یک، می گن بیا رای بده، می گیم انتخابات رو تحریم می کنیم، بعد که طرف رای آورد، می گیم چرا رای ما رو حساب نکردن.
دو، با هزار بدبختی یکی رو که حکومت نمی خواد می کنیم رئیس جمهور، بعد از دو سال بهش می گیم فایده نداره استعفا بده.
سه، به طرف می گیم مقاومت کن، سازش نکن، طرف حرفمون رو گوش می کنه و شیش سال می ره زندان، وقتی رفت زندان بعد از دو سال فراموشش می کنیم.
چهار، شعار می دیم اگر فلانی دستگیر بشه ایران قیامت می شه، فلانی رو دستگیر می کنن، بعد می گیم طرف از خودشون بود، وگرنه اینقدر تندروی نمی کرد.
پنج، یارو بیست سال رفته زندان، وقتی می آد بیرون زندان نمی ریم بهش بگیم خرت به چند، بعد به یکی که توی خونه اش نشسته می گیم بخاطر ما برو زندان ازت حمایت می کنیم.
شش، طرف فرمانده سپاهه یا نویسنده محبوب حکومته، بهش می گیم خجالت نمی کشی ای قلم به مزد، ای خائن، بعد طرف موقعیتش رو ول می کنه، می آد طرف مردم، اخراج می شه، بازداشت می شه، زندان می ره، بعد که می آد طرف ما بهش می گیم برو گمشو تو قبلا توی حکومت بودی، ای خائن سابق.
هفت، طرف سی و هفت سال پادشاه بوده موقعی که داره می ره طرفداراش زودتر از خودش از کشور می رن بیرون و کسی ازش حمایت نمی کنه، بعد پسرش رو که سی و هفت سال تو آمریکا زندگی کرده می خوان ببرن بگذارنش بشه شاه، می گن ما حاضریم تا جان در بدن داریم ازش حمایت کنیم.
هشت، می گیم باید اصلاح طلبان وارد حکومت بشن، با زور اصلاح طلب رو وارد حکومت می کنیم، بعد می گیم ما با اصلاح طلب حکومتی مخالفیم، بچه داری بکنم بهتره تا اصلاح طلب حکومتی بشم.
نه، حاضر نمی شیم شرایط رو تحمل کنیم و مقاومت کنیم و از کشور می آییم بیرون که مبارزه کنیم، بعد از پنج سال می گیم من حتی اگر همه چیز هم تغییر کنه حاضر نیستم برگردم، اونجا جای زندگی نیست.
ده، هیچ قدرتی نداریم، می گیم نه می بخشیم نه فراموش می کنیم، بعد طرف همه قدرت رو داره، انتظار داریم هم ببخشه هم فراموش کنه.
مش قاسم ها و دائی جان
دائی جان ناپلئون بودن یک مصیبت است، مش قاسم بودن یک مصیبت دیگر، خیلی غیرطبیعی نیست که آدم وقتی دچار پارانویا می شود و اگر بیست سی سالی هم توی فضای سیاسی ایران کاه گل لگد نکرده باشد، و لنگ و پاچه اش از دور بر آتش نباشد، و مثل آقای خامنه ای مفتخر به انقلابی بودن و گریزان از سیاستمداری باشد، بعد از مدتی کم کم ناپلئونیزه می شود و احساس می کند در جوانی اش در جنگ ممسنی و کازرون شرکت کرده، اینها قابل درک است، اما این مش قاسم های بدجنس هستند که هی به یاد آدم می آورند که شما در جنگ کازرون خدادادخان را کشتی یا با تفنگ برنو سه تا یاغی را به هم دوختی.
برادر سروری نماینده مجلس گفته که: “برونداد پیام نامه رهبری به جوانان غربی این بود که بازی غرب را برهم زند و ماهیت فریبکارانه دولتهای غربی و مسئولان غربی را افشا کند و نشان دهد ایران کشور مدافع صلح و بهدنبال انتقال حق و عدالتطلبی است.” یعنی طرف کم کم کاری می کند که آقا فکر کند مثل چه گوارا عکس اش را دخترها و پسرها روی تی شرت شان می اندازند یا فکر می کند اگر در پاریس و لندن سخنرانی کند، جوانان پاریسی برایش اشک می ریزند و غش می کنند و انگار که بریتنی اسپیرز یا بیانسه در حال اجرای برنامه است. بابا بی خیال! این طرف خودش هفته ای هشت شب مادر زاد روی اسید است، لازم نیست شما بیخودی بگذاریدش در موقعیت.
دعائی، اممممما دعائی
این دعائی هم یک گوشه نشسته و ماستش را می خورد و به میز بغلی هم کاری ندارد و فقط هر دو سال و نیم یک بار بلند می شود و کل کافه را به هم می ریزد و دوباره می نشیند سرجاش. بقول طرف سالی یک بار اقدام می کند و “آممممما” اقدام ها. روزنامه اطلاعات علیرغم تهدید مقامات دادستانی به برخورد، امروز هم در مقابل دستور غیرقانونی ممنوعیت تصویر و خبر سید محمد خاتمی مقاومت کرد و خبری از او را در دو صفحه جداگانه روزنامه امروز هفدهم آذر منتشر کرد. خبرگزاری فارس هم که مهم ترین منبع خبری اش اجنه و ارواح هستند، همین طوری از روی رمل و اصطرلاب خبر داد که دعائی به دادگاه ویژه روحانیت احضار شد و رفته آنجا، بعد سرش را انداخته پائین و گفته شرمنده ام ببخشید، عکس اش تو جیبم بود نفهمیدم چطوری چاپ شد، بعد تعهد داده “که گل خوردم، غلط کردم، ببخشید” بقول ایرج میرزا. در حالی که نه کلا دادگاه روحانیتی به بار بوده و نه محمود دعائی به داره و کل داستان همه اش توهمی بوده که خبرگزاری فارس زده. دعائی هم گفته از من دعوتی نشده که به دادگاه ویژه روحانیت بروم، و چیزی هم دریافت نکردم. بعد هم کلا زده کانال دو و گفته “ما اخبار معمول ایشان را در روزنامه اطلاعات منتشر میکنیم و کماکان مثل گذشته عمل خواهیم کرد.” به نظرم یواش یواش خاتمی وارد صحنه خواهد شد و بالاخره باید کارهایش را برای مجلس بعدی بکند. فعلا خاتمی منتظریم! بیا تو، دم در بده. سرمقاله چهارشنبه صبح اطلاعات را هم بخوانید حتما.