این بار زودتر از آن یکی بار شروع کردند. زخمی که در سال ۱۳۷۶ بر تن شان نشست، باز شد و به زیان زنان، در نخستین واکنش، گربه را در حجله کشتند. نیمه ای از جمعیت به چشم دید که آراء شان، مردان را بر سریر قدرت نشانده و به قلیلی از زنان بیوت آقایان اجازه داده اند، کنجی در مراسم بنشینند و شاهد بر تاریخی بشوند که پیاپی هشدار می دهد “نه خانی رفته، نه خانی آمده”. ضرب المثلی کهنه بافت که با خاک و خون مردم این سرزمین سرشته شده است. عجالتا یک حرف دلنشین از بسیاری دیگر، که روحانی در تبلیغات انتخاباتی بر زبان آورده بود، دود شد و هوا رفت.
گربه را در حجله کشتند، بی رودربایستی و پنهانکاری. اگر با هجوم مردم به صندوق های رای در انتخابات دوره هفتم ریاست جمهوری و پس ازبیرون جستن خاتمی از درون صندوق ها، چندی شوکه شدند و به توطئه نشستند و با تاخیر به جان مردمی افتادند که به تغییر دل بسته بودند، این بار بی تاخیر دارند شاخ و شانه می کشند. بی تاخیر دارند خط و نشان می کشند. روحانی هر که هست و از هر پیشینه ای که آمده، منتخب جمعیت بزرگی از ایرانیان است. روحانی هر که هست و بار هرگونه سابقه امنیتی و نظامی را به دوش می کشد، منتخب کثیری از ایرانیان است. ایرانیانی که مثل سال ۱۳۵۷ دیگر چشم و گوش بسته نیستند. آخوند و فرشته را با هم عوضی نمی گیرند. از حق انتخاب محدود خود هم کاملا با خبرند. البته مثل دیگر ملت ها، مرتکب اشتباه هم می شوند. تاوان خطاها را پس داده و می دهند. تجربه ها پشت سر دارند، می دانند باید پای رای شان بایستند. نیک می دانند فقط با یک رای نمی توانند سرنوشت خود را تغییر بدهند. تردید ندارند که روحانی در موقعیتی قرار خواهد گرفت که رای دهندگان مجبورند از یک سو به او فشار بیاورند تا در برابر یورش دزدان و جانیان مشهور به “ تندرو” مقاومت کند و جذب صد در صدی آنها نشود، از دیگر سو ناگزیرند هزینه های گزاف بپردازند برای حفظ کیان آرائی که به دست خود به صندوق های رای ریخته اند. میرحسین موسوی، مهدی کروبی و زهرا رهنورد در حصر و حبس تنها ماندند. روحانی هم ممکن است در مسند ریاست جمهوری با وجود آن همه رای که نثارش شد تنها بماند. این پرسش زود تر از زود پیش روی ایرانیانی که به روحانی رای دادند گذاشته می شود که چه جوری می شود به دادش رسید و نگذاشت تنها بماند. اگر به روحانی فقط فشار بیاورند و مطالبه کنند، اما سد راه و اسباب زحمت جانیان و دزدان مشهور به “تندرو” نشوند، او رااز دست می دهند. نه در حصر و حبس، بلکه در شرایطی که غلام حلقه به گوش جانیانی می شود که کیهان تریبون شان است. آراء مردم به کام دل آنان که دیری است می دزدند و می کشند و جواب پس نمی دهند، باز هم هزینه می شود. رای دهندگان به روحانی، نمی خواهند چنین بشود.
در درجه اول قابل فهم است که سخنان شجاعانه نامزدها در مناظره های انتخاباتی با رفتارآنها پس از پیروزی از یک جنس نیست. روحانی هم رستم دستان نیست. از سیاره ای سوای سیاره ی جمهوری اسلامی و نظم خشونت بار آن نیامده است. شازده کوچولو نیست. وصله ی نظم موجود است و فقط می تواند به نیروی رای مردم در محدوده ای از قدرت به چانه زنی بنشیند. هرگاه راه و رسمی برای تقویت و حمایت از اودر همین فضای امنیتی که هنوز نمی دانیم اندکی بازمی شود یا بیشتر بسته اش می کنند، پیدا نشود و حامیان در همین شرایط دست و پائی نزنند، تند روها که حمله را زود آغاز کرده اند، به روحانی مجال نمی دهند تا به یک حرکت حداقلی در حق مردمی که از خود مایه گذاشتند و به او رای دادند، دست بزند. نمی شود فقط به نظاره اش نشست تا یک تنه مدعیان جان و مال و شرافت مردم را خاک کند. به حمایت بی وقفه مردم رای دهنده احتیاج دارد. تاکید های مکرر بر این که مردم به اصلاح طلبان دوم خردادی رای داده اند، نه تنها گره ای از کار مردم باز نمی کند، بلکه داوری بی عیب و نقصی هم نیست. این را به تاریخ نویسان بسپارند بهتر است. حکومت دو قطبی شده با حکومت دو حزبی فرق دارد. در این حکومت، رقابت حزبی مفقود است. دو قطب با یکدیگر حرف نمی زنند، مذاکره نمی کنند، در تلاش نیستند تا دل مردم را بربایند و محبوب شان بشوند. جذب و جلب قلوب مردم اصلا در دستور کار قطب یکه تاز و زورمندی نیست که بساط اصلاحات را به هم ریخت و در پاسخ “رای من کو؟” داغ و درفش رو کرد. در حکومت دو قطبی، یک قطب که بیشتر بر اهرمهای نظامی و اقتصادی و امنیتی سوار است، طاقت نمی آورد یک دوره چهارساله را اندکی با فاصله از قدرت مطلقه سپری کند. کار شکنی می کند تا به صورت پیدا و ناپیدا سیاستگزاری های خرد و کلان را کنترل کند. از دیروز جنگ به صورت رسمی با رای دهندگان به روحانی آغاز شده است.
روحانی در نطق مراسم تحلیف، پیاپی و در هر فراز از “مردم” یاد کرد. شاید ایرانیان که به هر بهانه در دشوارترین شرایط، قدرت خود را به رخ کشیده اند، او را که مهره ای است شاخص از نظمی که نیازهای بنیادی مردم را نادیده می گیرد، متقاعد کرده اند تا بقای نظم را در گرو تامین پاره ای از خواسته های مردم تشخیص بدهد. تازه با این فرض هم کار بر روحانی، اگر رهبر و نهادهای قدرت محافظه کار، همسویش نباشند، سخت و بلکه غیر ممکن است.
دراین موقعیت، جمعیتی که به او رای داده اند، ناگزیرند به هر طریق ممکن وغیرممکن به مدعیان تفهیم کنند پای ارزش و اعتبار رای شان ایستاده اند. این که در فضای سیاسی غیر حزبی چگونه شییوه ای انتخاب کنند تا در غرقاب خون فرو نروند، مهمترین معمای دوران دولتی است که بر خود نام “تدبیر و امید” بسته است. آیا می تواند فضای سیاسی را آن گونه که قول داده تغییر بدهد؟ پاسخ به این پرسش دشوار است. اگر نتواند، حمایت مردم از او امری است غیر ممکن که فقط در جوک ها و پیامک ها بازتاب می یابد و شخصیت تازه شکل گرفته او در اذهان عمومی را خدشه دار می کند.
شوخی و جدی، در گفتمان ایرانیان کوچه و بازار، از او به نام “حسن کلید” یاد می شود. این لقب بار مثبت دارد و به یک چشم بر هم زدن، بار مفهومی منفی اش ظهور می کند و روی سر دولت تدبیر و امید خالی می شود. کلید در این گفتمان از تدبیر و امید خبر می دهد و از این که قفل باز می شود به شرطی که کلید را متناسب با قفل طراحی کنیم. قفل به این معناست که کلیدی هم هست. کسانی که به روحانی رای داده اند، و از او معجزه می خواهند، از همین حالا در گفتمان کوچه و بازار برای نفی فوری اش اسباب چینی می کنند. شاید هنوز باور ندارند که رای دادن منهای تداوم حمایت به صورت عینی و علنی از منتخب، مساوی است با فربه شدن افراد و باندهای زورمندرقیب. شاید هم باور دارند و نمی دانند در فضای بسته سیاسی چگونه می توانند حمایت اش کنند. در گرداب خون ؟ آن را نمی پسندند. در تشکلهای مدنی و سیاسی ؟ فرصتی است از دست رفته.
البته حزب نداریم تا فعال باقی بمانیم، استدلال درستی است برای توجیه انفعال پس از انتخابات.اما بلا فاصله باید اندیشه کنیم که هنگام اخذ رای هم حزب نداشتیم. ولی به منصوب شورای نگهبان رای دادیم یا رای دادند. در هر حال روحانی را باید رای دهندگان پشتیبانی کنند. لشگریان بازنده، آرایش صحنه را به سرعت در هم می ریزند. تشریفات سوگند و تحویل و تحول دولت زیر انبوه تهدیدها و یاوه گوئی ها روی تابلوئی که در میان آن، قاتل مطبوعات اصلاحات و کارچرخان کهریزک جایگاه و منزلتی داشت، برگزار شد. اعلام کردند یکی رفت. یکی آمد. به این سادگی ها نبود. مردم در این آمدن نقش ایفا کرده اند. به صحت انتخابات هم خرده نگرفته اند. از این پس روزنامه می خواهند تا وقتی کیهان یکی می گوید، ده تا بارش کنند. روحانی به فرض که مرد میدان باشد و بخواهد کارها را طوری سامان بدهد که نظام از مهلکه جان سالم به در برده و مردم هم نفسی بکشند، باید از مردم لحظه به لحظه انرژی بگیرد. در غیر این صورت بسیار بیش از آن چه مخالفان شرکت در انتخابات می گویند، سر خم می کند. تغییر در فضای سیاسی به شیوه ای که بشود از خواسته های مردم که بر زبان روحانی جاری شد حمایت کرد، بدون برخورداری از مطبوعاتی که دستکم متناسب با مطالبات منعکس شده مردم در آراء روحانی، فرصت انتشار و بقا پیدا کند، شدنی نیست. آیا روحانی به این درجه از ضرورت حضورمطبوعاتی که با دل قرص از حقوق مردم و حقوق شخص او در جای تبلوری از آراء جمعیت بزرگی از مردم بتواند دفاع کند و سرکوب هم نشود، اعتقاد دارد؟ کمترین تزلزل در این اعتقاد، از وزن او به شدت می کاهد. مردم از هر دسته و گروه باید بتوانند به خصوص پیرامون دو محور کلیدی، آزادانه در مطبوعات اعلام نظر کنند: در باره سیاست هسته ای و در باره حقوق شهروندی.
دل نگرانی ها یکی دو تا نیست. شاید نیرنگ ها در راه است. شاید زندانها را از معترضان انتخابات ۸۸ خلوت کنند تا برای پذیرائی از زندانیان جدید که طلبکاری از روحانی را ادامه خواهند داد مهیا بشود. این سیاست امنیتی را می شناسیم. سیاست های احمدی نژادی در ۸ سال اخیر سبب شده تا فراموش کنیم خانه ظلم و قانون شکنی را احمدی نژاد بر پا نکرده. اما او زیر چتر حمایت های بی دریغ، آن را ادامه داه و به علاوه راه را بر آب و نان مردم هم بسته است. تا جائی که مطالبه نان شب شده است مهم ترین اولویت.
به همان اندازه که این اولویت خوب است، زیانبار است. دیگر اولویت ها را به سایه برده است. این خطوط همان سیاست امنیتی است که از دوران دوم ریاست جمهوری خاتمی طراحی شد. بازجوها در زندان های دوران اصلاحات می گفتند «خاتمی مطالبات مردم را بالا برده است و نظام را آسیب پذیر کرده. برنامه دراز مدتی داریم که مطالبات را پائین بیاوریم». اینک برنامه شان به بار نشسته است. خودشان شجاعانه می گویند تا چند ماه دیگر قحطی مواد غذائی داریم، اما نمی گویند خواست خودمان بوده است برای ماندگاری. به نظرم زیاده از حد به اسناد مرتبط با دولت انگلستان در زمان های ماضیه دسترسی داشته اند که در آن آمده است ایرانیان را باید گرسنه نگاه داشت تا بر ضد حکومت های وفادار به ما قیام نکنند و برخی دیگر از ملت های زیر سلطه را باید به همین منظور سیر نگاهداشت. آیا این اسناد شده است دستورالعمل حکومتی ؟ از این روست که حسن روحانی رئیس جمهور و جواد ظریف وزیر خارجه دولت او را ۸ سالی از قطار سیاست هسته ای پیاده کردند و باری دیگر سوار؟
همان نیرو که آن دو را جائی پیاده و جائی دیگر سوار کرده است به مردم و انرژِی آنها در هدایت قطاری که از خط خارج شده احتیاج دارد. مردم باید بتوانند انرژی خود را طوری مدیریت کنند که به خصوص سیاست خارجی در شکستن حصر اقتصادی و سیاسی پیرامون ایران، که نان شب مردم به آن بسته شده، موفق بشود. مردم برای آن که حمایت و انرژی خود را مدیریت کنند، ابزار می خواهند. آیا وزارت ارشاد این ابزار را که از جنس مطبوعات است در اختیار می گذارد؟
راستی برویم سراغ گربه ای که در حجله او را کشتند. وزارت زنان چه شد؟ گفتند و شنیدیم که منع شرعی ندارد. حسن روحانی برای دولت تدبیر و امید که در آن حتی یک چهره زنانه دیده نشد توضیحی دارد؟ نیمه ای از جمعیت منتظر است توضیح او را بشنود. سکوت روحانی در این باره، آغاز خوبی نیست. علی رغم بگیر و ببند های زنان، چهره اجتماعی و فرهنگی و هنری ایران کاملا دو جنسی است. زنان همه جا دیده می شوند سوای حوزه های زمامداری که حق مسلم آنهاست. حتما خواهید گفت هنوز در کارهای اجرائی پخته و آزموده نشده اند. البته اگر فرصت مناظره ای با شخص شما پس از آغاز دوران ریاست جمهوری تان دست دهد، به شما خواهیم گفت که در ۳۴ سال پس از انقلاب، همواره همین را گفته اند و گفته اید. حتی اگر بر استدلال شما نقد اساسی وارد نباشد، بر سیاستگزاری در نظامی که همواره شما پاره ای از آن بوده اید، این نقد وارد است که: شماها نگذاشته اید. مگر غیر از شماها در این ۳۴ سال، د یگر اندیشه های سیاسی و طیف های سیاسی حقی بر سیاستگزاری داشته اند؟