مرغ عروسی و عزا

عیسی سحرخیز
عیسی سحرخیز

در آستانه ی برگزاری جشنواره مطبوعات و در شرایطی که برخوردهای سیاسی و امنیتی و همچنین مشکلات ‏مدیریتی و اقتصادی بار دیگر “امنیت شغلی” روزنامه نگاران و “استقلال حرفه ای” مطبوعات را به خطر ‏انداخته است، دو دیدگاه متفاوت که گاه در برابر یکدیگر قرار گرفته بودند، فضای رسانه ای کشور را نشانه ‏گرفته اند. این در شرایطی است که صاحبان نگاه و بیان دیگر یا حذف شده اند یا هم زمان با مرور خاطرات ‏دوران طلایی گذشته، سکوت و سکون اختیار کرده و منتظر فرداهای بهتر و روشن ترهستند.‏

یک دهه از شروع کار و برنامه ای می گذرد که حاصل و پیامدش “بهار سرزنده مطبوعات” بود، و ما به ‏ازای خواسته و هدف دشمنانش “پائیز سرد خفقان”. دهه ای که در آن “امنیت شغلی” از یافتن کاری جدید در ‏روزنامه ای نو، اما با کادری قدیمی و همدل و هم رای - پس از توقیف فله ای یا برخورد غیرقانونی قضایی- ‏تبدیل شده است، به “امنیت شغلی” به دلیل ملاحظات مدیریت غیرحرفه ای و یا محافظه کاری های سیاسی. و ‏همزمان دهه ای که سطح “استقلال حرفه ای” هم تنزل کرده است به میزان “کوپن بنزین سهمیه دولتی”، یا ‏تعلق گرفتن یا نگرفتن آن، و از آن بدتر، کم بودن یا زیاد بودن و دیر یا زود دادن آن.‏

برای روشن شدن ماجرا چاره ای نیست جز آنکه دو دیدگاه بیان شده را واکاویم و نگاهی نیز به اصل ماجرا ‏اندازیم و وظیفه ی گروهی که کهنه ردای خویش را به ناکجای این شب تیره آویخته است، یا هنوز دل بسته به ‏اندک کاری در فضای مجازی و یا اندک جایی در محیط رسانه ای.‏

در فضای خفقان آلود ناشی از حاکمیت حزب پادگانی و نهادینه شدن فضای سانسور و خودسانسوری حاکم بر ‏فعالیت روزنامه نگاران و اعمال قدرت مدیران مطبوعاتی، یک باره مسیح مهاجری مدیر مسئول روزنامه ‏جمهوری اسلامی در جایگاه “اپوزیسیون” و “روزنامه نگار منقد” قرار گرفته و در مطلبی منتقدانه نسبت به ‏سیاست های دولت احمدی نژاد با عنوان “جایزه، پیشکش! حق مطبوعات را بدهید”، مدافع حقوق روزنامه ‏نگاران شده است. سرمقاله ای که در این فضای بگیر و ببند - که در آن حتی سایت های خبری وابسته به ‏جناح معتدل محافظه کار فیلتر و تعطیل می شوند و دفاترشان مهر و موم، و حاکمیت با وجود اعمال سانسور ‏و خودسانسوری، سیاست تک صدایی را تا مرز خفه کردن هم پیمانان دیروز و رقبای امروز گسترش داده ‏است- یک باره سطح بحث و خواسته ی اهالی مطبوعات را به گرفتن یا نگرفتن “کوپن بنزین” تقلیل داده است؛ ‏‏”فعلا حق مطبوعات‎ ‎را در همین یک فقره سهمیه بنزین لطف بفرمائید جایزه پیشکش.‏‎”!‎

مسیح مهاجری فردی است که دوستان و هم فکرانش به شوخی و جدی جایگاه او را نه مترادف با “نماینده ‏پروردگار بر روی زمین”، بلکه “خداوند را نماینده او در آسمان” معرفی می کنند. فردی که شاید پس از آقای ‏دعایی پر سابقه ترین مدیر مطبوعات دولتی و حکومتی باشد و روحانی حاکم بر امپراطوری رسانه ‏ای”روزنامه جمهوری اسلامی” و طبیعتا چند دهه بهره مند از امکانات و رانت های حکومتی از جمله نام ‏رهبری، در کنار دفتر و چاپخانه و… شکل و قوام گرفته از بیت المال، و البته در دوره هایی “عضو منتصب ‏هیات منصفه مطبوعات”.‏

او در سرمقاله خود مدعی شده است: “در سه دهه گذشته‎ ‎دولتی که گشاده روتر از دیگر دولت ها برای حل ‏مشکلات مطبوعات شعار داد، دولت اصلاحات‎ ‎بود. اما همان دولت هم نه تنها کاری برای مطبوعات نکرد، ‏بلکه به بهانه های مختلف از‎ ‎جمله تاکید بر اعلام تیراژ عده ای از مسئولان روزنامه ها را وارد یک مسابقه ‏بزرگ‎ ‎دروغگوئی کرد تا با هدف برخورداری از سهمیه بیشتر کاغذ رقم های درشت تری را روی‎ ‎صفحه ‏آخر مطبوعه خود بنویسند و فریاد اعتراض آن دسته از روزنامه نگاران بی ادعا که‎ ‎عوارض منفی این قبیل ‏اقدامات را درک می کردند و به شکل های مختلف آنرا به مسئولین‎ ‎از جمله شخص رئیس جمهور وقت گوشزد ‏می نمودند به جائی نرسید”‏‎.‎‏ ‏

این اشاره و کنایه به “مسئولان روزنامه ها” ی وارد شده در “مسابقه بزرگ دروغگوئی” و “روزنامه ‏نگاران بی ادعا” نیز لابد خودشان است و همکارانشان که در سال های اصلاحات دائم نامه و آمار به دست، ‏دنبال گرفتن کاغذ یارانه ای بیشتر و حتی رایگان بودند، برای استفاده در چاپخانه اختصاصی. همانگونه که ‏لابد اکنون نیز در حال نامه نگاری و نوشتن سرمقاله هستند برای بهره مند شدن از”بنزین سهمیه ای”.‏

آقای مهاجری نمی گوید که چرا از همان ابتدا با شنیدن نام “مهاجرانی” وزیر ارشاد دولت اصلاحات کهیر می ‏زده است و با مواجه شدن در مقابل برنامه ی “توسعه ی فرهنگی و مطبوعاتی” خاتمی رئیس جمهور وقت ‏نفیر. به همان گونه که نقش خود در مثلث ضد مطبوعاتی “جمهوری اسلامی- کیهان-‏‎ ‎رسالت” را کتمان می ‏کند و چشم می بندد به آرایی که در جایگاه هیات منصفه در دادگاه های فرمایشی مطبوعات علیه روزنامه ‏نگاران صادر کرده است و به زیان روزنامه ها و نشریات مستقل و آزادیخواه. البته نباید کتمان کرد که ایشان ‏آن گاه که بحث “مرغ عروسی و عزا” بودن را مطرح می کند، در جایگاه حمایت از “استقلال مطبوعات” ‏اشاراتی هم به کار ویژه ی روزنامه هایی از این دست در تنش زدایی منطقه ای یا بین المللی و برخورد با ‏جریان های سیاسی و شهروندان ایرانی از زاویه ی دید منحصر به فرد “نمایندگی خدا در زمین” یا “ولایت ‏برمسلمان جهان” دارد: “مطبوعات بویژه‎ ‎روزنامه ها از یک نظر بی شباهت به مرغ نیستند که هم در عروسی ‏و هم در عزا قربانی می‎ ‎شود. با دشمن خارجی در افتادن علیه ضد انقلاب داخلی قدعلم کردن، مشت منافق و ‏التقاطی‎ ‎و افراطی ها و خرافاتی ها را باز کردن حساب خائنان را از خادمان جدا کردن به‎ ‎مسئولان در مواقع ‏لازم هشدار دادن با نظام در همه مسیرها همراهی کردن، درددل های‎ ‎مردم را منعکس نمودن و در همه این ‏مراحل با تنگناهای مالی و دشواری های مختلف دست و‎ ‎پنجه نرم کردن کار همیشگی مطبوعات است”.‏

حال در نبود و یا کمبود روزنامه نگاران و مطبوعات مستقل، آزادیخواه و اصلاح طلب جناب ایشان ردای ‏منتقد به تن کرده و در واکنش به سخنان احمدی نژاد در مورد “دادن جایزه به مطبوعات منتقد دولت” می ‏نویسد:‏‎ ‎‏”لکن تجربه ای که ما مطبوعاتی ها داریم این واقعیت را به ما گوشزد می کند که این‎ ‎قبیل اظهارات را ‏نباید چیزی بیش از یک شوخی سیاسی دانست”.‏

از آن سو، روزنامه نگاران کشور با گروهی اندک از مدیران غیرحرفه مواجه شده اند که یا محافظه کاری ‏های سیاسی یا ملاحظات مدیریتی غیرحرفه ای “امنیت شغلی” روزنامه نگاران را به خطر انداخته اند، و ‏البته برخی نیزنزدیکانشان در جایگاه هیات منصفه دادگاه مطبوعات، در جاهایی که باید حاضر باشند و از ‏حقوق مطبوعات آزاد و مستقل دفاع کنند در بسیاری اوقات غیبت داشته اند و یا همچون مسیح مهاجری در ‏بسیاری موارد رای های حاکمیت پسند صادر کرده اند.‏

روش های و منش هایی که در کنار مشکلات اقتصای فزاینده ی مدیران مطبوعاتی دلسوز اما دست بسته در ‏برابرمضایق بار شده از جانب دولت و به وی‍ژه وزارت خانه تحت حاکمیت کیهانیان، داد روزنامه نگاران ‏جوان کشور را درآورده و آن ها را مجبور ساخته است که علیه برخی از همفکران خود بیانیه صادر کنند و ‏حرف دلشان را سربسته بگویند و بنویسند و برایش امضا جمع کنند که : ‏‎” ‎اما به نظر می‎ ‎رسد که در این ‏مسیر و در کنار عناصر شناخته شده مخالف با مطبوعات آزاد، جریانی نیز‎ ‎وجود دارد که در بطن روزنامه ‏ها حاضرند و فقط به خاطر فقدان آگاهی از مسایل صنفی‎ ‎یا عدم تبعیت از حقوق شغلی افراد، تنگنای زندگی ‏روزنامه نگاران را قوام بخشیده اند‎.‎‏ می توان خوش بین بود و این باور را تلقین کرد که رفتار تعدادی از ‏مدیران روزنامه ها‎ ‎سوء استفاده از وضع معیشتی و اجتماعی روزنامه نگاران نیست، اما از سوی دیگر باید ‏این‎ ‎پرسش را نیز برای سیاستمدارانی که چند صباحی میهمان روزنامه ها خواهند بود مطرح کرد‎ ‎که اگر ‏شرایط اشتغال و اقتصاد روزنامه نگاران مدینه ای نه چندان فاضله را تجربه می‎ ‎کرد آیا باز شما برای استفاده ‏از توان اجرایی و حرفه ای روزنامه نگاران حقوق صنفی‎ ‎آنان را نادیده می گرفتید؟”‏

‎ ‎

در مقابل این حقیقت تلخ است که باز بحث “امنیت شغلی” مطرح می شود و تیغ تیز حاکمیت و رفتار نامناسب ‏جمعی مدیر سیاسی مطبوعات که در کنار هم پیکانی دو وجه را به سوی منافع روزنامه نگاران و مصالح ‏مطبوعات کشور نشانه رفته است و این دلمشغولی که “متاسفانه باید‎ ‎بپذیریم که امروز اهالی مطبوعات و در ‏راس آنها روزنامه نگاران اصلاح طلب در جهت‎ ‎پیکانی دو وجهی قرار دارند و آن چه بیش از هر چیز کام ‏را بر روزنامه نگاری تلخ می‎ ‎کند رفتارغیرحرفه ای و غیر صنفی برخی از مدیرانی است که بر مشکلات ‏اجتماعی روزنامه‏‎ ‎نگاران می افزایند‎ ‎‏”. دلمشغولی و نگرانی فزاینده ای که به وی‍ژه نسل دوم و سوم روزنامه ‏نگاران را که عمدتا سیاست “بقا” و طلب “شغل و کار” را برگزیده و کمتر دل به راه روزنامه نگاری سیاسی ‏سپرده بودند، با نوع جدیدی از بیکاری کمتر سیاسی و عقیدتی و بیشتر اخراج از نوع “بهانه‌های مختلف از ‏جمله اعتراض نسبت به نادیده گرفتن قانون کار از سوی مدیران و اجحاف صنفی به کارکنان تحریریه و…” ‏مواجه کرده است. ‏

در این فضای سرد و زمستانی برآمده از”پائیز سرد خفقان”، آن گروه از روزنامه نگاران و مدیران مطبوعات ‏که یا حذف شده اند و یا هم زمان با مرور خاطرات دوران طلایی گذشته، سکوت و سکون اختیار کرده و ‏منتظر فرداهای بهتر و روشن ترهستند، از یک سو نباید اجازه دهند که داعیه داران جدید “استقلال مطبوعات” ‏و منتقدان نان به نرخ روز خور که غمشان روزی گرفتن “سهمیه کاغذ رایگان” بوده است و اکنون “سهمیه ‏بنزین فراوان”، میدان دار فضای مطبوعاتی و روزنامه نگاری کشور شوند و از سوی دیگر، گروهی نیز با ‏یدک کشیدن نام اصلاح طلب “امنیت شغلی روزنامه نگاران” و “شان و اعتبار مدیران مطبوعات” را خدشه ‏دار سازند. ‏

اگرچه دوران، دوران کار حرفه ای نیست و روزنامه نگاری مستقل، اما زمانه هنوز زمانه ی حقگویی و ‏حق جویی است و چه بهتر که اگر زبانی در دهان می گردد و قلمی بر کاغذ می چرخد، در راه حفظ حقوق ‏صنفی روزنامه نگاران تحت ستم نیز باشد، و اعتبار بخشیدن به شان و جایگاه اهالی مطبوعات. در این میانه ‏نهادهای صنفی روزنامه نگاران و انجمن های حمایتی مطبوعات نیز باید چون همیشه “حقیقت” را فدای ‏‏”مصلحت” نکنند و نشان دهند هیچ مصلحتی بالاتراز جلوگیری از ذبح شدن حقیقت به پای مصلحت سیاسی و ‏جناحی نیست.‏

‏ ‏