ما می‌لرزیم آن‌ها هم می‌لرزند اما...

مجتبا پورمحسن
مجتبا پورمحسن

ساعت چند است؟ دیروقت است. بازی‌های هفته آخر مرحله گروهی لیگ قهرمانان اروپا امسال چنگی به دل نمی زند. تکلیف صعودکننده‌ها مشخص شده. دارم کتابی را ادیت می‌کنم، فردوسی‌پور هم دارد تمام سعی‌اش را می‌کند به بازی بی‌روح یوونتوس و شاختاردونتسک جَو بدهد. عمراً نمی‌شود. همسرم نشسته پای نوت بوک و وبگردی می‌کند. ناگهان می‌گوید خراسان جنوبی زلزله آمده. می‌پرسم چند نفر کشته شدند؟

 یک ساعت بعد بود که فهمید ناخودآگاه جمعی ما تسلیم واقعیت تلخی شده. من نپرسیده‌بودم زلزله چند ریشتر بود، پرسیدم چند نفر جان‌شان را از دست داده‌اند. یعنی در ناخودآگاه من، زلزله مساوی است با تلفات جانی. زمین در این‌جا که می‌لرزد، در ذهن ما سست است و ویران‌کننده. وقتی همسرم می‌گوید شش‌نفر کشته شده‌اند، ذهنم می‌رود روی آمار کشته‌شدن چندصد نفر. چون منطق ذهن ما براساس موارد مشابه پیشین شکل گرفته.

 ناخودآگاه ما می‌داند که امدادرسانی به زلزله‌زدگان در اکثر موارد آن‌قدر کُند انجام می‌شود که تعدادی از افرادی که زیر آوار مانده‌اند چشم به‌راه امدادگرها جان می‌سپارند. ناخودآگاه ما می‌داند اگر صدها زلزله دیگر هم در این جغرافیا اتفاق بیفتد، خبری از پیشگیری و تدوین برنامه‌های کارشناسی برای پیشگیری از تخریب‌ها نخواهد بود. ناخودآگاه ما سیاه‌نما نیست، واقعیت را مرور می‌کند. می‌گوید وقتی رودبار لرزید و ده‌ها هزار نفر کشته شدند، مسئولان برای پیشگیری از تخریب و تلفات جانی در موارد مشابه چه کردند؟

ناخودآگاه ما حق دارد بپرسد وقتی بم لرزید چرا تا چند ساعت پس از حادثه، پای هیچ امدادگری به مناطق زلزله‌زده باز نشده بود. می‌گوید چرا راه دور برویم، همین زلزله اخیر ورزقان، کدام مسئول را به فکر مقاوم‌سازی سازه‌ها در شهرهای کوچک انداخت؟ پس ذهن ما حق دارد که براساس داده‌ها، خروجی ناامیدکننده‌ای داشته باشد. خوشبختانه این‌بار امدادگران به موقع رسیدند، دست‌شان درد نکند. یک مقام مسئولی می‌گفت سرعت امدادرسانی به زلزله‌زدگان خراسان جنوبی، رکوردی جهانی بوده. اشکال ندارد، بگذاریم اغراق کند. همین که این‌بار کمتر از قبل زمان را کشته‌اند و تعدادی از هموطنان‌مان نجات یافته اند، جای تحسین دارد. تشویق‌شان کنیم. اما همه ماجرا این نیست.

 شنبه در خبرها خواندم در ژاپن زلزله رخ داده. برایم مهم نبود که چند ریشتر است. نه این‌که جان آدم‌های ژاپنی برایم مهم نباشد. من از مرگ یک موش هم ناراحت می‌شوم چه برسد به آدمیزاد. مهم نبود، چون می دانستم زلزله در ژاپن اتفاق افتاده. زلزله ۷.۳ ریشتری در ژاپن با زلزله چهار ریشتری در یکی از شهرها و روستاهای کشور ما فرق می‌کند. زلزله، زلزله است. هم ایران روی خط زلزله است هم ژاپن. اما توی ژاپن زلزله هشت ریشتری هم که بیاید نهایتاً آدم‌ها می‌روند زیر میزشان پناه می‌گیرند. اتفاقاً زلزله ژاپن خیلی تلفات داشت؛ ۱۳ نفر مجروح شدند. این آمار برای ژاپن خیلی زیاد است. ناخودآگاه من خودش سوال می‌کند و خودش جواب می‌دهد. یعنی زمین ما از زمین ژاپن سست‌تر است؟

 ما می‌لرزیم، آن‌ها هم می‌لرزند، اما ما تا سرحد ممکن تلفات می‌دهیم و آن‌ها نمی دهند. زمین ما سست‌تر از زمین ژاپنی ها نیست. ناخودآگاهم را نه نمی‌دانم، اما خودآگاهم می‌گوید مشکل از زمین نیست، مشکل از مسئولان‌مان است که تکرار فجایع زلزله، تنشان را نمی‌لرزاند.

منبع: قانون، نوزدهم آذر