دولت‎ ‎‏ احمدی و مجلس سلطانی

نویسنده

ganji.jpg

‏ پس از روشن شدن میزان قدرت و اختیار رهبر در نظام حقوقی و رژیم حقیقی رجوع شود به مقاله [دموکراتیزاسیون در ‏برابر سلطانیزاسیون] مدعای مهم دیگری را طرح و در خصوص اعتبار آن داوری خواهیم کرد. این برساخته، محصول ‏کوشش دسته جمعی تعداد بسیاری از فعالین سیاسی ، با مواضع کاملاً متفاوت، است. مطابق این برساخته: “دوران احمدی ‏نژاد سیاه ترین دوران جمهوری اسلامی ایران است،احمدی نژاد کشور را در معرض حمله ی نظامی قرار داده است،یعنی ‏خطر حمله ی نظامی در دوره وی بیش از هر زمان دیگری ایران را تهدید می کند، احمدی نژاد ایران را در برابر جهان ‏غرب قرار داده است ،از نظر سرکوب سیاسی اجتماعی،احمدی نژاد بدترین دوره را بر ایران حاکم کرده است. احمدی نژاد ‏مصیبت عظمای جمهوری اسلامی ایران است”. ‏

این برساخته تا چه اندازه با واقعیت نظام سیاسی ایران منطبق است؟ ‏

‏1- سیاست داخلی: روشن است که بین هاشمی رفسنحانی و خاتمی و احمدی نژاد از نظر شخصیتی و رفتاری تفاوت های ‏بسیاری وجود دارد و خاتمی و کابینه اش از جهات عدیده بر احمدی نژاد و کابینه اش برتری دارد. اما سخن بر سر تفاوت ‏های شخصیتی و رفتاری افراد نیست، سخن بر سر محدوده ی اختیارات و قدرت افراد در نظام سیاسی است. قصد ما دفاع ‏از احمدی نژاد و تأئید اقدامات نسجیده ی وی نیست. برعکس، ما می کوشیم نشان دهیم که سهم احمدی نژاد از این وضعیت ‏نگران کننده و رو به سراشیبی چقدر است؟ آیا با آمدن احمدی نژاد یک دگرگونی اساسی نسبت به سه دهه ی گذشته اتفاق ‏افتاده و او فجایعی آفریده که در کارنامه ی رژیم جمهوری اسلامی سابقه نداشته است؟ ‏

در تحلیل سیاسی، در عین اذعان به وجود امور ثابتی چون قانون اساسی و رهبری سلطانی، به تفاوت های دوران های ‏مختلف پرداخته خواهد شد. به تعبیر دیگر، باید دید که در شرایط خاص زمانی از ترکیب علل خاص چه نتایج متفاوتی به ‏دست آمده است؟ یعنی با اینکه قانون اساسی و رهبری ثابت بوده اند، اما نتیجه ی عمل سیاسی کنشگران و برآیند نهایی در ‏دوران هاشمی و خاتمی و احمدی نژاد “متفاوت” بوده است. این تفاوت ها به معنای “تغییر رژیم” یا “دموکراتیزه شدن ‏رژیم” نبوده است، اما رابطه دولت و جامعه ی مدنی(موازنه ی قوا بین دولت و جامعه) در این سه دوره تفاوت هایی داشته ‏است. حتی رهبر هم از میان این سه دوره ، یکی را بیشتر باب میل خود دانسته و لذا بیشتر آن را تأئید کرده و دوره ی ‏دیگری را نمی پسندد و لذا رویکرد کاملاً انتقادی به آن دوران دارد. مجلس ششم مجلس مطیع اراده ی رهبر نبود،لذا آقای ‏خامنه ای می گفت: “ صدای عمومی مجلس ششم مخالف بسیاری از مصالح نظام است”. رهبر آن صدای عمومی را تندرو ‏و آمریکایی خواند که از داخل خیمه ی انقلاب چراغ سبز به اردوگاه دشمن می دادند. اما مجلس هفتم ،مجلس مطیع رهبر و ‏مورد تأئید رهبر است. از منظری دیگر، شدت سرکوب سیاسی در این سه دوره متفاوت بوده است. برخی بر این گمانند که ‏شدت سرکوب سیاسی ، نشانه ی وحشت حکومت از برهم خوردن موازنه ی قوا میان دولت و جامعه است. وقتی جامعه ‏قدرت بیشتری می یابد، دولت سرکوب خود را افزایش می دهد. اما وقتی قدرت جامعه را از آن گرفت، شدت سرکوب را ‏کاهش خواهد داد. پس می توان پرسید: دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد چه تفاوت ماهوی با دوران ریاست جمهوری ‏خامنه ای(به اضافه ی نخست وزیری مهندس موسوی) ، هاشمی رفسنجانی و خاتمی دارد؟ دوران چهار رئیس جمهور را ‏با شاخص های مختلف می توان مقایسه کرد. ‏

‏ شاخص اول: برگزاری انتخابات آزاد: انتخابات رقابتی منصفانه ی آزاد یکی از شاخص های جوامع دموکراتیک است. ‏آنچه در جمهوری اسلامی برگزار می گردد، “شبه انتخابات تقلبی” است. مخالفان حق شرکت در انتخابات را ندارند، برای ‏اینکه داوطلبان باید به طور مکتوب بنویسند که به قانون اساسی ، اسلام ، اصل ولایت مطلقه فقیه، آقای خمینی و خامنه ای ‏اعتقاد نظری و التزام عملی دارند و شورای نگهبان هم صدق گفته ی آنها را احراز کند. وزارت کشور مجری انتخابات ‏است، ولی قدرت اصلی در دست شورای نگهبان است. در زمان ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی شورای نگهبان ‏صلاحیت بسیاری از چپ های مجلس سوم را برای مجلس چهارم تأئید نکرد. در زمان ریاست جمهوری خاتمی شورای ‏نگهبان صلاحیت حدود سه هزار و پانصد تن از کاندیداهای مجلس هفتم را رد کرد. دولت خاتمی انتخاباتی ‏برگزارکرد(انتخابات مجلس هفتم) که معاون پیشین وزارت کشور اصلاحات(مصطفی تاج زاده ) آن را “کودتای پارلمانی” ‏خوانده است[7]. انتخابات ریاست جمهوری هم که توسط دولت خاتمی برگزار شد، تا آن حد متقلبانه بود که صدای کروبی و ‏هاشمی رفسنجانی را هم در آورد و هاشمی مسأله را به خدا واگذار کرد تا روز قیامت حق او را بستاند و کروبی در ‏اعتراض از مجمع تشخیص مصلحت نظام استعفأ کرد. در انتخابات مجلس هفتم صلاحیت حدود 3500 تن از 8172 ‏داوطلب رد شد. در انتخابات مجلس هشتم، تاکنون هیأت های اجرایی صلاحیت 31 درصد کاندیدا ها‏‎)‎‏ 2200نفر از ‏‏7200کاندیدا )را رد کرده اند. میزان دیگر تخلفات انتخاباتی، از جمله تقلب، در این انتخابات را بعداً می توان با دوره های ‏قبلی مقایسه کرد. در انتخابات مجلس هفتم خاتمی و اصلاح طلبان مدعی بودند که تکلیف 190 کرسی مجلس از پیش تعیین ‏شده است، و در خصوص انتخابات مجلس هشتم مدعی هستند که،به غیر از حوزه ی تهران، فقط در 23 کرسی امکان ‏رقابت وجود دارد. خاتمی در خصوص انتخابات مجلس هشتم گفته است که: “ امکان رقابت منتفی شده است”. عارف معاون ‏اول او از شرکت در انتخابات انصراف داد. ملاقات خاتمی و هاشمی رفسنجانی با رهبر هم دستاوردی نداشت. آقای خامنه ‏ای طالب “مجلس سلطانی” است. او بر این گمان است که سر و صدای یکی- دو ماهه را باید تحمل کند تا برای چهار سال ‏خیالش راحت باشد. ‏

ماه اگر بی تو برآید به دو نیمش بزنند / دولت احمدی و مجلس سلطانی

این نکته را نباید از یاد برد که میزان رد صلاحیت ها و فرمایشی بودن انتخابات به میزان گستردگی بسیج اجتماعی و ‏سیاسی( موازنه ی قوای دولت و جامعه ی مدنی یا دولت و اپوزیسیون) بستگی دارد، نه “چانه زنی با بالا” بدون بسیج ‏اجتماعی. وقتی قدرت بسیج کنندگی وجود نداشته باشد، در مذاکره هم سلطان چیزی به مطالبه کننده نخواهد داد. از انتخابات ‏به عنوان وسیله ای مهم در جهت تغییر موازنه ی قوا- ولو به شکل محدود- باید استفاده کرد. اگر یک جنبش وسیع و ‏فراگیر اجتماعی وجود داشته باشد،برگزاری “انتخابات رقابتی آزاد منجر به انتقال قدرت”، مهم ترین موضوع مذاکره با ‏زمامداران خواهد بود. ‏

شاخص دوم: سرکوب سیاسی: دهه ی اول انقلاب از نظر سرکوب سیاسی بدترین دوران جمهوری اسلامی ایران است. در ‏این دوران زندانیان سیاسی به طور سیستماتیک و گسترده شکنجه می شدند. در زمان ریاست جمهوری خامنه ای ، به ‏دستور آقای خمینی، چند هزار زندانی سیاسی را در تابستان 1367 قتل و عام کردند. در زمان هاشمی رفسنجانی وزارت ‏اطلاعات در داخل و خارج از کشور مخالفان را ترور می کرد. شکنجه زندانیان در دوران هاشمی(وزارت اطلاعات ‏فلاحیان)به شدت تمام ادامه داشت. در آغاز کار خاتمی وزارت اطلاعات چند تن از مخالفان را به طرز فجیعی به قتل ‏رساند. احمدی نژاد نه جز آمران قتل های زنجیره ای بود، نه جز مجریان آن. “عالیجناب عالیجنابان خاکستری‎ ‎پوش” که با ‏فرمان او پروژه قتل عام درمانی به راه افتاد، همچنان تشکیلات خود را حفظ کرده و از امثال احمدی نژاد برای رسیدن به ‏مقصود استفاده می کند. ‏

به دلیل پیشرفت تدریجی ایده ی دموکراسی و حقوق بشر، انجام جنایت بسیار دشوارتر از پیش شده است. افشای علنی برخی ‏از جنایات رژیم(اعدام زندانیان در تابستان 67 و پروژه ی قتل های زنجیره ای) و بحث درباره ی این جنایات در دوره ی ‏اصلاحات، کار جنایت کاران را بسیار دشوار کرده است. فشار اجتماعی ای که به دوم خرداد 76 منتهی شد،ترس ها را ‏فروریخت و اقتدارگرایان را برای مدتی به کما برد. نیروهای اجتماعی از این فرصت به نحو احسن برای افشای برخی از ‏جنایات رژیم استفاده کردند. ‏

در دوران احمدی نژاد شاهد انتقاد صریح از رهبر هم بوده ایم. افرادی چون احمد زیدآبادی، احمد قابل، عیسی سحر خیز، ‏سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و… ، با نوشتن نامه های سرگشاده یا نوشتن مقاله ، از رهبر انتقاد کرده اند. همین موارد ‏انگشت شمار نشان می دهد که امکان انتقاد از رهبر وجود دارد، اگر منتقدان حاضر به پذیرش هزینه های احتمالی باشند. ‏

شاخص سوم: وضعیت زندانها: وضعیت زندانها در جمهوری اسلامی بسیار ناگوار است و حقوق زندانیان به نحو تأسف ‏باری همواره نقض می شود(به عنوان نمونه در سال جاری دکتر زهرا بنی عامری در بازداشت گاه همدان و ابراهیم لطف ‏الهی در بازداشتگاه سندج به قتل رسیده اند)، اما اگر دهه سوم انقلاب را با دهه ی اول و دوم مقایسه کنیم، وضعیت زندانها ‏بهبود پیدا کرده است. کافی است وضعیت زندانیان سیاسی دهه سوم را با زندانیان سیاسی دو دهه ی گذشته مقایسه نمائیم تا ‏مدعا تأئید شود. بهبود وضعیت زندانها ربطی به روسای جمهور ندارد، سازمان زندانها زیر نظر قوه ی قضائیه است. ‏بازجویان پرونده های مهم، کارشان را با بیت رهبری هماهنگ می کنند، نه جای دیگر. ‏

شاخص چهارم: سرکوب اجتماعی: طرح “ارتقای امنیت اجتماعی” یکی از پروژهای سرکوب اجتماعی رژیم است. از ‏ابتدای پیروزی انقلاب تاکنون، رژیم از طریق کاربرد زور، پوشش مردم را مطابق با الگوی مطلوب خود می کند. تابستان ‏هر سال، اجرای طرح اوج می گیرد. اولاً: در همان ابتدای انقلاب با اعمال به شدت قهر آمیز همه ی زنان را باحجاب ‏کردند. ثانیاً: هیچ کس نمی تواند مدعی شود که بدترین دوره ی برخورد با پوشش زنان ، دوره ی احمدی نژاد است. ثالثاً: ‏جمهوری اسلامی در اعمال قهر آمیز الگوی پوشش خود شکست خورده و نسل جوان کشور از سبک هایی از زندگی ‏پیروی می کنند که مطلقا مقبول رژیم نیست. ‏

شاخص پنجم: سیاست های پوپولیستی: سیاست های زمامداران جمهوری اسلامی در طول سه دهه ی گذشته کاملا ‏پوپولیستی بوده است. قبل از انقلاب گفته می شد، آمریکا و خاندان شاه پول نفت را بالا می کشند. به مردم وعده داده می شد ‏که پس از انقلاب پول نفت را میان آنان توزیع خواهند کرد. پس از پیروزی انقلاب، گرچه پول نفت درب منازل نرفت ، اما ‏سیاست های اقتصادی تماماً پوپولیستی بود. این سیاست هیچگاه کنار گذاشته نشده است، بلکه با شدت و ضعف همواره ‏تعقیب شده است. قیمت بسیار نازل انرژی در ایران، ناشی از سیاست های پوپولیستی است. احمدی نژاد، شعارهای اول ‏انقلاب را الگوی خود قرار داده است. طرح پنجاه هزار تومانی مهدی کروبی یکی دیگر از مصادیق سیاست های پوپولیستی ‏است. احمدی نژاد سیاست های پوپولیستی را تشدید کرد. اعطای وام ازدواج، و اشتغال و طرح های کوچک، وام های ‏ارزان مسکن و… برخی از این مواردند که به طور همزمان به اجرا در آمدند. آثار تورمی وام های کوتاه مدت مسکن ‏امروز کاملاً مشهود است. ‏

پوپولیسم زبانی، بخش مهمی از پوپولیسم احمدی نژاد است. احمدی نژاد از زبان کوچه و بازار استفاده می کند. این زبان هر ‏آفتی که برای عرصه سیاسی داشته ، یک نکته غیر قابل انکار است. صراحت احمدی نژاد در انتقاد از مخالفان سیاسی اش ‏، مخالفان را هم به صراحت وادار کرده است. به نحوی که حجم حملات گزنده به شخص احمدی نژاد در طول دو سال ‏اخیر، نسبت به روسای جمهور قبلی بسیار قابل توجه است. انتقاداتی که مخالفان احمدی نژاد از او می کنند و تعابیری که ‏در باره او به کار می برند، مخالفان خاتمی در دوره ی او با وی نکردند. مخالفان خاتمی و اصلاحات، با برافراشتن ‏بیرق دفاع از دین به مقابله با اصلاحات برخاستند. “دشمن امام زمان”، “ دشمن امام حسین” و… و اعلام کفن پوشیدن ‏مراجع تقلید به دلیل یک مقاله 2 صفحه ای در یک نشریه دانشجویی یکصد و پنجاه نسخه ای،برخی از اتهامات آن دوران ‏علیه اصلاح طلبان بود. اگر اصلاح طلبان به بی دینی متهم می شدند، احمدی نژاد به “دینداری خرافه آمیز” و سحر وجادو ‏متهم می شود. حتی کسانی تا آنجا پیش رفته اند که بلا دلیل وی را دیوانه می خوانند. ‏

چند نمونه ی زیر نشان می دهد که زبان احمدی نژاد، زبانی متناسب با خود و در مقابل خود، آفریده است. احمدی نژاد با ‏زبانی تند رد صلاحیت شدگان برای انتخابات مجلس هشتم را سرزنش کرد. استفاده از این زبان این امکان را برای محسن ‏آرمین فراهم آورد که با همان زبان با او به مقابله برخیزد. آرمین می گوید: “اگر قرار شود به افراد فاقد صلاحیت به سبب ‏هزینه ای که بر کشور تحمیل می کنند توصیه شود که از کاندیداتوری صرف نظر کنند قطعاً شخص احمدی نژاد از نخستین ‏کسانی خواهد بود که بنابر این توصیه و با توجه به هزینه های گزافی که در بخش های مختلف سیاسی ، دیپلماتیک، ‏اقتصادی و… بر کشور تحمیل کرده است باید از حضور در انتخابات منع شود”. آرمین در ادامه، ضمن تأکید بر “فضاحت ‏مدیریت سرمای اخیر” به وسیله دولت، اقدام دولت احمدی نژاد را “رسوا” و سخنان شخص احمدی نژاد را “از نظر تندی، ‏افراط و همچنین منطق و استدلال از سنخ ادبیات کیهانی به شمار” می آورد[8]. سید محمد صدر معاون وزارت خارجه در ‏دوران خاتمی درباره ی احمدی نژاد می گوید: “ اولین ویژگی سیاست خارجی آقای احمدی نژاد نگاه غیر علمی و توهم آلود ‏به سیاست خارجی همراه با خودشیفتگی(نارسیسیزم) است. این ویژگی ، ویژگی ای است که فرد خویش را محور جهان می ‏بیند… اینکه رئیس جمهور کشور برای رئیس یک کشور دیگر نامه بنویسد و طرف مقابل نیز پاسخ آن را ندهد و بگوید که ‏این نامه اصلاً ارزش جواب دادن ندارد، خیلی اهانت آمیز است… ویژگی دوم سیاست خارجی آقای احمدی نژاد… ناشی از ‏جهل مرکب می باشد، یعنی اینکه نمی داند که نمی داند و در نتیجه از کسی هم نمی پرسد… احمدی نژاد به انجام سفر نیاز ‏دارد… احمدی نژاد در سازمان ملل پای صحبتهای بوش که به اعتقاد من نادان ترین رئیس جمهوری آمریکاست، می نشیند ‏در حالی که او اعتنایی به سخنرانی وی نمی کند… ویژگی دیگر، طرح مطالب خلاف واقع است”[9]. عبدالله رمضان زاده ‏،سخنگوی دولت خاتمی، درباره احمدی نژاد می گوید: “ من متأسفم که آقای رئیس جمهور این چنین کلمات بی پایه ای به ‏زبان می آورد”[10]. حسین مرعشی درباره ی احمدی نژاد می گوید: “شما رئیس جمهوری را می بینید که در سال سوم ‏ریاست جمهوری همانند دوران تبلیغات ریاست جمهوری سخنرانی های داغ انتقادی می کند و از وجود مافیاهای مختلف در ‏نفت و گاز و اخیراً هم در قطع گاز ترکمنستان خبر می دهد و من و شما که محکوم به تحمل حاکمیت ایشان هستیم هم می ‏گوییم بارک الله چه رئیس جمهور خوب و دلسوزی… من سالهاست به این نتیجه رسیده ام که رمز پایداری حکومت افراد ‏نالایق در اداره پاره ای از امور کشور و نیز عدم بهبود امور، همین اخلاق فرصت طلبانه مسئولان و شرم و حیای مردم ‏است”[11]. مرعشی میلیون ها نامه ی نوشته شده به احمدی نژاد را ناشی از نداری مردم و پول دادن او به آنها می داند. ‏می گوید وقتی احمدی نژاد: “یک آقایی است که اگر نامه به او بدهی ، چیزی در پاکت می گذارد و پس می دهد در این ‏صورت چه کسی نمی نویسد… رئیس دولتی که می خواهد تورم را پائین بیاورد باید بی انضباطی مالی خود را اصلاح ‏کند”[12]. مصطفی تاج زاده هم می گوید، سخنان احمدی نژاد نشان می دهد: “دولت نهم نه‌تنها در زمینه اجرایی و ‏اقتصادی بی‌کفایت است و روز به روز بر دامنه گرانی و تورم افزوده و مردم را در تنگناهای گوناگون قرار داده است، ‏بلکه در زمینه رقابت انتخاباتی با منتقدان خود هم تنگ‌نظر است و هم ناصادق… آقای پورمحمدی نیز به دروغ می گوید ‏بیشتر رد صلاحیت‌شدگان اصولگرا هستند… آقای احمدی نژاد ما را سرزنش می کند که چرا ثبت نام کرده اید. حال آنکه ‏سرزنش متوجه کسانی است که به شعور و اصالت ملت ایران توهین و حقوق ایرانیان را نقض می کنند. از آزادی سخن می ‏گویند و استبداد می ورزند”[13]. عبدالله رمضان زاده می گوید: “در سیاست خارجی مهم این است که ماجراجو نباشیم… ‏سیاست خارجی دولت نهم ماجراجویانه است… هیچ دولتی همانند دولت احمدی نژاد اشتیاق برای رابطه برقرار کردن با ‏آمریکا ندارد… این اشتیاق زاید الوصف مسئولان برای ارتباط برقرار کردن با آمریکا ، عاملی در جهت این است که ‏آمریکایی ها هر طور که می خواهند با ایران بازی کنند… دولت نهم صلاحیت هیچ مذاکره ای را در عرصه ی خارجی ‏ندارد و برای همین نیز مسأله از جای دیگر هدایت می شود و برای مذاکره با مصر، حداد عادل و ناطق نوری می روند و ‏برای مذاکره با فرانسه ولایتی انتخاب می شود و به اعتقاد من مذاکرات خارجی باید از خارج از دولت کنترل شود که این ‏کار در حال حاضر انجام می شود”[14]. نمونه های ارائه شده ، سخنان اصلاح طلبان است. اما اگر به سخنانی که ‏دیگران، مثلاً دانشجویان، درباره ی احمدی نژاد گفته اند توجه شود، پوپولسیم زبانی با شدتی بسیار بیشتر مشاهده خواهد ‏شد. ‏

شاخص ششم: اعتراض اجتماعی: دوران احمدی نژاد نه تنها دوران فاشیسم نیست، بلکه بیش از حتی دوران خاتمی شاهد ‏رشد گروه های اجتماعی معترض هستیم که از طریق هویت یابی به دنبال علایق و مطالبات و ترجیحات خود هستند. برای ‏اولین بار زنان فعال، دانشجویان، معلمان، کارگران، اقلیت های قومی و مذهبی در حال تشکل یابی اند. دانشجویان طی دو ‏سال اخیر، از همه ی گروه های اجتماعی فعال تر و سیاسی تر بوده اند. به همین دلیل، بیشترین هزینه را آنان پرداخته اند. ‏در اثر کوشش مداوم آنها، دولت احمدی نژاد مجبور شد رئیس دانشگاه تهران و رئیس کوی دانشگاه تهران را برکنار کند. ‏حتی اگر هدف دولت از این تغییرات ، افزایش سرکوب باشد، خود این هدف حکایت از آن دارد که روسای قبلی قادر به ‏کنترل دانشجویان نبوده اند و فعالیتی وجود دارد که باید کنترل و سرکوب شود. سرکوب کارگران به دلیل آگاهی صنفی آنان ‏است که بخوبی دریافته اند که بدون اتحادیه ی مستقل کارگری نمی توانند از منافع و مطالبات خود دفاع کنند و اتحادیه ‏مستقل کارگری هم محصول نافرمانی مدنی است ، نه بذل و بخشش سلطان که با قدرتمند شدن جامعه به شدت مخالف است. ‏

البته می توان رشد این نوع فعالیت ها را محصول شکست اصلاحات تلقی کرد و فعالینش را محصول تحولات فکری دوران ‏اصلاحات و ارتباط یابی های آن دوران به شمار آورد. دوره اصلاحات فرصتی فراهم آورد تا کادرهای جنبش های ‏اجتماعی نوپای امروز در آن فرصت مهارت های اجتماعی و سیاسی پیدا کنند. برخی از کادرهای امروز این جنبش ها ، ‏کسانی هستند که در دوره اصلاحات و بخصوص در روزنامه ها ، کار سیاسی یاد گرفتند و ارتباطات اجتماعی برقرار ‏کردند. ‏

شاخص هفتم: توانایی و جسارت و عرضه: برخی بر این باورند که احمدی نژاد برخلاف نظر خامنه ای، افرادی چون علی ‏لاریجانی، عبدالله ذالقدر،نقدی و… را از کار برکنار کرده و با فردی چون قالیباف برخوردهای تندی داشته است. فرض کنیم ‏که این مدعا تماماً صحت داشته باشد، در این صورت چه چیز اثبات خواهد شد؟ آیا این پرسش به ذهن خطور نخواهد کرد ‏که پس چرا خاتمی دری نجف آبادی را وزیر اطلاعات کرد؟ چرا افراد مورد تأئید رهبر را مسئول پیگیری قتل های زنجیره ‏ای کرد؟ چرا خاتمی جسارت ایستادن در برابر درخواست های غیر قانونی رهبری را نداشت؟ ‏

شاخص هشتم: شورای عالی امنیت ملی: رئیس جمهور، رئیس شورای عالی امنیت ملی است. ولی ترکیب این شورا به گونه ‏ای است که کاملاً در دست رهبری است، ضمن آنکه مصوبات آن پس از تأئید رهبر قابل اجراست. این شورا به نام امنیت ‏ملی، به طور مداوم به “سانسور رسانه ها” می پردازد. این نوع اقدامات در زمان هاشمی، خاتمی و احمدی نژاد صورت ‏گرفته است. می توان با مقایسه موارد ابلاغ شده دریافت که در دوره ی احمدی نژاد این امر تا چه حد افزایش یافته است. ‏یک نمونه آن نامه ی نمایندگان مجلس ششم به آقای خامنه ای است که با دستور خاتمی، به عنوان رئیس شورای امنیت ملی ‏، مطبوعات از انتشار آن ممنوع شدند. خاتمی به عنوان رئیس شورای عالی امنیت ملی دستور می دهد که نامه ی نمایندگان ‏، در مجلس هم قرائت نشود. کروبی در این خصوص می گوید: “روز شنبه بود که به جلسه شورای عالی امنیت ملی رفته ‏بودیم احساس کردم که وضع مطلوبی حاکم نیست و بخش مهمی از اعضأ بویژه نیروهای مسلح از اوضاع ناراحت هستند. ‏در همان حال دیدم که یکی از فرماندهان نظامی آنجا در حال توزیع نامه است… به هر حال در جلسه شورای عالی امنیت ‏ملی ، دیدم آقای خاتمی بسیار برافروخته شد و نامه ای به رئیس دفترش که برادرش بود ، نوشت و گفت به روزنامه ها ‏اعلام کنید نامه را منتشر نکنند، بعد هم آقای ربیعی را فرستادیم که حتماً تاکید شود ، روزنامه ها آن را منتشر نکنند. همان ‏جا آقای خاتمی با توجه به حساسیت مجلس گفت: در مجلس هم نخوانند. من آمدم خودم بر کارم تکیه کردم ، بنا نداشتم از ‏کسی هزینه کنم و هزینه هم نکردم، همان شب یک فرد مهم و حساس به من تلفن کرد و گفت: اگر این نامه در مجلس ‏خوانده شود رادیو مجلس قطع می شود، من هم به آنها گفتم شما نباید رادیو را قطع کنید زیرا رادیو مجلس در اختیار رئیس ‏مجلس است و با دستور رئیس قطع می شود ولی من جلوی این قضیه را می گیرم و حتی اگر لازم باشد می گویم که رادیو ‏را قطع کنند”[15]. آقای خامنه ای با اینکه برای حبس طولانی آیت الله منتظری به هیچ مصوبه ای نیاز نداشت، آیت الله ‏منتظری را با مصوبه ی شورای عالی امنیت ملی سالها در منزلش زندانی کرد. اخیراً رحمان فضلی قائم مقام علی ‏لاریجانی در شورای عالی امنیت ملی، نحوه ی تصمیم گیری در شورای عالی امنیت ملی را بازگو کرده است. می گوید: “ ‏مکانیسم تصمیم گیری در شورای عالی امنیت ملی به گونه ای است که امکان وقوع چنین مسله ای[اختلاف نظر] اساساً ‏نیست چون فرماندهی و تصمیم گیری در شورای عالی امنیت ملی در موضوعات کلان و اصولی نهایتاً توسط مقام معظم ‏رهبری اتخاذ می شود و تصمیم ایشان برای همه لازم الاجرا است… تصمیمات با مقام معظم رهبری است و دولت مجری ‏آن است”[16]. ‏

در دوره ی احمدی نژاد، شورای عالی امنیت ملی سانسور مطبوعات را افزایش داد. برخی از نمونه ها به قرار زیر است: ‏ممنوعیت بحث های منتقدانه در خصوص مسائل هسته ای، ممنوعیت بحث در خصوص ناآرامی های کردستان و اهواز و ‏زاهدان، ممنوعیت بحث در خصوص ناآرامی های ناشی از کوپنی کردن بنزین و غیره. نکته ی جالب توجه دیگر این است ‏که “هیأت نظارت بر مطبوعات” برای توقیف ماهنامه ی زنان به مصوبه ی نشست 298 به تاریخ 28 آبان 1379 شورای ‏عالی امنیت ملی استناد کرده است. براساس قانون مطبوعات: “مصوبات شورای عالی امنیت ملی برای مطبوعات لازم ‏الاجرا است و در صورت تخلف ، دادگاه می تواند نشریه را موقتاً تا دو ماه توقیف و پرونده را خارج از نوبت رسیدگی ‏نماید”. ‏

شاخص نهم: حضور نظامیان در عرصه ی سیاسی: یکی از شاخص های بسیار مهم در ساختار سیاسی ایران، حضور و ‏دخالت نظامیان در مسائل سیاسی و فعالیت های اقتصادی است. آقای خمینی به شدت مخالف دخالت نظامیان( یعنی سپاه) در ‏امور سیاسی بود و لذا در موارد عدیده مخالفت علنی خود را به شدت تمام اعلام داشت[17]. پس از فوت آقای خمینی و ‏انتصاب آقای خامنه ای به رهبری، این راهبرد تغییر کرد. دلیل این امر تا حدود زیادی روشن است. آقای خمینی یکی از ‏مراجع مسلم تقلید بود، این امر پایگاه مهمی در حوزه های دینی و توده های دیندار برای وی فراهم می آورد. آقای خمینی ‏رهبر انقلاب و شخصیتی کاریزماتیک بود. او برای زمامداری سیاسی به ورود نظامیان به عرصه ی سیاست و اقتصاد ‏نیازی نداشت. اما آقای خامنه ای فاقد همه ی اینها بود. حتی جامعه ی مدرسین حوزه ی علمیه قم حاضر نبود وی را به ‏عنوان یکی از مراجع تقلید به مردم معرفی کند. سپاه پاسداران پس از محاصره اجلاس جامعه ی مدرسین موفق به دریافت ‏گواهی مرجعیت آقای خامنه ای از آنان شد. آقای خامنه ای نه رهبر انقلاب بود، و نه شخصیتی کاریزماتیک دارد. از این ‏رو ،استفاده از نظامیان، برای یک رهبر غیر دموکراتیک، تنها راه پیش روست. ‏

آقای خامنه ای از ابتدای به کارهای نظامی- امنیتی علاقه داشت. وقتی دکتر چمران در کابینه بازرگان وزیر دفاع شد، او ‏هم زمان معاون وزیر دفاع و نماینده ی آقای خمینی در وزارت دفاع بود. در ستاد مشترک ارتش مستقر شد. ری شهری را ‏به عنوان رئیس دادگاه ارتش معرفی کرد. در جریان کودتای نوژه از نزدیک مسائل را تعقیب می کرد. در زمان تشکیل ‏وزارت اطلاعات، اقای خامنه ای در مقام ریاست جمهوری، با این استدلال که برای رئیس جمهور چیزی باقی نمانده، می ‏گفت سازمان اطلاعاتی نظام باید زیر نظر رئیس جمهور باشد. وقتی به عنوان رهبر از سوی مجلس خبرگان انتخاب شد، در ‏اولین دیدار اعضای هیأت دولت با وی، “نظریه رعب” خود را با آنها در میان می گذارد. براساس تلقی آقای خامنه ای از ‏قرآن و تاریخ اسلام، یک اقلیت فداکار با ارعاب و ترور توانست اکثریت خاموش را دور خود گرد آورد و بر آنها حکومت ‏کند. آقای خامنه ای به اعضای کابینه ی مهندس موسوی گفت: “حکومت باید متکی بر یک جمع فداکار باشد. اکثریت مردم ‏در حکومت خاموشند. یک جمع فداکار می تواند از طریق ایجاد رعب حکومت را پایدار نگاه دارد”. در همان جلسه ‏عطاءالله مهاجرانی با استناد به آیه 151 آل عمران( سنقلی فی قلوب الذین کفروا الرعب بما اشرکوا بالله مالم ینزل به ‏سلطاناً) از وی پرسیده بود که قرآن می گوید رعب در دل کافران موثر است. بسیاری از آنها که امروز مسأله دارند از ‏مومنانند، و در مقابل رعب می ایستند. اما رژیم سلطانی ای که آقای خامنه ای تداوم بخشید، بنایش بر این قرار گرفت که از ‏نیروهای خقیه برای ایجاد رعب به منظور تثبیت و تداوم نظام استفاده کند. ترور دگراندیشان در داخل و خارج از ‏کشور،براساس نظریه رعب، در دستور کار قرار گرفت. برای بسیاری از مردم این پرسش مطرح بود که چرا نیروهای ‏وزارت اطلاعات برخی از مخالفان را با کارد سلاخی کرده اند؟ پاسخ روشن است: هدف اصلی ایجاد رعب در دل ‏دگراندیشان و دگرباشان بود. گفتمان آقای خامنه ای ، گفتمان نظامی- امنیتی است. ‏

‏ آقای خامنه ای رفته رفته پای سپاهیان را به سیاست و اقتصاد ایران گشود و هر چه زمان پیش رفت، این حضور و دخالت ‏بیشتر و پر رنگ تر شد. انتصاب سپاهیان به ریاست صدا و سیما یکی از مصادیق این پروژه بود. هریک از فرماندهان ‏نظامی که بخواهد در یک پست سیاسی مشغول به کار شود، باید اجازه ی رهبر جلب شود. در هفتمین دوره ی مجلس ‏شورای اسلامی، تعداد بیشتری از نظامیان به مجلس راه یافتند. پس از آنهم در انتخابات شوراهای شهر تعداد دیگری از آنها ‏وارد شوراهای شهر شدند. تا این مرحله احمدی نژاد نقشی ندارد. پس از انتخاب احمدی نژاد به ریاست جمهوری، این ‏روند، تشدید شد. در حوزه ی اقتصاد، از آغاز زمامداری خامنه ای، نه تنها امتیازهای بسیاری به نظامیان داده شد، بلکه ‏رفته رفته پروژه های اقتصادی کلان به سپاه واگذر شد. ‏

در انتخابات دوم خرداد 76 عبدالله ذالقدر به طور جدی برای پیروز ی ناطق نوری فعالیت می کرد. دخالت فرماندهان سپاه ‏و بسیج در مسائل سیاسی ،برای نابودی اصلاحات، در دوران اصلاحات افزایش یافت. در هر مسأله ای آنها در مقابل ‏اصلاح طلبان قرار می گرفتند. یک نمونه ی آن طرح های دوگانه خاتمی به مجلس بود. کروبی یکی از این موارد را ‏توضیح داده است: “برای سخنرانی به کنگره ی سراسری سپاه که هر ساله برگزار می شود… رفتم… بعد آمدیم در جلسه ای ‏که فرماندهان ارشد حضور داشتند، یکی از فرماندهان با سابقه و معروف، به غیر از فرمانده کل سپاه، رو کرد و گفت: ‏ماجرای این نظارت استصوابی چه می شود، گفتم، هنوز قانون به ما نرسیده ، وقتی آمد ، ببینیم چه کار می کنیم؟ او ‏بلافاصله سوال دوم را طرح کرد و پرسید شما در باره نظارت استصوابی چه می کنید؟ گفتم نظر من این است که کاری ‏کنیم که بتوانیم در این کشور زندگی کنیم ، هم در وزارت کشور در شورای نگهبان و هر کس هر کاری خواست نتواند انجام ‏دهد. اسم چهار نفر را بردم،دو نفر از وزارت کشور، دونفر از شورای نگهبان. وقتی این را گفتم ، یک روحانی سرشناس ‏حاضر در جلسه،از عدالت شورای نگهبان صحبت کرد و به ستایش اعضای شورا پرداخت،من هم گفتم قبول دارم،شورای ‏نگهبان عادل است، عدالت دارد اما سوال دارم اگر مثلاً دو نفر از اعضای شورای نگهبان تغییر کنند و دو تا از مراجع ‏محترم تقلید مانند آیت الله صانعی و آیت الله موسوی اردبیلی بیایند، شما این حرف ها را می زنید؟ یک دفعه آن فرمانده عزیز ‏که سوال کرده بود،گفت: اگر اینها بیایندما باید به بنگلادش برویم. من هم گفتم این طرفی ها هم می گویند اگر این آقایان ‏اینطور عمل کنند ما هم باید به افغانستان برویم”[18]. همانطور که دیده می شود ، فرماندهان سپاه، خود را محق می دانند ‏که از رئیس مجلس در خصوص اصلاح قانون انتخابات توضیح بخواهند و اجازه ندهند نظارت استصوابی لغو شود. ‏

در خصوص حضور نظامیان در عرصه ی سیاسی، دو مسأله باید مورد رسیدگی قرار گیرد. اول: نوع و شکل روابط ‏نظامیان با رهبر. برخی بر این گمانند که سپاهیان یک نیروی مطیع محض رهبری نیستند، آنها رفته رفته به یک جریان ‏مستقل قدرتمند تبدیل شده اند که حتی قادرند در مقابل رهبر ایستاده ،در برخی از موارد خواست خود را به او تحمیل کنند و ‏در موارد دیگری، فرامین او را نادیده بگیرند. در مقابل ، تحلیل دیگر، رابطه ی آقای خامنه ای با سپاه را همانند رابطه ی ‏شاه با ارتش و ساواک به تصویر می کشد. اینان، اگر حمایت رهبر را نداشته باشند، به سرعت محو می شوند. افرادی چون ‏محسن رضایی و رحیم صفوی و قالیباف، پس از رفتن از سپاه، به هر چه دست یافته اند، رهبر به آنها داده است. دوم: ‏بررسی شدت حضور اینان در عرصه ی سیاسی در سه دوره ریاست جمهوری گذشته است. در اینجا به برخی از موارد ‏گسترش حضور نظامیان در عرصه ی سیاست و اقتصاد در دوره ی احمدی نژاد اشاره خواهد شد: ‏

در دوره ی احمدی نژاد بودجه ی نظامی ایران، نسبت به دوره ی خاتمی، دو برابر شد. ‏

تعداد افراد نظامی حاضر در مجلس، کابینه، استانداران، معاونین وزرا، شهرداری ها و شورا های شهر بسیار رشد کرده ‏است. بیشتر نیروهای معرفی شده توسط احمدی نژاد دارای سوابق نظامی ، اطلاعاتی و دادستانی هستند. ‏

حضور نهادهای نظامی در فعالیت های اقتصادی افزایش چشمگیر پیدا کرده و رسمیت یافته است. واگذاری قراردادهای ‏نفتی به سپاه پاسداران ، یک نمونه از این گونه فعالیتهاست. نمونه ی دیگر، “حل و فصل” اختلافاتی است که در مورد ‏فعالیت های غیر قانونی این نهادها وجود داشته و به آنها جنبه ی رسمی و قانونی بخشیده است. کل نوار شمال تهران در ‏ارتفاعات البرز در دهه های 1370 و 1380 به زیر شهرک های مسکونی، آپارتمان سازی و غیره رفت. سازنده ی تمام ‏این پروژه ها نیروهای نظامی و انتظامی (سپاه، ارتش، نیروی انتظامی) بوده اند. شهرداری ها تادوره ی احمدی نژاد از ‏صدور پایان کار ساختمانی به این ساخت و سازها خود داری کردند و این امر امکان رسمیت یافتن و دریافت سند قانونی ‏برای این واحدها را ناممکن می کرد. در دوره ی احمدی نژاد شهرداری برای تمام این واحد ها پایان کار صادر کرد و در ‏برابر آن، از ماشین آلات این نهادها در پروژه های شهرداری ها استفاده کرد. دریافت “پایان کار” و رسمیت یافتن این ‏تأسیسات ارزش آنها را به شدت بالا برد ، آنها را از خدمات کامل شهری و حمل و نقل بهرمند ساخت و باعث جا به جا شدن ‏مقادیر عظیم سرمایه شد. ‏

دستیابی بیشتر این نهاد ها به اعتبارات بانکی و وام های ارزان. یکی از مشکلات نظام بانکی “بدهی های معوقه” است. ‏بخش بزرگی از مشتریان بد حساب و دارای “بدهی معوقه” شرکت های اقماری نهادهای نظامی و انتظامی و امنیتی هستند. ‏

آخرین مورد ثروتمند کردن نظامیان، “طرح تشکیل سازمان بسیج سازندگی” جدیدترین مصوبه ی مجلس است که پروژه ‏های اقتصادی را به بسیج واگذار کرد. این طرح به شدت تبعیض آمیز،دستگاه بورکراسی دولت را بزرگتر و بخش ‏خصوصی را منتفی می سازد[19]. ‏

سرلشکر پاسدار،حسن فیروزآبادی،رئیس ستاد کل نیروهای مسلح، در صبگاه 12 بهمن آن ستاد، خطاب به نیروهای مسلح ‏گفت: “امریکا به عده‌ای مرعوب و فریفته غرب امید بسته است؛ آنها که نامه نوشتند تا با بوش بسازند و به رهبری نوشتند تا ‏با بوش بسازد و در مجلس تحصن کردند و در دانشگاهی که 50 سال مظهر مبارزه با امریکاست و هنوز خون شهیدان ‏مبارزه با استکبار در آن می‌جوشد نفوذ کردند و به نفع امریکا شعار دادند که ملت ایران باید اینها را بشناسند. مبادا آنها که ‏امریکا به آنان دل بسته بتوانند به کرسی‌های مجلس شورای اسلامی دست یابند و باز آن کنند که کردند… جز این نیست که ‏این جناح‌ها و اشخاص مورد حمایت بوش، منافع امریکا را تأمین می‌کنند و بوش منافع خود را از طرف آنها تأمین شده ‏می‌بیند. مگر ملت ایران یک بار طعم این ننگ را نچشیده است”[20]. اگر اتهام های بلا دلیل نادیده گرفته شود، دخالت رئیس ‏ستاد نیروهای مسلح در امری تماما سیاسی را نمی توان نادیده گرفت. ‏

مورد دیگر، انتصاب علیرضا افشار به عنوان رئیس ستاد انتخابات کشور می باشد. مطابق نص صریح قانون انتخابات، ‏حضور نیروهای نظامی در هیچ یک از مراحل انتخابات به عنوان مسئول برگزاری انتخابات مجاز نمی باشد. از سوی ‏دیگر تعداد زیادی از نظامیان در هیأت های اجرایی و هیأت های نظارت استانی حضور دارند. ‏

مقایسه ی وضعیت سیاسی دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد با وضعیت سیاسی روسای جمهوری قبلی نمایانگر یک ‏روند رو به پیش است. آقای خامنه ای نه شخصیتی کاریزماتیک است، نه پایگاهی در سنت دارد، نه از مشروعیت قانونی- ‏عقلایی(دموکراتیک) بهره مند است. “سلطان نفتی- امنیتی” ، با اتکای به دلارهای نفتی، از جامعه ی مدنی بی نیاز است و ‏با اتکای به دستگاه های نظامی- امنیتی ، براساس ارعاب، حکمرانی می کند. سلطان به وسیله نیروهای غیبی حکومت نمی ‏کند، سهل است ، غیبی ترین نیروهایش ،یعنی سربازان گمنام امام زمان ، نیروهای وزارت اطلاعات اند. چه رسد به سپاه و ‏بسیج که نیروهای کاملاً مشهودند. فرایند وارد کردن نظامیان به عرصه سیاست بسیار خطرناک است. آوردن آنها کاری ‏ساده است، اما بیرون راندن آنها به سادگی آوردنشان نیست. در این چارچوب، اگر به بالا(عرصه ی سیاسی) نگریسته ‏شود،سلطان توانسته است قوای سه گانه را یکدست کند. اما اگر به پائین (جامعه ی مدنی) نگریسته شود، ناامیدی از تحولات ‏بالا به بسیاری از اقشار اجتماعی فهمانده است که تنها راه دستیابی به ترجیحات و منافع، قدرتمند شدن از طریق متشکل ‏شدن حول علائق و مطالبات خاص است. این نقطه ی امید دموکراسی خواهی را باید پررنگ کرد. ‏

پاورقی: ‏

‏7- مصطفی تاج زاده می نویسد: “غیر آزاد و غیر عادلانه بر گزار کردن انتخابات و قلع و قمع داوطلبان در انتخابات که ‏نمونه بارز آن کودتای پارلمانی در انتخابات مجلس هفتم بود و نیز مقابله با منتخبان ملت در هر نهاد انتخابی”. ماهنامه آئین، ‏شماره

تاج زاده در اول بهمن 86 طی مصاحبه ای با سایت نوروز، اقدامات جناح مقابل در رد صلاحیت گسترده ی اصلاح طلبان ‏را “کودتای مخملی” نامید که در صد د است تا “مجلس فرمایشی” ضعیف تر از مجلس هفتم ،که خود محصول “کودتای ‏پارلمانی” است ، تشکیل دهد. سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ، پس از رد صلاحیت 2200تن از داوطلبان، طی اطلاعیه ‏ای اعلام کرد که “مراکز قدرت و بازیگران اصلی” به دنبال “برگزاری انتخاباتی نمایشی و تشکیل مجلسی گوش بفرمان و ‏مطیع” هستند. به گفته ی مصطفی تاج زاده،: “ رد صلاحیت‌های غیرقانونی و فله ای هیات‌های اجرایی که پیرو ارسال متن ‏سخنرانی اخیر مقام رهبری به آنان توسط وزارت کشور صورت گرفت، ناشی از تصمیم کانون قدرت است و همان مرکزی ‏که به هیات‌های اجرایی ابلاغ کرد که چه کسانی باید حذف شوند، به هیات‌های مرکزی نظارت نیز همان پیام را ابلاغ ‏خواهد کرد و دیگر جای هیچگونه خوشبینی و توجیه باقی نخواهد گذاشت و به این ترتیب به جهانیان اعلام خواهد کرد ‏انتخابات آزاد، عادلانه و سالم در جمهوری اسلامی ایران سرابی بیش نیست و قرار است جمهوری اسلامی به صورت ‏تک‌حزبی و مطلقه اداره شود و حزب پادگانی جای همه احزاب قانونی کشور را بگیرد، یا هیأتهای نظارت بر انتخابات با ‏اصلاح اقدام غیرقانونی هیأتهای اجرایی، امکان برگزاری انتخابات آزاد و سالم و رقابتی را فراهم خواهند کرد… بارها ‏گفته‌ام مادام که دادگاه آقای جنتی تشکیل نشود، ایرانیان شاهد برگزاری انتخابات آزاد و سالم نخواهند بود… وی در خاتمه ‏اصولگرایان را نصیحت کرد که از سرگذشت پیشینیان درس بگیرند و از انجام کودتای دوم پارلمانی خودداری کنندو اجازه ‏دهند ملت رشید ایران خود در صندوقهای رأی تصمیم بگیرد چه کسانی صلاحیت ورود به مجلس را دارند”( مصطفی تاج ‏زاده، گفت و گو با سایت بهارستان، رجوع شود به سایت امروز، 10 بهمن 1386). مجمع روحانیون مبارز اعلام کرده ‏است که تکلیف دو سوم نمایندگان مجلس آینده از پیش روشن شده است. موسوی لاری هم گفته است که تکلیف 170 کرسی ‏مجلس از قبل روشن شده است. در مجلس آینده اصلاح طلبان فقط به عنوان یک اقلیت قدرتمند می توانند حضور بهم رسانند ‏تا از تک صدایی شدن ممانعت به عمل آورند. ‏

‏8- رجوع شود به مصاحبه محسن آرمین، سایت نوروز، 6 بهمن 1386. ‏

‏9- سید محمد صدر،واقعیت های سیاست خارجی دولت نهم، نوزدهمین احلاس موسسه باران با حضور سید محمد خاتمی، ‏سایت نوروز

‏10- سایت امروز، 1/8/1386. ‏

‏11- حسین مرعشی، سایت نواندیش، 3 بهمن 1386.. ‏

‏12- روزنامه اعتماد ملی، 9 بهمن 1386.. ‏

‏13- گفت و گو با سایت بهارستان، رجوع شود به سایت امروز، 10 بهمن 1386.. ‏

‏14- مصاحبه با سایت بهارستان ایران، 16 بهمن 1386. ‏

‏15- روزنامه اعتماد ملی، 25 دیماه 1386، ص 10. ‏

‏16- مصاحبه با خبرگزاری مهر، 16 بهمن 1386. ‏

‏17- به عنوان نمونه به دو مورد زیر می توان استناد کرد. آقای خمینی در وصیت نامه اش می نویسد: «وصیت اکید من به ‏قوای مسلح آن است که همان طور که از مقررات نظام، عدم دخول نظامی در احزاب و گروهها و جبهه‏ها است به آن عمل ‏نمایند؛ و قوای مسلح مطلقاً، چه نظامی و انتظامی و پاسدار و بسیج و غیر اینها، در هیچ حزب و گروهی وارد نشده و خود ‏را از بازیهای سیاسی دور نگه دارند. در این صورت می‏توانند قدرت نظامی خود را حفظ و از اختلافات درون گروهی ‏مصون باشند. و بر فرماندهان لازم است که افراد تحت فرمان خود را از ورود در احزاب منع نمایند. و چون انقلاب از همه ‏ملت و حفظ آن بر همگان است، دولت و ملت و شورای دفاع و مجلس شورای اسلامی وظیفه شرعی و میهنی آنان است که ‏اگر قوای مسلح، چه فرماندهان و طبقات بالا و چه طبقات بعد، برخلاف مصالح اسلام و کشور بخواهند عملی انجام دهند یا ‏در احزاب وارد شوند که ـ بی‏اشکال به تباهی کشیده می‏شوند ـ و یا در بازیهای سیاسی وارد شوند، از قدم اول با آن مخالفت ‏کنند. و بر رهبر و شورای رهبری است که با قاطعیت از این امر جلوگیری نماید تا کشور از آسیب در امان باشد. ‏

آقای خمینی در پیام 29 فروردین 1361 خطاب به تمامی نیروهای نظامی می‏نویسد: «از امور مهمی که باید تمام نیروهای ‏مسلح از آن پیروی کنند و اغماض از آن به هیچ‏وجه نمی‏توان کرد و باز هم تذکر داده‏ام، آن است که هیچ‏یک از افراد ‏نیروهای مسلح، چه رده‏های بالا یا پایین در حزب و گروهی با هر اسم و عنوان نباید وارد شوند، هرچند آن حزب و گروه ‏صددر صد اسلامی و به جمهوری اسلامی وفادار باشند. و هر کس در یک حزب و گروه وارد شد باید از ارتش و سپاه و ‏سایر قوای انتظامی و نظامی و قوای مسلح خارج شود. و فرماندهان و مسئولان موظف هستند که هر کس در یکی از ‏احزاب یا گروههای سیاسی یا دینی وارد شد به او تذکر دهند که از حزب و یا گروهها و یا سازمان خارج شود، و اگر تخلف ‏کرد او را از ارتش یا دیگر قوای مسلح اخراج کنند، و همه افراد موظف‏اند چنین اشخاصی را به فرماندهان معرفی نمایند. و ‏باید توجه داشته باشند که ورود قوای مسلح در احزاب و گروهها و سازمانها، پایه قوای مسلح را متزلزل خواهد کرد و ‏غفلت از این امر موجب پیگرد خواهد بود. ». ‏

‏18- روزنامه اعتماد ملی ، 25 دیماه 1386، ص 10. ‏

‏19- رجوع شود به نطق پیش از دستور بیژن شهباز خوانی ، زیر عنوان “خداحافظی بخش خصوصی ، روزنانه اعتماد ‏ملی 6 بهمن 1386. ‏

‏20- سایت نوروز، 13 بهمن 1386‏