خواند. وظیفه او در ازای خروج زود هنگام از زندان، کسب هویت قاچاق چی معروفی به نام بابی زی است. کسی که با بزرگ ترین روسای باندهای قاچاق در آمریکای جنوبی رابطه دارد و می توان از طریق وی ماهی های بزرگ تر را به دام انداخت. گروزا به تیم می گوید که بابی زی واقعی مرده، اما هیچ کدام از قاچاق چیان از این واقعه مطلع نیست. اما زنی وجود دارد-الیزابت- که معشوق پیشین بابی زی بوده و قادر به شناسایی بابی زی واقعی است. تیم پس از آموزش توسط گروزا و دستیارش وارد محفل قاچاق چیان می شود. پس از برخورد با الیزابت به نظر می رسد که تیم موفق به قانع کردن او شده است. اما وقایع غیر منتظره ای در انتظار اوست از جمله پسر 14 ساله ای که الیزابت اصرار دارد فرزند بابی زی است و نقشه هایی که دیگران قاچاق چیان از جمله دون هوئرتو برای کشتن بابی زی کشیده اند. تیم به همراه فرزند بابی می گریزد، اما در درگیری نهایی ناگهان سر و کله بابی زی واقعی به همراه گروزا پیدا می شود….
چرا باید دید؟
جان هرتزفلد نویسنده و کارگردان کم وبیش شناخته شده ای است که از سال 1979 وارد سینما شده و تعداد متنابهی فیلم و سریال تلویزیونی موفق در کارنامه خویش دارد. اولین فیلم بلند خود را در 1983 ساخته و فیلم های دوم و سومش[دو روز در دره لس آنجلس و 15 دقیقه-با شرکت رابرت دنیرو] مهم ترین کارهای او به شمار می آیند. مرگ و زندگی بابی زی چهارمین فیلم بلند اوست که با صرف هزینه ای معادل 22 میلیون دلار ساخته شده، اما حاصل کار آن قدر کلیشه ای بوده که در بسیاری از کشورها [از جمله خود آمریکا] مستقیماً روانه بازار دی وی دی شده است.
فیلم داستانی قالبی درباره یک مرد، دو زندگی و دشمنان بی شمار دارد. بازیگرانی کم و بیش مشهور و پولساز که این بار نه برای خود اعتباری فراهم کرده اند و نه پولی نصیب سرمایه گذران ساخته اند. با این حال فیلم چندان هم بد نیست. البته اگر توقع زیادی از یک اکشن نداشته باشید!
پیرنگ داستانی فیلم ملغمه ای از همه کلیشه هایی است که تا امروز دیده اید، از رابطه عاطفی یک مرد و یک بچه بگیرید و بیایید تا برسید به خائن بودن جناب گروزا که در پایان به خاطر هوشمندی کیرنی به همراه بابی زی واقعی کشته می شوند. جناب شان هم به گفته راوی فیلم هم زن و هم پول ها را صاحب می شود و روی عرشه کشتی تفریحی به سمت غروب راه می افتد. می ماند استعدادهای هدر رفته ای چون کیت کارادین و خواکیم د آلمیدا که تمامی سعی شان را برای بخشیدن جانی به این فیلم بی رمق صرف کرده اند. اگر این جا دادگاه بود و ما هم قاضی، تنها حکمی که می توانستیم درباره مرگ و زندگی بابی زی صادر کنیم این بود: محکوم و ورشکسته به تقصیر!
ژانر: اکشن، جنایی، درام، مهیج.