گری سیک
با وجود شکاف سیاسی موجود بین آمریکا و ایران، دو طرف به دفعات سعی کرده اند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. از زمان خاتمه گروگانگیری در سال 1981، دو طرف متخاصم حداقل نه بار سعی کرده اند تا مذاکرات از سرگرفته شود. اولین تلاش آمریکا – اسرائیل در سال 1985 بود [که به ایران – کنترا معروف شد]؛ و آخرین آنها در ماه مه 2006 بود که وزیر امور خارجه، خانم رایس پیشنهاد مذاکره مستقیم و مشروط را ارائه کرد. در این میان می توان به تلاشهای رسمی در دولتهای جرج بوش اول و بیل کلینتون، همکاری مابین ایران و آمریکا در حمله به افغانستان در سال 2001، و اخیرا سه پیام مقامات ارشد ایرانی در ارتباط با موضوع اتمی اشاره کرد. در کنار آن یک “مسیر دوم” شامل مذاکرات غیررسمی بین مقامات سابق ایران و آمریکا هم به همراه شایعات ملاقاتهای مخفی همیشه وجود داشته است.
با وجود آنکه تمامی این تلاشهای به شکست انجامیده، خود این واقعیت که بسیاری از مقامات دو کشور موقعیت خود را برای آن به خطر انداخته اند نشان دهنده اهمیت برقراری ارتباط بین ایران و آمریکاست. ایران و آمریکا دو قدرت موثر منطقه نفت خیز خلیج فارس هستند. برای درک این موضوع لازم نیست دست به دامن متخصصان فن استراتژی همچون فن کلازویتس بشویم.
آقای ری تکیه، کارشناس ارشد در شورای روابط خارجی، در کتاب جدید خود سعی میکند تا خطاهای سیاستمداران غربی در مورد ایران را آشکار سازد. کتاب “ایران مخفی- معما و قدرت در جمهوری اسلامی” به پرسشهایی میپردازد که مقامات و مردم عادی در غرب را به اشتباه انداخته است: آیا ایران از حق خود در معاهده منع گسترش برای ساخت بمب اتمی بهره برداری می کند؟ آیا ایران حملات تروریستی به اسرائیل را از طریق عوامل خود در لبنان و اراضی فلسطینی کنترل می نماید؟ آیا رئیس جمهور ایران محمود احمدی نژاد، با همه گفتارهای تند و آتشین خود، واقعا اداره کشور را در اختیار دارد؟ اگر نه، پس چه کسی همه کاره است؟ سیاستها در ایران چگونه تنظیم می شود؟ تکیه کتاب خود را خیلی قبل از حمله حزب الله به اسرائیل نوشته است، اما وقایع اخیر نیاز به دیدگاههای او را بیشتر آشکار میسازد.
ایران در نوع خود بی نظیر است. ایران کشوری غیر عرب در خاورمیانه است با تاریخ و فرهنگی قدیمی و یک نظام سیاسی ممتاز و تنها حکومت دینی شیعه در جهان. هم رژیمی انقلابی دارد و هم جامعه ای بشدت سنتی و محافظه کار، و نظام تصمیم گیری آن متکی به ائتلافهای متغیر در میان مراکز قدرت رقیب است. ایران را به سادگی نمیتوان با ابزارهای سیاسی غربی تحلیل کرد. تکیه، که یکی از دست اندرکاران محافل سیاست گزاری واشنگتن و خود از تباری ایرانی است، به دنبال ابهام زدایی از معمای ایرانی در نزد مخاطبان غربی است. مقدمه کتاب او عنوان “در مورد ایران اشتباه نکنید” را دارد و با جمله “ایران را درست بشناسید” خاتمه مییابد. فصلهای دیگر کتاب به بررسی تاریخ سیاسی ایران و تغییر نقش آن در منطقه، رابطه ایران و آمریکا، تروریسم و اهمیت 11 سپتامبر برای ایران، برنامه اتمی ایران، پیامدهای حمله آمریکا به عراق برای ایران، و رابطه ایران با اسرائیل میپردازد.
تکیه موضوع را بدون تعصب حاکم بر مباحث سیاسی در باره ایران [و بدون بکارگیری کلماتی که در نوشته های داخلی واشنگتن بکار میرود] بررسی میکند. لحن کلام او تشریحی است تا احساسی. اگر دستور کاری داشته باشد بیشتر ارتقاء تعقل واقعگراست- بر خلاف بعضی از ایدئولوگ های چپ یا راست.
نگرشی معقول
“دولت جمهوری اسلامی، از ابتدای تولدش در میان مراکز قدرت رقیب تقسیم شد، مراکزی که بشدت در مورد مفهوم حاکمیت سیاسی اختلاف نظر داشتند.” با این همه حتی اگر مقامات آمریکا بر سر این موضوع که ایران امروز با عراق صدام حسین و کره شمالی کیم جونگ ایل تفاوت دارد، توافق داشته باشند، باز هم قادر نیستند دچار این وسوسه نشوند که با ایران همانند یک موجودیت واحد، مستبد و شیطانی رفتار کنند. تکیه، هیچیک از دولتهای آمریکا را مسئول این اشتباه حساب تکراری نمیداند، بلکه بنظر او این اشتباه ناشی از یک درک غلط است که از زمان ایجاد جمهوری اسلامی سیاست گزاران آمریکایی را به گمراهی کشانده است. حتی اگر شیطان نمایی دشمنان تاکتیکی معمول در سیاست بین المللی باشد، یک چنین کلام غیرمسئولانه میتواند هزینه سیاستهای غیرموثر را بالا ببرد.
تکیه تردیدی ندارد که ایران دستخوش تغییر خواهد شد. تکیه در کتاب خود مینویسد: “جمعیت پیچیده و جوان ایران را نه میتوان با امیتازات سوری راضی نگه داشت و نه با اعمال فشارمیتوان آنها را ساکت کرد”. اما بنظر او تغییر از درون ساختار ایران و با سرعت خودش پیش خواهد آمد. قدرتهای خارجی که مایلند جریان اصلاحات را شکل بدهند و به آن سرعت ببخشند، باید بدانند که تقاضای تغییر رژیم باعث رانده شدن عوامل داخلی خواهد شد و آنان را به صورت عوامل امپریالیسم جلوه خواهد داد و نیروهای ارتجاع به بهانه امنیت ملی آنها را سرکوب خواهند نمود.
تکیه به روشنی نشان میدهد که اعلام ایران به عنوان محور شرارت [در کنار عراق و کره شمالی]از طرف پرزیدنت بوش و طرح تغییر رژیم تهران نتایجی عکس ببار آورد. این برچسب ممکن است به گوش آمریکائیان، آن هم در اوان حمله به صدام، خوش آمده باشد، اما ضربه ای سنگین به آنانی بود که در ایران برای آزادیهای سیاسی مبارزه میکردند. بوش محور شرارت را در ژانویه 2002، زمانی مطرح کرد که آمریکا و ایران اولین همکاری موفقیت آمیز مشترک خود را در برپا کردن حکومت حامد کرزای در افغانستان به انجام رساندند؛ اولین همکاری مشترک موفقیت آمیز پس از انقلاب اسلامی. در آن زمان دولت اصلاح طلب محمد خاتمی در حال مبارزه با مخالفان تندروی خود برای حفظ قدرت بود. گرچه شکست خاتمی در ایران بخاطر عوامل متعددی، و از جمله رهبری سازشکار خود او بود، اما رد اقدامات اصلاح طلبانه او از طرف واشنگتن در شکست او موثر بود، به ویژه با توجه به سخنان آتشین احمدی نژاد که به پسند روز تبدیل شد.
چهارده ماه از زمان اعلام محور شرارت تا ایستادن بوش بر عرشه ناو آبراهام لینکلن در ماه مه 2003، دوران غرور بیش از حد در سیاست خارجی آمریکا بود. واشنگتن رژیم های استبدادی در افغانستان و عراق را، به سرعت و با تلفات جانی اندک، از میان برده بود. طرفداران استفاده از نیروی نظامی آمریکا برای دگرگون سازی چهره خاورمیانه آشکارا به بحث در باره هدف بعدی که ایران یا سوریه بود میپرداختند. در میان خوشامدگوییها، مقامات اندکی در آمریکا علاقمند به پیشنهاد ایران برای مذاکره مستقیم بودند. بنا به گفته مقامات رسمی و حتی وزیر امور خارجه خانم رایس، نه تنها به پیامها توجهی نشد، بلکه حتی سفیر سوییس در ایران که سفارتش حافظ منافع آمریکا در ایران بود، بخاطر ارائه این پیشنهادها مورد انتقاد شدید قرار گرفت که گویا با این کار از حدود اختیاراتش فراتر رفته است.
به هرجای خاورمیانه امروزی که نگاه میکنید شبح ایران همچون داستان مکبث گسترده شده است. به گونه ای ناخواسته، حمله نظامی آمریکا به افغانستان و عراق باعث تقویت ایران شد زیرا دو دشمن قوی آن کشور، طالبان و صدام، از میان رفتند. و برای اولین بار در تاریخ اکثریت شیعه عراق، که بسیار بیشتر از سنیان آن کشور به ایران علاقمند هستند، به قدرت رسیدند. در نتیجه ایران در کشمکش خود با غرب بر سر برنامه اتمی جسورتر شد و در مناقشه اسرائیل و فلسطینیان به اظهار نظر پرداخت.
توازنی جدید
این رویدادها به همراه اتحاد قدیم ایران با حاکمان علوی سوریه، به این گمان دامن زده که آمریکا برنامه ای مخفی برای جایگزین کردن متحدان قدمی سنی مذهب خود – حاکمان مصر، اردن و عربستان سعودی – با متحدان جدید شیعه دارد. این دیدگاه ممکن است به نظر آمریکائیان عجیب بیاید. اما حاکمان سنی عمیقا نگران ظهور دوباره شیعیان هستند، که همراه با تجدید حیات سیاسی اسلام، ممکن است مشروعیت سیاسی و مذهبی آنها را تهدید نماید. این نگرانی ها باعث شد که عربستان سعودی و دیگر دولتهای عرب در ابتدا حرکت حزب الله در ربودن دوسرباز اسرائیلی را محکوم کنند. اما بعدا با بالا گرفتن خشم عمومی از آسیبهای وارده به جمعیت لبنان، آنها مجبور به عقب نشینی شدند. اما حتی رد موقت نیروی عرب- شیعه بر ضد اسرائیل نشان از ترس از قدرت رو به رشد ایران در سراسر منطقه دارد که چیزی فراتر از زمزمه “هلال شیعی” جدید است.
دوستان عرب آمریکا در خاورمیانه خاطرات واضحی از اتحاد آمریکا با شاه دارند، و آنگونه که تکیه اشاره میکند، متوجه “یکسانی منافع استراتژیک” آمریکا و ایران در منطقه هستند. آنها مشاهده میکنند که آمریکا بطور سیستماتیک دشمنان ایران را نابود و به عوض آن حکومتهای طرفدار ایران را در کابل و بغداد بسر کار میآورد. ممکن است این تحولات عوارض ناخواسته سیاست کلی آمریکا باشد. اما آنها میدانند که این تغییرات بدون تردید ایران را تقویت خواهد کرد- و آنها باید با پیامدهای آن بسازند.
ایران تردیدی در بهره برداری از فرصتهای جدید ندارد. در ظرف یکسال رئیس جمهور ایران جایگاه اول را در اتحاد علیه آمریکا و درکنار سایر حکومتهای پوپولیست مانند ونزوئلا و کوبا پیدا کرده است. احمدی نژاد به آن نسل از ایرانیان تعلق دارد که از جنگ ایران و عراق سربرآوردند، و تمایلات ضد آمریکایی آنها باعث ناراحتی آن دسته از روحانیون و انقلابیون ایران می شود که جمهوری اسلامی را ملک طلق خودشان میدانند. تکیه میگوید که احمدی نژاد با نقل قول کردن از آیت الله خمینی و تکرار طوطی وار شعارهای ضد اسرائیلی کاری کرده که قدیمی ترها نتوانند او را کنار بگذارند. و محبوبیت دروغهایش باعث شده که نداشتن استراتژی اقتصادی او چندان به چشم نیاید. کار این بازیها در شهرستانهای ایران و جهان توسعه گرفته، و در بعضی جا ها موقعیت او همتراز ستارگان سینما شده است.
ایران در حال تبدیل شدن به رقیب اصلی اسرائیل است. تکیه میگوید که این رقابت قبلا وجود نداشته است. در زمان شاه، این دو کشور غیر عرب منطقه روابط نزدیک و ثمربخشی داشتند، که شامل حمل نفت به بندر ایلات در عوض همکاری مخفی در توسعه موشک و کشاورزی و سایر پروژه ها بود. این روابط تا سالهای 1980 نیز ادامه داشت، ولی پس از آن تبدیل به دو دشمن سرسخت شدند. ایران با سخنان ضد اسرائیل خود مردم عرب، و اغلب در تقابل با حکومتهای محتاط آنها، را تحت تاثیر قرار میدهد. درعوض اسرائیل برنامه اتمی ایران و توسعه موشکی آنرا تهدید برای خود میداند و بنظر آن کشور اگر کاری در جلوگیری از آن صورت نگیرد، منجر به هدفگیری اتمی آن میشود. اسرائیل مدتهاست که حزب الله را بخشی از استراتژی بازدارنده ایران به حساب میآورد، نیرویی که در صورت حمله آمریکا به ایران به اسرائیل خواهد تاخت. به همین دلیل بود که اسرائیل پاسخ سختی به آدم ربایی حزب الله داد و آمریکا نیز دست اسرائیل را برای نابودی ساختارهای نظامی و فرماندهی حزب الله باز گذاشت. بسیاری جنگ حزب الله و اسرائیل را نشانه ای از جنگ واقعی بین ایران و آمریکا میدانند. اگرچه که رابطه ایران و حزب الله پیچیده تر از رابطه ارباب و بنده است، بدون تردید ایران از شهرت حزب الله به عنوان تنها نیروی عرب که درمقابل اسرائیل ایستاده است احساس رضایت و افتخار میکند.
تکیه نمیخواهد بگوید که پاسخ تمامی پرسشها را دارد، اما پیشنهادهایی را بر اساس مطالعات دقیق و گسترده خود در تاریخ معاصر منطقه ارائه میدهد. به نظر او، سرآغاز هر سیاست موثر دیدن ایران آنگونه که هست میباشد، و نه کاریکاتوری از یک حکومت سرکش. او در مورد این ادعا که ایران شکننده و در آستانه سقوط است اخطار میدهد؛ ارزیابی که بیش از ربع قرن تکرار میشود. تکیه ایران را دولتی در حال گذار میداند، با مراکز متعدد قدرت و در حال کشمکشی دائمی. این نظام تغییر میکند همانگونه که تاکنون کرده است، اما به نظر او اساس این نظام در مقابل جنگ، بحرانهای اقتصادی، و رقابت های شدید داخلی استحکام قابل توجهی دارد.
ایالات متحده اتکای بیش از اندازه ای بر تحریم اقتصادی برای محدود کردن و تضعیف ایران داشته است. اما این سیاست ها ثر محدودی داشته، و تکیه توصیه میکند که سیاست گزاران آمریکایی روشهای موثر دیگری را مد نظر قرار دهند. همچنین او نپذیرفتن آمریکا برای حل یک مشکل، مانند مسئله اتمی، بدون مطرح کردن سایر رفتارهای ایران در زمینه مهم دیگر، از قبیل روند صلح خاورمیانه و تروریسم را راهکاری برای ناتوانی میداند.
به نظر تکیه، اولین قدم در جهت یک رابطه پخته با ایران “حرکت در جهت مذاکره مستقیم” برسر موضوعهای مهم و حساس است. [بسیاری از تحلیلگران دیگر نیز اکنون همین عقیده را دارند]. موضوع های مهم مانند توسعه اتمی ایران، نقش ایران در مناقشه عرب و اسرائیل، و عراق باید بطور جداگانه مورد بحث قرار بگیرند، و پیشرفت در یکی وابسته به پیشرفت در دیگر نباشد. تکیه چنین اظهار میدارد که “ایران به عنوان عضو جدید باشگاه اتمی نه ناگزیر است و نه حتمی”، اما برای جلوگیری از آن، آمریکا نیازمند دیپلماسی خلاق تری است. به گفته او: “اساس رویکرد جدید باید این باشد که جمهوری اسلامی حالا حالاها بصورت مشکلی جهانی باقی خواهد ماند که باید مدیریت شود. این رویکرد نه مقابله است و نه اتحاد، بلکه رویکردی است در جهت همکاری موردی در باره موضوعهای نوظهور. با ادغام ایران در اقتصاد جهانی و گفتگوی امنیتی منطقه ا ی، آمریکا میتواند ارتباطاتی به وجود آورد که همکاری در زمینه های مشترک را میسر می سازد.”
“ایران مخفی” کتابی پربار درزمینه سیاستگزاری است، که به روشی روان نگاشته شده و برای خوانندگان غیرمتخصص قابل درک است. تکیه نمیخواهد سختی راه جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا برای کنار آمدن با یکدیگر را آسان جلوه دهد، اما بخوبی نشان میدهد که هر کوششی در این راه از سختی آن خواهد کاست. بدون تردید از آمریکا بیش از اینها انتظار میرود.
منبع: مجله فارین افیرز، نوامبر/دسامبر 2006