نعره آنچنان خویش

هوشنگ اسدی
هوشنگ اسدی

 

تعطیلات تابستانی اگر نه یک ماه، یکسال هم طول بکشد، در “نظام مقدس” بر همان پاشنه سی و چند سال می گردد: داعش روزنامه نگارامریکایی را در برابر دوربین سرمی بُرد وهمتای نقابدارایرانیش قفل دیگر بر دهان روزنامه نگاران می زند.

مرداد ماه به پایان می رسد که دردامان کودتای ضد آزادیش، جمهوری اسلامی نطفه بست وخود زادگاه فکری انواع “داعش” شد.

محمد مجتهد شبستری، پرسشی بنیادین را در میان می گذارد: “حال اگر ابوبکر بغدادی به فقیهان رسمی بگوید شما هم در حوزۀ شریعت اسلامی مثل ابن تیمیه و من عمل می‌کنید و می‌گوئید هیچ کدام از متن‌های مربوط به احکام شریعت را که در قرآن و حدیث آمده نباید تفسیر کرد و آنها را باید همان طور که در این متون بیان شده بدون هیچ تغییری صد در صد اجرا کرد، آنها چه پاسخی می‌دهند؟آیا تفاوت مبنایی و تئوریک فقیهان رسمی با «داعش» تنها در حوزۀ اعتقادات اسلامی است؟ یا اینکه تفاوت دیگری هم وجود دارد و آن اینکه فقیهان می‌گویند آقای بغدادی! شریعت الهی همان است که شما می‌گوئید ولی در عصر حاضر همۀ آن را نمی‌توان اجرا کرد؟! یا اینکه می‌گویند آقای بغدادی! شما خیلی وحشیانه اجرای شریعت می‌کنید و این درست نیست؟!”

و خود پاسخی در خور می دهد که باین نتیجه می رسد: “من به همۀ فقیهان محترم که در حوزۀ علمیه قم و نجف نشسته اند پیشنهاد می کنم (علاوه بر محکوم کردن سیاسی آن گروه ها که انجام داده اند) یک نشست جهانی از فقیهان اسلام در حوزۀ قم یا نجف فرا بخوانند و یکبار برای همیشه آن پیش فهم مشترک باطل و خطر ساز را به وسیلۀ موافقان و مخالفان آن به بحث و نقد جدی بگذارند و در این مقطع تاریخی حساس که حق موجودیت و حیات مسلمان زیستن در جهان حاضر زیر سؤال رفته با تجدید نظر در مبانی خود اسلام و مسلمانان را نجات دهند. این یک خدمت تاریخی بسیار بزرگ به اسلام خواهد بود.این جانب به آنان یادآور می شوم که اگر کلیسای رسمی کاتولیک در دهۀ ۱۹۶۰ واتیکان ۲ را تشکیل نمی داد و در پاره ای از مبانی خود تجدید نظر نمی کرد امروز بسیار نادم بود و این ندامت هیچ سودی نداشت…”

دکتر محمد ملکی- نخستین رئیس دانشگاه بعداز انقلاب اسلامی- سئوالی دیگری را مطرح می کند: “ریشه مشکلات کجاست؟” وازمتن تئوریک مجتهد شبستری به حوادث رفته بر میهن راه می برد: “چه می‌شد، اگر در همین دهه‌های اخیر پس از هر پیروزی و شکست دنبال ریشه‌ها می‌رفتیم و با متهم کردن این و آن، مسؤولیت را از دوش خویش برنمی‌افکندیم و در انتظار نمی­نشستیم و علیه بی‌داد می­شوریدیم و به جای غُرغُرهای بی­حاصل فریاد برمی­آوردیم و هر یک تقصیر را به گردن دیگری نمی­انداختیم؟”

وبرای کسانی که می‌پنداشتند مار، کبوتر می‌زاید شرح مبسوط می دهد. خواننده ای در پای مطلب جانسوز محمدملکی، این شعر مظاهر مصفا را می گذارد:

 

تلخ است روزگار من و روزگار تلخ

دور سپهر و گردش لیل و نهار تلخ

ترکیب چار مادر هستی زتلخی است

فرزند را چه بهره از این هر چار تلخ

خون می خورد ز صحبت تهمینه تهمتن

آغاز کار و عاقبت کار زار تلخ

سهراب را نصیب زمهر پدر چه بود؟

دیدار تلخ بود و سر انجام کار تلخ

سر میزند به سنگ ز بیداد روزگار

می گرید از ستم همه شب آبشار تلخ

ارزانی مخنث و امرد که مرد را تلخ است

 عیش سعتری روزگار تلخ

دکتر ملکی مطلب را با پرسشی و امیدی به پایان می برد: “چه می شد اگر مردم بار دیگر با آگاهی و شناخت کامل علیه ظلم و بیداد اعتراض می کردند و بساط استبدادیان برمی چیدند و قدرت را به نمایندگان واقعی مردم می سپردند و دست در دست هم وطنی آباد و آزاد از نو بنا می کردند.به امید آن روز”.

و سیمین بهبانی، بانوی غزل: شاعرایران، دلداده آزادی چشم بر این روزگار تلخ می بنددو و از خود میراثی ابدی بجا می گذارد:

 

دوباره می سازمت وطن

دوباره می‌سازمت وطن! 
اگر چه با خشت جان خویش 
ستون به سقف تو می زنم، 
اگر چه با استخوان خویش 
دوباره می بویم از تو گُل، 
به میل نسل جوان تو 
دوباره می شویم از تو خون، 
به سیل اشک روان خویش

 دوباره، یک روز آشنا، 
سیاهی از خانه میرود 
به شعر خود رنگ می زنم، 
ز آبی آسمان خویش 
اگر چه صد ساله مرده ام، 
به گور خود خواهم ایستاد 
که بردَرَم قلب اهرمن، 
ز نعره ی آنچنان خویش

کسی که “عظم رمیم” را 
دوباره انشا کند به لطف 
چو کوه می بخشدم شکوه، 
به عرصه ی امتحان خویش 
اگر چه پیرم ولی هنوز، 
مجال تعلیم اگر بُوَد، 
جوانی آغاز می کنم 
کنار نوباوگان خویش 
حدیث حب الوطن ز شوق 
بدان روش ساز می کنم 
که جان شود هر کلام دل، 
چو برگشایم دهان خویش 
هنوز در سینه آتشی، 
بجاست کز تاب شعله اش 
گمان ندارم به کاهشی، 
ز گرمی دمان خویش 
دوباره می بخشی ام توان، 
اگر چه شعرم به خون نشست 
دوباره می سازمت به جان، 
اگر چه بیش از توان خویش