از صلیب سیاست پائین آمدم

نویسنده
سها سیفی

این قطعه شعر کوتاه، دو هفته ای هست که بر پیشانی وب سایت عطالله مهاجرانی “مکتوب” خودنمایی می کند:‏

از صلیب سیاست و سنت

پایین

آمدم.‏

پیشانی کوتاه و چشمان تنگ ‏

فقیه قیافا

تخته نشان آب دهان

مریم مجدلیه ست، ‏

تبسمی گرم بر لبان ‏

مریم.‏


‎ ‎بهتر همان که ستاره‌ها را در شب شمار کنی‎ ‎

و البته این شعر هم در صفحه نخست وب سایت “خسرو ناقد”؛ تازه ترین نوشته اوست:‏

مرشد، خاموش کن شمع را!‏

دوران پُرخطری فرارسیده است.‏

بهتر همان که ستاره‌ها را

در شب شمار کنی.‏

حسرت جوانی از دست رفته را بخور!‏

سرکشی نکن!‏

عصیان تو

چه ساده می‌تواند

لگام‌گسیخته‌شان کند

‎ ‎اقدام ضد ملی هواپیمائی ماهان‏‎ ‎

حمیدرضا طهماسبی در “سایکو” به پخش فیلم های تبلیغاتی با عنوان “خلیج عربی” در پروازهای هواپیمائی ‏ماهان معترض است:‏

شرکت هواپیمایی ماهان در اقدامی مغایر با مصالح و منافع ملی با پخش تصاویری بر روی مانیتورهای داخل ‏هواپیما که مربوط به برخی پروازهای حاشیه خلیج فارس می شود به جای استفاده از نام خلیج فارس از نام جعلی ‏خلیج ع.ر.ب.ی استفاده کرده است. پس از مشاهده این اقدام موهن و اعتراض مسافران، خدمه پرواز از علت ‏بروز این اشتباه اظهار بی اطلاعی کرده‌اند. براساس این گزارش، خبرنگار جامع نیوز عکس و فیلمی از این اقدام ‏هواپیمایی ماهان تهیه کرده است که این خبر برای جلوگیری از اهانت به هویت و تمدن ایرانی منتشر شده است. ‏

جالب اینه که در همین رابطه، سخن‌گوی شرکت هواپیمایی ماهان، با تایید این مساله گفته که تصاویر نمایش داده ‏شده بر روی مانیتور های موجود در هواپیماهای ایرباس، ماهواره ای است و امکان تغییر در آن وجود ندارد. ‏یکی نیست بگه واجبه نمایش داده بشه؟چرا قطع نمی کنید این تصاویر رو ؟!‏

‎ ‎خوش به حال آقای الهام‏‎ ‎

احسان ولی زاده در “نوشته هایی با طعم حاشیه” معتقد است حملات اخیر خانم فاطمه رجبی به مخالفان، ناشی از ‏احتمال کاسته شدن از مشاغل همسر اوست:‏

خانم فاطمه رجبی همسر سخنگوی دولت در آخرین یادداشت خود از مصوبه منع چند شغلی اعضای شورای ‏نگهبان انتقاد کرد و آن را مداخله گری های بدعت گزاری در مجلس هشتم نامیده است؛ و نمایندگان مجلس را جاده ‏صاف کن بی صلاحیت نامید. ‏

عجب روزگار جالبی شده است. در روزگاری که زنان بر همسرانشان می تازند، فاطمه رجبی با این قلم تندش بر ‏مخالفان سخنگوی دولت می تازد و می بینیم که طاقت بیکاری همسر چند شغله اش را ندارد. و این چنین شد که ‏بحث برای دوستان میزگرد شبانه باز شد و این چنین دوستان هم سخن گفتند و این چنین هم ما نوشتیم : به به! ‏عجب عیال بامعرفتی! خوشا به حال آقای الهام با داشتن چنین زنی که مثل رستم پشتش وایساده، دیگر غمی ندارد. ‏


پول را گوگوش فرستاده بوده نه دولت!‏

خاطره وطن خواه در “روزگار” راوی ادعای شخص مطلعی از علت نپرداختن اقساط وام مربوط به زلزله زدگان ‏است:‏

می گه پارسال سررسید وام زلزله زده های سال هشتادوسه بود اما هیچ کس نیومد اقساط وام را پرداخت کنه. بعد ‏ادامه می ده : می دونی دلیل عدم پرداخت بدهی وامهای سررسید شده چیه؟… زلزله زده ها می گن چون پولی که ‏به صورت وام دریافت کردن را گوگوش فرستاده ما قسط نمی دیم.این وامها هدیه گوگوش بوده!‏

به اینجای حرفش که می رسه، صحبت هاش برام جالب می شه. با تعجب می پرسم: گوگوش چرا؟

می گه: خوب وقتی چند سال پیش تو این منطقه زلزله اومد گویا گوگوش کنسرتی به نفع زلزله زده های ایران ‏برگزار می کنه. بعد هم پولش را از طریق صلیب سرخ به ایران ارسال می کنه.حالا نمی دونم این تخم لق را کی ‏تو دهن اینا انداخته و فکر می کنن همه کمک ها و وامهایی که برای بازسازی خونه های آسیب دیده شون از سوی ‏بنیاد مسکن پرداخت شده، از طرف گوگوش بوده و می گن دولت می خواد به زور از ما پول بگیره درحالی که ‏این پولها هدیه گوگوش بوده!‏

‎ ‎عقب نشینی به خاطر جلب آرا‏‎ ‎

بابک در “بابک 197” می نویسد دولت نهم به منظور جلب آرای مردمی در انتخابات ریاست جمهوری دهم، ‏مشغول باج دادن به آنهاست:‏

دکتر جون، از بخشنامه اواخر اسفند ماه خودش مبنی بر قطع خدمات رفاهی کارمندان عقب نشینی کرد که بتونه ‏رای این تعداد از کارمنداشو حفظ کنه. البته به خیال خودش. به هر حال سه میلیون کارمند با اعضای خانوادشون ‏پانزده میلیون نفر می شن و از این تعداد ده میلیون هم که مجاز به رای دادن باشن یعنی ده میلیون رای ناقابل!‏

‎ ‎صاحبنظر در همه امور!‏‎ ‎

محمدعلی ابطحی در “روزنوشت” منتقد این روحیه ایرانی هاست که خود را در هر علمی و هر موضوعی ‏صاحبنظر می دانند:‏

ناظم الملک وزیر مختار ایران در لندن و از سیاستمداران دوران ناصرالدین شاه در تاریخ چهاردهم ذی‌الحجه ‏الحرام 1294در لندن توصیه های با مزه ای برای ناصرالدین شاه نوشته. یاد خودم و خیلی ها افتادم. در بخشی از ‏آن آمده: ‏

وزرای فرنگستان هوش و ذهن خود را با وسعت علوم دنیا مشتبه نمی‌کنند. هر علمی را که در مدرسه تحصیل ‏نکرده‌اند بدون خجالت می‌گویند ما این علوم را نخوانده ایم و به حکم این اعتراف حکیمانه همیشه تحقیق مسائل عمده ‏را رجوع به اصحاب علم مخصوص می‌نمایند. برخلاف این رسم فرنگستان، ما در ایران تحقیق جمیع مسائل را ‏منحصراً رجوع به هوش و ذهن شخصی خود می‌کنیم. در هر کار هوش و سلیقه شخصی خود را حکم مطلق قرار ‏می‌‌دهیم. علم و تحصیل از برای ما هیچ است. مسائل علمی که از آن عمیق‌تر و مشکل‌تر نباشد حکم آن را در آن ‏واحد جاری می‌کنیم…. نمی‌دانم و نخوانده‌ام در زبان ایشان کفر است. ‏

‎ ‎سرانجام صدای تان خواهند کرد‏‎ ‎

‏”منیرو روانی پور” توصیه ای دارد برای نویسندگان جوان:‏

یک ناشر امریکایی از من خواسته است که کارنامه کاری و فعالیتهای ادبی و سفرهای فرهنگی ام را بنویسم و به ‏آنها بدهم. نمی دانید وقتی که آرشیوی نداشته باشید این کار چقدر سخت است. من سالها برای داستان خوانی به ‏کشورهای مختلف رفته ام و حالا باید بنشینم یکی یکی حساب کنم که در چه سفری و در چه سالی چی خوانده ام ‏وچه داستانی به چه زبانی ترجمه شده. ‏

بنابراین بهترین کار این است که شما اگراهل نوشتن و یا هرکار هنر ی هستید برای خودتان آرشیوی درست کنید. ‏ازهرفعالیت هنری که دارید و هر چه از شما در هرجای دنیا چاپ می شود. نویسندگان جوان این را باید بدانند که ‏هرکسی زحمت می کشد سرانجام صدایش می کنند. برای این صدا باید اماده باشید. چون ثانیه ها بسیار ارزشمندند ‏و جهان خیلی منتظر ادمهای بی نظم نمی ماند. ‏

‎ ‎گریزی از تلخ نویسی نیست‎ ‎

‏”محمد آقازاده” در آخرین پست خود نوشته است که اگر چه می خواهد تلخ ننویسد اما وضعیت به گونه ای است که ‏از تلخ نویسی گریزی نیست:‏

می گویند تلخ ننویس. چشم می گردانم دوروبرم. شاید سوژه ای شاد بیابم. یک خبر خوب. یک اتفاق جالب. نه؛ نمی ‏یابم. شاید حس من مشکل دارد. شاید من نمی بینم زیبایی ها را. شاید انزوا مرا بدبین کرده است. ولی وقتی کنار ‏دوست جوانی می نشینی، وقتی می دانی پر استعداد است، می گوید نوشتن بی فایده است، زندگی خرج دارد، کسی ‏برای نوشتن تره خورد نمی کند.‏

وقتی چند دوست را دعوت می کنی به خانه. دوستانی که از جان بیشتر دوست داری، می گویند باید رفت. وقتی ‏کسی می گوید اگر بمانیم دست آخر می شویم تو. تازه اگر بشویم. نمی گوید. ولی من می شنوم. چطور تلخ ننویسم. ‏وقتی پیشکسوتان را می بینم. می گویند داریم می رویم. می پرسم کجا. می گویند:به یک متر جا دربهشت زهرا. ‏همه جا ناامیدی. طرح های ناتمام… به آنها که احترام می گذارم قول داده ام تلخ ننویسم. واقعیت اما سفارش شاد ‏نوشتن نمی دهد.‏

‎ ‎گل بگیر این پنجره را‎ ‎

‏”یداله رویایی” تصمیم دارد امکان کامنت گذاری وبلاگش را مسدود کند. برای همین خطاب به مخاطب همیشگی ‏اش می نویسد:‏

خواهش می کنم در این وبلاگ، ستون نظرخوانی ها (کامنت ها ) را ببند. چون چیزی به خواننده نمی دهد. آمار ‏نشان می دهد که معمولا یک یا دو درصد خواننده های من کامنت می نویسند، و دراین یک یا دودرصد هم، جز ‏چند نام آشنا و معتبر، همیشه آن هائی کامنت می نویسند که نمی نویسند، یعنی اهل نوشتن نیستند. فقط شعر می ‏گویند. و یا با نام مستعار حرف های مستعار می زنندکه در وقتِ خواننده های من و درسطح این وبلاگ نیست. ما ‏برای تلف کردن وقت نداریم. پس بهتر است این پنجره را، به قول خودت، گِل بگیری.‏

‎ ‎شهر در امن و امان است!‏‎ ‎

‏”جملیه کدیور” در حاشیه انفجار شیراز نوشته است:‏

در رابطه با علت وقوع این حادثه نیز مثل بسیاری موارد مشابه دیگر تناقض بسیار است. طبیعی ست که دولت و ‏نهادهای امنیتی و انتظامی برای نشان دادن توان و اقتدار سربازان گمنام امام زمان و امن نشان دادن کشور به ‏طور کلی و شیراز به طور خاص، به ویژه در آستانه سفر قریب الوقوع رهبری، این واقعه را نه ناشی از بمب ‏گذاری و خرابکاری، بلکه ناشی از یک اتفاق و سهل انگاری تلقی کنند. چیزی که شاهدان عینی حادثه آنرا رد ‏کرده اند.‏

‎ ‎حضرات باورشان شده!‏‎ ‎

معصومه ابتکار در “ابتکار سبز” صبح و ظهر و شب یک روز خود را اینگونه روایت کرده است:‏

صبح، حملات روزنامه ایران در سرمقاله روز شنبه خود به چهار دولت جمهوری اسلامی را خواندم با همان ‏اشاره تکراری “آن شانزده سال” و نسبت هایی که به آن دوران داده می شود. شاید مثلا ارتباطات گسترده فامیلی و ‏خویشاوندی که البته در دوران کنونی به شکلی کاملا بی سابقه رایج و متعارف است. ‏

ظهری، به طور اتفاقی نشریه “شما” ارگان حزب موتلفه را ورقی زدم و دیدم علاوه بر آگهی های متعدد تبریک ‏برای منتخبین آن حزب در مجلس، طی مقالات متعددی با آب و تاب از شکست اصلاح طلبان و پیروزی ‏اصولگرایان سخن رانده است. به گونه ای که گویی حضرات باورشان شده شهر هشت و نیم میلیونی تهران با ‏اینهمه جماعت رنگ و وارنگ ازهمه نوع سلیقه و ظاهر و پوشش و عقیده که می بینیم و می شنویم و می دانیم، ‏همه یک دست اصولگراشده اند. ‏

این آخر شبی هم، خبر تابناک را دیدم که از قول آقای نادران آورده است انتخابات مجلس هشتم رفراندوم شکست ‏خاتمی بوده است. ‏

‎ ‎اینکه اسمش اوقات فراغت نیست‎ ‎

احمدپور نجاتی در “دلتا” یادداشت خود در مورد اوقات فراغت را که برای شهروند امروز نوشته است منتشر ‏کرده:‏

به باور این قلم، “اوقات فراغت” در حال و هوایی که ما داریم جز برای اندکی بسیار ناچیزتر از هیچ! چیزیست ‏شبیه یک “تخم‌مرغ شانسی توخالی”، “یک لاتاری از پیش باخته” و یک منت پوچ! کدام اوقات فراغت؟!‏

بسیاری از مردم خیال می‌کنند آن‌گاه که در روزهای تعطیل تقویم رخصت می‌یابند تا کارهای موظف و متعارف را ‏واگذارند و همراه خانواده به پارک و سینما و تئاتر و سیرک و تماشای بازار و بوتیک بروند یا در حاشیه رودخانه یا ‏زاویه قهوه‌خانه سنتی و مدرن کباب و آبگوشت و پیتزایی نوش‌جان کنند، به تدبیر و هنرمندی، از “اوقات فراغت” ‏خویش بهره برده‌اند، اما نه! در واقع، از انجام تکلیف و وظیفه اداری یا شغلی، معاف بوده‌اند اما به نوعی دیگر از ‏انجام تکلیف، گردن نهاده‌اند! آیا “اوقات فراغت”، این‌گونه که ما داریم، کلاه‌ گشادی نیست که به اختیار یا ‏اضطرار، تا بناگوش ما را فرا گرفته است؟ ‏

‎ ‎پیام سیاسی مهم برای موتلفه‏‎ ‎

محمد حسین نویسنده میهمان وب سایت عباس عبدی “آینده”؛ در آخرین پست این وب سایت شخصی به توضیح ‏بیشتری درباره نظریه خود پرداخته است مبنی بر این که انتخابات مجلس هشتم، پایانی بر دوران احمدی نژاد ‏است. نویسنده به یکی از دلایل ادعای خود، چنین اشاره می کند:‏

ملاقات جناب آقای رئیس جمهور با همسر مرحوم دکتر سید حسین فاطمی وزیر امور خارجهء دولت مرحوم ‏مصدق، واجد پیام مهمی بود. چه اینکه مرحوم دکتر فاطمی مورد کینه و نفرت شاه سابق ایران بود به گونه ای که ‏در زندان و پیش از اعدامش شکنجه گردیده و بزرگترین قربانی نهضت ملی شدن نفت نیز محسوب می گردد! ‏

دولت مصدق هیچگاه مطلوب مؤتلفه نبوده است آنچنان که این حزب سیاسی در جرگهء مرحوم آیة الله کاشانی قرار ‏می گیرد. بنابراین ملاقات آقای رئیس جمهور با همسر روانشاد دکتر فاطمی حاوی پیام سیاسی مهمی برای مؤتلفه ‏است.‏

‎ ‎دیگر نوبت نطق نداشتم اما…‏‎ ‎

نطق غیرمنتظره اکبر اعلمی در مجلس، در “وب سایت او” به طور کامل منتشر شده است که لابد تا به حال از ‏مضمون آن مطلع شده اید. اما بد نیست این توضیح او را هم بخوانید:‏

در طول دوران نمایندگی از همه فرصت های قانونی برای ایراد نطق سالانه خود استفاده کرده بودم، از اینرو طبق ‏آئین نامه داخلی مجلس دیگر نوبت نطقی نداشتم. اما با توجه به قولی که پیش از این به مردم داده بودم به هر قیمتی ‏بود یکی از دوستان خوبم را قانع کردم که نوبت نطقش را به من بدهد و او هم پذیرفت که جا دارد در همین جا ‏مراتب تشکر خود را نسبت به او اعلام نمایم.‏