نگاه جامعه محور را بایسته است که گشوده و باز تر کرد اما این که جامعه محوری چه است چه می گوید یک محور مهم بحث است که به آن پرداخته می شود. اما این که این جامعه محوری چرا و چگونه در برابر کدام بدیل ارائه می شود می تواند به تببین جامعه محوری یاری رساند.
جامعه محوری امروز از سوی دو جریان به شکل اثباتی و سلبی مطرح می شود که توجه به اشتراکات این دو جریان و هم تفاوت های آن ضروری است.
با این وصف ضروری تر آن است که بدانیم که این دو نگاه جامعه محور در برابر کدام نیروی هم سوی خود به جامعه محوری تاکید می کنند.
بعد از حصر رهبرانی جنبش سبز نگاه جامعه محور که جنبش های اجتماعی را هم باور دارد به بحث عمیق تر کشیده شد. چرا که اصلاح طلبان درون حکومت که عمدتا اصلاح طلبان دولت محور هستند در عین حال به مقام و منزلت و قدرت جریانی و فردی هم اهمیت می دهند تلاش کردند که با رفتار هایی که اعتماد سازی برای رضایت رهبری نظام می نامند از جنبش سبز فاصله بگیرند آن را پدیده ای اتفاقی قلمداد کنند که ناگزیر به انجام شدند به عبارتی مسیر حوادث آنان را به این سوی کشید.
دولت محوری در جامعه ما به درستی سیاستی ریشه دار است به این معنی که ۱- باید در حکومت بود تا کارها راست شود، ۲- باید حکومت را اصلاح کرد تا امور درست شود. دید اول را اصلاح طلبان حزب مشارکت و مجاهدین انقلاب باور دارند دید دوم را ملیون اعم از مذهبی و عرفی تبلیغ می کنند میان این دو دید هم تفاوت این است که برخی اصلاح طلبی را فقط با حضور خود شیرین و عملی می دانند و در نتیجه به مقام منزلت و قدرت اهمیت می دهند. گرایش دوم اصلاح دولت همور را اصل می دانند هر جریان و فردی این راه را برود از او حمایت می کنند.که این دو دیدگاه را می توان به بهزاد نبوی و مهندس سحابی و ملی –مذهبی ها مثال آورد که اصلاح طلب هستند اما هر کدام در رابطه با دولت محوری رفتار متفاوت هم دارند.
اما اصلاح طلبی دولت محوری جدید را که استاد بشیریه تئوریزه کرد و متاثر از تجربه تحولات در بلوک شرق در رسیدن به سوی دموکراسی بود.
این نظریه ویژگی هایی داشت که به مذاق اصلاح طلبان حکومتی هم خوش می آمد و هم می توانست کم هزینه باشد. چرا که این اصلاح طلبی که از نوع اصلاح طلبی زود بازده و نخبه گرا در درون حکومت نامیده می شود که در دوره خاتمی تجربه شد اما نتوانست به هدف خود برسد اگر چه دستاورد هم داشت.
ویژگی بارز این اصلاح طلبی آن بود که در درون حکومت نیروی تحول خواه بتواند نیرو راست را ضیعف و یا کنترل کند این تجربه در ایران به دلایل عدیده موفق نشد.
مشابه سازی از جوامع غربی و اروپایی و بلوک شرق که اصلاح طلبی زود بارده و نخبه گرا را تجربه کردند بودند با جامعه ما تفاوت اساسی داشت که فهرست وار می توان به آن اشاره کرد.
۱- در جوامع مزبور سنت و نهاد های سنتی در عمل کنار زده شده بودند و نهاد های مدنی و صنفی شکل گرفته اما زیر نظر حزب کمونیست فعال بودند که کافی بود انحصار حزبی برداشته شود در ایران سنتی ها حکومت می کردند و نهاد های سنتی قدرت دارند نهاد های مدنی عنوز هم ژله ای هستند.
۲- دولت های این کشورها به مالیات محتاج بودند که در ایران دولتها نفتی هستند.
۳- جوامع مزبور الگو خود را غرب می دانستند و در حوزه تمدنی غرب قرار داشتند.
۴- شرایط جهانی برای تغییر در این جوامع همراه بود.در ایران با آمدن بوش پسر بر سر کار در امریکا که باعث رشد روند نظامی گری در منطقه ما شد به اصلاح طلبی ضربه زد.
۵- تفکیک قوا در این کشورها تا حدی رخ داد بود. ارتش و نیروی نظامی هم با دید ملی در کشمکش داخلی اعلام بی طرفی کردند. در ایران نیروی نظامی در زمانی ملی است که منافع جناحی هم حفظ شود در جنبش سبز نظامیان سپاه بی تردید بر علیه مردم عمل کردند.
۶- قدرت سازمان دهی در جوامع مزبور به نفع نیروهای مدرن بود اما در جامعه ایران ت قدرت را سنتی ها و نظامیان و بسیج در اختیار دارند.
این کمبود ها باعث شد که اصلاحات زود بازده موفق نشود در حالیکه جامعه ما در تحول تدریجی خود به جلو می رفت و راهبرد دیگری را طلب می کرد.
اصلاح طلبان حکومتی با توجه به راهبرد اصلاحات زود بازده در روند اصلاحات وارد شدند. فشار از پائین و چانه زنی از بالا به بن بست خورد. در نتیجه جدایی میان اصلاح طلبان و نیروهای مدرن پیش آمد.دانشجویان در سال ه.ش ۱۳۷۸ احساس کردند که به بازی گرفته شده اند بعد هم معلمان از دولت اصلاحات سر خوردند. راست سنتی هم که از اصلاح طلبی ترسیده بود میدان را به راست افراطی و نظامیان داد تا میدان دار شوند و احمدی نژاد بیرون بیایید.در این زمان اصلاح طلبی زود بازده و نخبه گرا به بن بست خورد چرا که به هدف مصوب خود نرسیده بود.
اصلاح طلبان و تعارض منافع با بینش
اصلاح طلبان را زمانی کار مشکل افتاد که سخنان از اعمال فاصله فراوان گرفت دانش آکادمیک جهانی که روشنفکر ایرانی آن را مصرف می کند با تجربه داخلی نمی خواند این مشکلی بنیادین است که راه حل فوری ندارد. اصلاح طلبان هم به این قاعده فاصله دچار آمدند سخن آتشین گفتند اما در هنگام عمل کار مشکل افتاد آنان از آن جایی که به مقام و ماندن در قدرت می اندیشیدند تاوان سخنان نظری خود را قبول نمی کردند.
فاصله میان ادعا و عمل در دوره اصلاحات مشکل آفرین شد این ویژگی در سخنان آقای خاتمی و دیگر اصلاخ طلبان بود که در عالم انتزاع و بحث از آزادی به طور مطلق سخن می گفتند که برخی را انگشت به دهان می کردند اما در عرصه عمل به اندازه کافی شجاعت لازم وهم به دلالیل موقعیت هم امکان مانور درست برای انجام کارها خود نداشتند. مجلس ششم و شورای اول شهر تهران اوج این دوره اصلاح طلبی بود که فاصله حرف عمل را دوچندان در نزد این جریان می کرد.
اصلاح طلبی زود بازده و نخبه گرا در دوره اصلاحات به گل نشست. در این میانه ملی-مذهبی به طور کلی در کنار برخی از فعالان حقوق بشر و دانشجویان مرغ عروسی عزا شدند.
جریان ملی-مذهبی که در جامعه مدنی زیست می کند نگاه دولت محور دارد به این معنی که باید دولت اصلاح شود البته دولت به مفهوم حکومت را منظور دارد. فرق این جریان با اصلاح طلبان حکومتی به هر دلیل این نیست که ما باید حکومت باشیم این جریان خود را اپوزیسیون اصولی می داند که هر کس که اصلاح گر باشد از آن حمایت مستقل می کند. اما باید توجه داشت که فرق است میان زیستن در جامعه مدنی با نگاه جامعه محور، این دو با هم فرق دارد. ملی-مذهبی به دلیل مسائل ملی از اصلاح طلبی خاتمی حمایت سخاوتمندانه کردند.این حمایت در جنبش سبزاز موسوی و کروبی انجام گرفت که سهم زندانی این جریان از مشارکت هم بیشتر بود به طبع فشار وارده به این جریان هم چند بار دیگر جریانات بوده است. اما ملی-مذهبی ها به دلیل حمایت راهبردی از اصلاح طلبان در تاکتیک های آنان هم همراه شدند که در جهت حفظ قدرت اصلاح طلبان بود اما برآورد نادرست اصلاح طلبان مشارکت و مجاهدین انقلاب از میزان توان خود که به کاندیدا شدن دکتر معین که انسان شریفی است منجر شد موجب شد که آرای انتخاباتی اصلاح طلبی به طور کلی شکسته شود.حمایت بی چشم داشت و سخاوتمندانه ملی-مذهبی ها از اصلاح طلبان پیشرو باعث شد که اصلاح طلبی زود باز ده به خوبی نقد نشود در حالیکه قطار اصلاح طلبان تند می رفت مهندس سحابی و دکتر یزدی و پیمان نقد هایی به روند اصلاحات مزبور وارد می کردند که اصلاح طلبان توجه ای به آن نمی کردند.
سحابی به برخورد با هاشمی و هم به برخی از رفتار مجلس ششم و هم برنامه اقتصادی مشارکت که بشدت رانتی و کم توجه به توسعه و عدالت بود نقد داشت.اما به دلیل راهبردی ملی- مذهبی ها از اصلاح طلبان حمایت می کردند.
اصلاحات نخبه گرا و زود بازده از بالا دچار بحران شد اما نمی توانست منجر به تغییر راهبردی در این جریانات شود ملی-مذهبی زیست در جامعه مدنی را عادت دارند اما اصلاح طلبان به این رویه عادت ندارند.
در سال ۱۳۸۸ ه.ش شوق ورود به دولت و لایه بالای دولت ایشان را وارد مواضعی کرد که با عادت و هم روحیه معمول آنان که در قدرت زیست کرده بودند هم خوان نبود. برخی از اصلاحات طلبان زندان را تحمل کردند و اما بسیاری از آنان که به زندان هم نرفتند اما در نقد جنبش سبز مواضعی می گیرند که نشان می دهند که از جنبش انتظار بازگشت به حکومت را داشته اند چون به این مرحله قدرت نرسیده اند به جنبش نقد وارد می کنند تلاش می کنند که اصلاح طلبی را به نام خود آویزه وتنها خود را بدیل و راه حل ممکن بدانند البته این تلاش حق طبیعی آنان است اما تا چقدر با توجه به رفتار و سیاست و هم تناسب قوا با توجه به مانور راست افراطی وهم رهبری نظام ممکن است این سوالی است که باید به آن توجه کرد.
اصلاح طلبان حامی موسوی که امروز به دنبال جلب اعتماد رهبری نظام هستند این جلب اعتماد هزینه سنگین برای ایشان دارد خواسته نهایی حکومت و رهبری نظام را که محکومیت موسوی است را بیان نمی کنند کمتر از این را هم رهبری نظام قبول ندارد اگر چه حتی محکومیت موسوی هم برای حاکمان قانع کننده نیست.
برخی از اصلاح طلبان با توجه به این موضوع که مطلوبشان نیست و حاضر به انجام آن نیستند سخن از جامعه محوری می گویند که باید عمل مشاهده کرد که آیا به جامعه محوری توجه می کنند یا مانند ملی-مذهبی در جامعه مدنی به اصلاح حکومت فکر خواهئد کرد چرا که میان این دو فرق است که جامعه محور باشی یا در جامعه مدنی زیست کنی اما به اصلاح دولت بیندیشی.
اصلاح طلبان باید توجه کنند که فاصله ادعا با عمل بسیار مهم است موسوی باوری داشته بر رویش ایستاده است ایشان هم حق دارند و می توانند مطابق باور خود رفتار کند جریان سیاسی متنوع نیز نیاز جامعه است اما هر جریانی باید فاصله حرف و عمل خود را زیاد نکند تا مورد سوتفاهم چند جانبه قرار نگیرد و هم توان پرداخت هزینه داشته باشد. روایت است که اصلاح طلبان با آن تئوری ها در عمل تجربه نشده که در ادعا در دوره اصلاحات نهضت آزادی و ملی-مذهبی را هم جا می گذاشت می گفتند که نمی خواهند مانند نهضت آزادی ار رقابت حکومتی کنار گذاشته شوند این دیدگاه باید در طرح برخی از مثال احتیاط می کرد چرا که اعتماد رهبری نظام را از دست داده اند حال که از دست داده اند برای اعتماد سازی بدون قدرت کافی موفق نخواهند شد. نهضت آزادی و ملی-مذهبی با وجود هزینه فراوان حاضر نیستند که برای اعتماد سازی برخی از اصول خود را زیر پا بگذارد.
مجموعه تحولات سیاسی در چند سال اخیر نشان می دهد که روند تحولات در ایران ساده نیست با فرمول های متداول غربی هم نمی تواند مشکلات جامعه را به سمت راه حل برد.جامعه محوری هم نیاز به تئوری منطبق به تجربهبر خواسته از جامعه دارد. از این همین روی جامعه محوری چه به ضرورت و چه به مصلحت برای ورود به قدرت و دولت و حکومت هم بی نیاز ازتئوری که از تجربه برخاسته باشد نیست.
پس ضروری است که به جای آوردن فرمول های هایی که متعلق به جوامع دیگر است تجربه اصلاحات دولت محور زود بازده و نخبه گرا را به خوبی نقد بررسی کنیم. با این سوال که آیا این اصلاحات زود بازده در ایران جواب می دهد آنگاه به این سوال توجه کنیم که راه حل چیست از صفر شروع کنیم یا با بازخوانی تجربه این اصلاحات ان جامعه محور را تقویت کنیم.