بررسی و تحلیل نظام سیاسی ایران نشان داد که روش های حکمرانی در این نظام چگونه است. مدعای احمدی نژادی دیدن عرصه ی سیاسی ایران را در حوزه ی سیاست داخلی طرح و نقد کردیم. اینک نوبت آن است که آن برساخته را در حوزه ی سیاست خارجی طرح و بررسی کنیم.
2- سیاست خارجی: عمده ترین و اصلی ترین انتقاد بر احمدی نژاد، در زمینه ی سیاست خارجی است. گفته می شود که وی با اتخاذ سیاست های نادرست و بیان سخنان نسنجیده و نابخردانه، ایران را در مقابل جهان غرب قرار داده و کشور را با خطر حمله ی نظامی(آمریکا، اسرائیل) مواجه کرده است. رویارویی جهان غرب با دولت ایران و احتمال حمله ی نظامی به کشور، واقعیتی انکار ناپذیر است. اما نکته ی قابل مناقشه، سهم احمدی نژاد در این واقعیت است. سید محمد صدر در سخنرانی در حضور سید محمد خاتمی می گوید: “احمدی نژاد شخصاً تصمیم می گیرد و سپس اجرا می کند. همانگونه که در تمام بخشها ی دولت کارشناسان نقشی ندارند، در سیاست خارجی هم واقعآً اینگونه است. یعنی رئیس جمهوری سیاست ها را شخصاً ابلاغ می کند و در نهایت اجرا می شوند”[21]. این مدعا با واقعیت انطباق ندارد. اگر قرار باشد در ساختار سیاسی ایران شخصی به عنوان مسئول این وضعیت خطرناک به مردم معرفی شود، بیش از همه آقای خامنه ای(فرمانده کل قوا) سزاوار پذیرش این مسئولیت است، نه احمدی نژاد. حتی می توان به طور مستند نشان داد که برخی دیگر از زمامدارانی که طی سه دهه ی گذشته جز ارکان نظام سیاسی بوده اند، بسیار بیش از احمدی نژاد در پیدایش این وضعیت موثر بوده اند. مدعای خود را طی چند مورد مشخص تثبت خواهم کرد.
1-2- سیاست های کلی نظام: سیاست های کلی نظام، خصوصاً سیاست خارجی دولت، به وسیله ی رهبر تعیین می شود. محمد رضا شاه پهلوی هم سیاست خارجی را در کنترل و انحصار خود نگاه می داشت. این نکته رااصلاح طلبان هم مورد تأئید قرار داده اند. به عنوان نمونه، صادق خرازی سفیر سابق ایران در فرانسه و مشاور سید محمد خاتمی، طی مصاحبه ای با مجله نیوزویک در پاسخ به این پرسش که: “یکی از مشکلات خارجیها این است که آنها نمیدانند چه کسی ایران را اداره میکند و با چه کسی باید صحبت کنند. وزیر خارجه؟رئیسجمهور؟ سیاستمدارهای عملگرا مثل هاشمی رفسنجانی رئیسجمهور پیشین؟ و یا رهبر آیتا… خامنهای؟” اعلام کرد: “حکومت ایران تصمیمهای سیاست خارجیای که رهبر اتخاذ کرده است را اجرا میکند. آمریکاییها نباید تلاش کنند تا بر رهبر پیشدستی و با سایر افراد در حکومت صحبت کنند. صحبت با حکومت ایران یعنی صحبت با رهبر. وی از هر کلمهای که در مذاکرات رد و بدل میشود اطلاع دارد. سیاست داخلی ایران ممکن است غیرمتمرکز باشد، اما سیاست خارجی به شدت متمرکز است. آمریکاییها نباید گمان کنند که میتوانند از دسته بندی های داخلی به سود خود استفاده کنند”[22]. نطق های خاتمی و احمدی نژاد در مجامع بین المللی از مدتها قبل باید به تأئید رهبر رسانده شود.
2-2- آمریکا: نزاع و رویارویی دولت ایران و دولت آمریکا امر تازه ای نمی باشد. سوابق این پرونده به روابط ایران و آمریکا در دوران شاه(نقش آمریکا در کودتا علیه محمد مصدق) باز می گردد. اشغال سفارت آمریکا به وسیله ی دانشجویان پیرو خط امام(که احمدی نژاد به دلائل خاص خود با آن مخالف بود) و تأئید قوی آقای خمینی از این عمل، نشان می دهد که انقلابیون چه تصوری از دولت آمریکا و سفارت آن در تهران(لانه ی جاسوسی) داشتند. کودتای نوژه توطئه ی آمریکا تلقی شد. بدون تردید از ابتدای پیروزی انقلاب، دولت آمریکا همواره در صدد مقابله ی با رژیم برآمده از انقلاب بوده است. بنابر ادعای زمامداران ایران، دولت آمریکا یکی از عاملان اصلی تحریک صدام حسین برای حمله ی به ایران بود. هشت سال جنگ با عراق، نزدیک نیم میلیون کشته و یک هزار میلیارد دلار خسارت مادی برای ایران به ارمغان آورد. پس از فتح خرمشهر، پیشنهاد اعراب برای صلح در برابر پرداخت خسارت، به وسیله ی زمامداران حاکم بر ایران رد شد. برای اینکه، می خواستند در عراق با سرنگونی صدام، حکومت اسلامی تشکیل دهند. برای اینکه آقای خمینی شعار سر می داد: “جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم”، “راه قدس از کربلا می گذرد”. حتی شانزده روز پیش از پذیرش قعطنامه ی 598، در تاریخ 13/4/1367 آقای خمینی خطاب به مسئولین نظام، خواهان جنگ تمام عیار علیه آمریکا و صدام شده و تردید در ادامه ی جنگ را خیانت به پیامبر اسلام تلقی می کند. می گوید: “مسئولین نظام باید تمامی هم خود را در خدمت جنگ صرف کنند. این روزها باید تلاش کنیم تا تحولی عظیم در تمامی مسائلی که مربوط به جنگ است به وجود آوریم. باید همه برای جنگی تمام عیار علیه آمریکا و اذنابش به سوی جبهه رو کنیم. امروز تردید به هر شکلی خیانت به اسلام است، غفلت از مسائل جنگ، خیانت به رسول الله صلی علیه و آله و سلم است”[23]. وقتی تمامی منابع انسانی و مادی نابود شد و شکست پدیدار گشت، آقای خمینی حمله ی به هواپیمای مسافربری ایران به وسیله ناوگان جنگی آمریکا را علامت و اخطار جدی تلقی کرد و در تاریخ 29/4/1367 جام زهر را سر کشید ( رجوع شود به نامه غیر علنی آقای خمینی در باره پذیرش قعطنامه 598 شورای امنیت که توسط هاشمی رفسنجانی انتشار یافت و خصوصاً سخنرانی دوساعته هاشمی رفسنجانی برای مسولین نظام، پس از قرائت نامه آقای خمینی. سخنرانی بسیار مهم هاشمی رفسنجانی به عنوان مسئول جنگ تاکنون منتشر نشده است. متن کامل این سخنان نشان می دهد که جنگ در چه شرایطی پایان یافت). بهزاد نبوی که در آن زمان در ستاد فرماندهی کل قوا فعالیت می کرد، می گوید اگر قراداد 598 را آقای خمینی نپذیرفته بود، انقلاب نابود و خوزستان از دست رفته بود. می گوید: “مگر امام نگفت اگر جنگ 30 سال طول بکشد ما تا آخر ایستاده ایم. پس چرا چنین کرد؟ در نامه یی که بعد از پذیرش آتش بس نوشتند مستدل و قوی و واضح علت تصمیم خود را مطرح کردند و همه قبول کردند که اساس انقلاب و نظام در خطر است و خطر اشغال خوزستان وجود دارد، من که در ستاد فرماندهی کل قوا بودم به شما می گویم آن زمان اگر قطعنامه را نمی پذیرفتیم، این خطر وجود داشت که تمام خوزستان از دست ایران خارج شود”[24].
پس از پایان جنگ و درگذشت آقای خمینی، تصمیم گرفته شد روابط ایران با جهان غرب (در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی ) بهبود یابد، اما ترورهای سیستماتیک مخالفان رژیم در کشورهای اروپایی(خصوصاً کشف موشک در کشتی حامل خیار شور در بلژیک و ماجرای میکونوس و فرا خوانی تمام سفرای کشورهای اروپایی) و برخی دیگر از مسائل(خصوصاً ماجرای الخبر)، در پایان سال 1375 ایران را با خطر حمله نظامی آمریکا مواجه کرد. به گمان بسیاری از اصلاح طلبان، واقعه دوم خرداد 76 ایران را از خطر حمله نجات داد(برخی از اصلاح طلبان به نقل از سران عربستان گفته اند که قرار بود در سال 1375 آمریکا ایران را مورد حمله ی نظامی قرار دهد). تمام ترورهای خارج از کشور در دوران ریاست جمهوری خامنه ای و هاشمی رفسنجانی صورت گرفت. بدینترتیب معلوم نیست که خطر جنگ در پایان دوران ریاست جمهوری هاشمی کمتر از دوران احمدی نژاد بوده است. در روز 25 ژوئن سال 1996 یا 1375 در اثر انفجار یک کامیون بمب گذاری شده در پایگاه نیروهای آمریکایی در الخبر عربستان، 19 سرباز آمریکایی کشته و حدود 400 تن زخمی شدند. اف. بی. آی بر این نظر بود که این عملیات کار ایران بوده است. ویلیام پری وزیر دفاع کلینتون، اخیراً طی یک سخنرانی در شورای روابط خارجی آمریکا اعلام داشت، به دنبال حادثه ی الخبر، پنتاگون طرحی برای حمله به پایگاههای نظامی ایران(از جمله پایگاههای هوایی و دریایی) آماده کرده بود، اما شواهد ارائه شده نتوانست رئیس جمهور را قانع نماید که انفجار کار ایران بوده است، وگرنه، حمله قطعی بود[25]. عربستان سعودی، به دلائل مختلف، شواهد چندانی در اختیار آمریکا نگذارد و مظنونان حادثه را هم به آمریکا تحویل نداد. این امر موجب شد که آمریکا، عربستان را متهم نماید که برای رهایی حامیان تروریست ها، اقدام به این عمل کرده است. در 21 ژوئن سال 2001، جان اش کرافت، دادستان کل آمریکا، در کیفرخواستی که برای این پرونده ارائه کرد، رسماً دولت ایران را به دخالت در آن بمب گذاری متهم نمود. حسن روحانی هم در 30 آبان 1386 اعلام کرد که آمریکا بعد حادثه ی الخبر می خواست به ایران حمله کند که ما با تدبیر مانع آن شدیم. با توجه به مجموعه اقدامات یاد شده، دولت کلینتون سیاست مهار دو جانبه را برای مقابله ی با ایران وضع کرد.
حسن روحانی طی یک سخنرانی برای نمایندگان ادوار مجلس شورای اسلامی سوابق این رویارویی را به خوبی توضیح داده است. نکات یاد شده نشان می دهد که احمدی نژاد را به عنوان مسئول رویارویی فعلی معرفی کردن، ادعایی کاذب است. حسن روحانی می گوید: “در زمان کلینتون سیاست مهار دو گانه به تصویب رسید که علیه ایران و عراق بود. شش هدف در این برنامه نسبت به ایران پیگیری می شد. اول، اعمال تحریم اقتصادی، که به دنبال این بودند که از طریق آمریکا و کشورهای متحد و دوست آمریکا فشار اقتصادی علیه ج. ا. ا. طراحی و عمل شود. در آمریکا از شخص کلینتون آغاز شد در ماجرای “کونوکو” که با فرمان رئیس جمهوری آمریکا این قرارداد لغو شد و به دنبالش کنگره وارد عمل شد و طرح معروف “داماتو” را تصویب کرد تا فشار علیه ج. ا. ا. در بخش اقتصادی به ویژه انرژی انجام شود و هیچ کشور و دولتی نتواند در زمینه نفت و گاز در ایران سرمایه گذاری کند. دوم جلوگیری از اعتبارات خارجی بود. و شما می دانید که فشار وام و اعتبار خارجی مشکلاتی را هم در سالهای بعد برای ما به وجود آورد. و حتی کشورهایی مثل ژاپن و اروپایی ها که می خواستند اعتباراتی را در اختیار ما قرار بدهند، آمریکاییها به شدت جلوی آنها را می گرفتند. سوم جلوگیری از دسترسی ایران به تکنولوژی های حساس و فناوریهای پیشرفته بود. چهارم جلوگیری از دسیابی ایران به سلاح مدرن و تقویت بنیه دفاعی بود. پنجم جلوگیری از استفاده از انرژی هسته ای حتی صلح آمیز بود. شما می دانیدکه در هر ملاقاتی که مقامات آمریکا در زمان کلینتون با روسیه داشتند، یکی از موضوعات اساسی موضوع نیروگاه بوشهر بود و این را به صورت علنی هم اظهار می کردند. در زمینه تسلیحات هم به روسیه فشار می آوردند که توافق معرف “گور- چرنومردین” که بین نخست وزیر روسیه و معاون رئیس جمهور آمریکا انجام شد، ارسال هرگونه تسلیحات پیشرفته را به ایران ممنوع می کرد. ششم جنگ روانی و تبلیغاتی علیه ج. ا. ا. بود. این شش محور که در سیاست مهار دوگانه طراحی شده بود، همه آنها را اجرا کردند. اگر یادتان باشد کلینتون در اولین اجلاس گروه هفت، (که فعلاً شده گروه هشت) که می خواست در جلسه شرکت کند، گفت هدف اصلی ما در این اجلاس، فشار به ج. ا. ا. از طریق تحریم و به ویژه جلوگیری از ارسال سلاحهای مدرن به ایران است. کلینتون قبل از سفر برای این اجلاس در مصاحبه صریحاً اعلام کرد که ما از اینکه ایران در پی دستیابی به سلاح کشتار جمعی است نگران هستیم. یعنی اتهامات و فشارها از هر سمت به ج. ا. ا. آغاز شد. مارتین ایندایک مشاور سابق امنیتی اعلام کرد که یکی از اهداف مهم ما این است که اعتبارات صادراتی در کشورهای اروپایی و ژاپن به ایران کاهش یابد و این برای ما اهمیت ویژه ای دارد. البرایت وزیر خارجه آمریکا گفت: همه فشار ما به بانک جهانی این است که هیچگونه وامی در اختیار ج. ا. ا. گذاشته نشود. اظهارات وارن کریستوفر را به یاد دارید که چه اظهارات تندی علیه ایران ایراد می کردو همیشه در سخنرانی های خود می گفت که ایران به دنبال سلاح های کشتار جمعی است. در بحث انرژی اظهاراتی که از طرف مقامات آمریکایی انجام می گرفت، داماتو قبل از اینکه طرح خود را علیه ایران مطرح کند می گوید، نفت و گاز رگ حیاتی ایران است و ما باید این رگ حیاتی را قطع کنیم. در زمینه جنگ روانی و تبلیغاتی هم شما می دانید که در این جنگ محور آمریکا علیه ایران بحث سلاحهای کشتار جمعی، تروریزم و حقوق بشر بود که همواره مطرح می کرد. کلینتون در نامه ای به کنگره، اعلام کرد که به سه دلیل عمده ایران باید مورد تحریم قرار بگیرد: فعالیتهای تروریستی ایران، حمایت ایران از تروریزم بین الملل، به ویژه در خاورمیانه، و سوم تلاش ایران برای دستیابی به سلاح کشتار جمعی. اینها اتهاماتی بود که در نامه کلینتون مطرح شد. بعد هم در همه سخنرانی های مهم خود، مثل سخنرانی در ماه ژانویه، روسای جمهوری آمریکا در کنگره ایراد می کند تحت عنوان “وضعیت کشور”، همواره از ایران به عنوان دشمن بزرگ و اینکه نباید بگذاریم ایران به سلاح و فن آوری مدرن دست پیدا کند، تأکید می کرد. البته در کنار ایران در چند سخنرانی، کره شمالی را هم نام برد. اصل برنامه ی فشار بین المللی علیه ج. ا. ا. از دوران کلینتون آغاز شد و یکی از عمده ترین بهانه های آنها هم این بود که ج. ا. ا. در پی سلاحهای کشتار جمعی و منجمله سلاح هسته ای است”[26].
پس از دوم خرداد 76 و پیروزی اصلاح طلبان، شرایط برای مذاکره ی با آمریکا و گفت و گو پیرامون مسائل مورد اختلاف دو کشور، بسیار مساعد شده بود. اما اراده و توان این کار وجود نداشت. بهزاد نبوی که معتقد است رابطه ی با آمریکا در شرایط کنونی به نفع منافع ملی ایران است، در این خصوص می گوید: “در زمان آقای خاتمی و سال های اول دوره ی اصلاحات شرایط برای مذاکره ی با آمریکا بسیار مساعدتر بود. زمانی که خاتمی سال 2001 به عنوان سال گفت و گوی تمدنها در مجمع عمومی سازمان ملل حضور پیدا کرد و آقای کلینتون برای یک دیدار نیم ساعته با آقای خاتمی اصرار فراوان داشت، شرایط برای مذاکره دو کشور مساعد تر بود”[27]. وقتی کلینتون برای دست دادن با خاتمی به سراغ او رفت، خاتمی آنقدر در دستشویی ایستاد تا او بدنبال دیگر کارهایش برود. گویی در این زمان آقای خامنه ای نیازی به مذاکره ی با آمریکا احساس نمی کرد.
تا قبل از حمله آمریکا به عراق، مردم عادی ایران، احساس نمی کردند که کشور با خطر حمله ی فوری نظامی آمریکا به کشور روبروست. دولت ایران در مورد افغانستان همکاری موثری با آمریکا کرد و به شکل گیری دولت فعلی در کنفرانس بن کمک اساسی کرد. پس از حمله آمریکا به عراق، صادق خرازی، پس از هماهنگی با آقای خامنه ای، نامه ای بدون امضأ(طرح مخفی 2003) به سفارت سویس در تهران تحویل داد. در این نامه امکان شناسایی اسرائیل از طریق پذیرش طرح ملک عبدالله، مهار سازمان های رادیکال منطقه، طرح امنیت منطقه ای در خلیج فارس و… پیشنهاد شده بود. اما دولت بوش، سرمست از پیروزی در عراق، طرح ایران را نادیده گرفت و بوش سخنرانی محور شرارت را ایراد کرد. شرایط تغییر کرده بود و این بار دولت آمریکا خود را در موضع قدرت احساس می کرد. برداشت همه ی بخش های رژیم ایران- از جمله خاتمی و اصلاح طلبان- پس از آن سخنرانی این بود که بعد از عراق نوبت ایران است. بنابر این خاتمی مسأله ی معروف “انتخاب بین استبداد داخلی و حمله خارجی” و استعمار خارجی را مطرح کرد که نتایج سیاسی داخلی اش را روشن است.
خطر حمله نظامی آمریکا به ایران در دوران خاتمی هم بسیار زیاد بود. حسن روحانی به روشنی توضیح داده است که چه امری موجب شد تا در دوران خاتمی تعلیق غنی سازی پذیرفته شود: “آنها که امروز قضاوت می کنند، بظاهر فراموش کرده اند که فضای سال 82 چگونه بود. سال 82 زمانی بود که آمریکا بر افغانستان و عراق پیروز شده و در اندیشه ی حمله به ایران بود. ناگهان با کشف مسأله ی نظنز و سپس آلودگی سطح بالا به وسیله ی آژانس، سر و صدای زیادی ایجاد شد، تمام تلاش این بود که پرونده ما را به شورای امنیت بفرستند و بلافاصله تحریم و سپس حمله را شروع کنند. تمام اقتصاد کشور قفل و نفس ها در سینه ها حبس شده بود. آن زمان، تمام دنیا از آمریکا و اسرائیل گرفته تا تمام کشورهای اروپایی، همه ما را به فعالیت مخفیانه برای ساخت بمب اتمی متهم می کردند. در آن شرایط، ما تهدیدات را رفع کردیم و پرونده را از پشت در شورای امنیت به شورای حکام باز گرداندیم. راه رفع این تهدیدات و اتهامات هم از طریق اجرای موقت پروتکل بود”[28]. پس خطر حمله ی نظامی آمریکا به ایران در دوره ی خاتمی هم بسیار بالا بود، و اگر رئیس جمهور را مقصر اصلی بدانیم، رئیس جمهور آن دوره خاتمی بود نه احمدی نژاد.
در خصوص مذاکره ی با آمریکا به قصد حل مسائل فی مابین، هیچ اقدام جدی ای در دوران هاشمی و خاتمی صورت نگرفت. هاشمی رفسنجانی و سید محمد خاتمی، که هر دو میانه رو و مدافع تنش زدایی با غرب و آمریکا تلقی می شوند، توان و جرئت “مذاکره رسمی و اعلام شده” با دولت آمریکا را نداشتند. اما، در دوره ی ریاست جمهوری احمدی نژاد، مذاکره ی رسمی با دولت آمریکا آغاز شد و سطح آن هم قرار است ارتقا یابد. احمدی نژاد برای مذاکره ی با جرج بوش هم آمادگی دارد، مسأله این است که بوش حاضر به مذاکره ی با او نیست. مهم نیست که احمدی نژاد مذاکره را “مناظره” و خامنه ای مذاکره را “تفهیم اتهام” می نامد، مهم این است که مذاکره ی با آمریکا توسط دولت احمدی نژاد انجام شد. احمدی نژاد در این خصوص می گوید: “مذاکره ابزار است نه هدف… مذاکره با آمریکا در ارتباط با عراق و به درخواست مسئولان و مردم عراقی صورت گرفت، این مذاکرات به این معنا نیست که موضع ما نسبت به آمریکا تغییر کرده است”[29]. دلیل عدم مذاکره ی هاشمی و خاتمی و مذاکره ی احمدی نژاد روشن است. در اسرائیل حزب کارگر نمی توانست با فلسطینیان مذاکره و به آنها امتیاز دهد، این کار به سرعت از سوی راست های افراطی، خیانت و وطن فروشی تلقی می شد. اما آریل شارون به راحتی می توانست با فلسطینیان مذاکره و به آنها امتیاز دهد. در ایران هم هاشمی و خاتمی از ترس اتهاماتی که از سوی محافظه کاران(اصول گرایان) علیه آنها مطرح می شد، حاضر به مذاکره ی با آمریکا نبودند، مگر آنکه خامنه ای رسماً از این اقدام دفاع نماید. خامنه ای هم هرگز اجازه ی چنان کاری را به این دو نداد. اما احمدی نژاد، انقلابی و اصول گرایی است مقبول خامنه ای. رهبر جمهوری اسلامی اخیراً در این خصوص اعلام کرد: “قطع رابطه با آمریکا از سیاستهای اساسی ماست. البته ما هیچگاه نگفته ایم این رابطه تا ابد قطع خواهد بود، بلکه شرایط دولت آمریکا به گونه ای است که ایجاد این رابطه اکنون به ضرر ملت است و طبعاً آن را دنبال نمی کنیم… آن روزی که رابطه ی با آمریکا مفید باشد، اول کسی که بگوید رابطه ایجاد بکنید، خود بنده هستم “[30]. بدین ترتیب خامنه ای نشان می دهد که تصمیم گیری در خصوص مذاکره و رابطه ی با آمریکا در انحصار وی است و کسی بدون اذن او کاری نخواهد کرد. از این رو جلسه ی مشترک منوچهر متکی و هاشمی ثمره با زلمای خلیل زاد در داوس، با مجوز رهبر صورت گرفته است. اعزام حداد عادل و ناطق نوری به مصر و ملاقات آن دو با حسنی مبارک به فاصله ی یک روز، نیز، کار خامنه ای بود. حداد عادل پس از این دیدار به خبرنگاران گفت: “آقای مبارک گفت هیچگونه فشاری از سوی آمریکا را قبول نمی کند و موضع گیری وی بر اساس منافع مصر است”.
در خصوص خطر حمله ی نظامی به ایران، نباید نقش محرک دولت اسرائیل و لابی اش در آمریکا را نادیده گرفت. در دو سال گذشته، سخنان احمدی نژاد این امکان را برای اسرائیلیان فراهم آورد که فشار زیادی برای حمله ی نظامی به ایران وارد آورند. یکی از علل انتشار گزارش شانزده سازمان اطلاعاتی – امنیتی آمریکا، نگرانی بخشی از حاکمیت سیاسی آمریکا بود که جلوی فشارهای دولت اسرائیل گرفته شود و مبادا تصمیم غلطی در اثر این فشارها اتخاذ گردد.
2- سیاست هسته ای: الگوی فاوستی توسعه، بر طرحهای بزرگ و غول آسا تأکید دارد و با بوق و کرنا و جشن و هلهله آغاز می شود. این نوع توسعه محصول راه ها و روش های پاک و تمیز نیست. جهان توسعه یافته فاوستی با دست های پاک ساخته نمی شود. انسانهای زیادی قربانی عظمت طلبی فاوستی می شوند. فاوست به شیوه های مدرن جنایت و شر می آفریند: یعنی غیر مستقیم، غیر شخصی، باهمکاری و وساطت سازمانهای پیچیده و مقاماتی که وظیفه یا نقش نهادی خویش را ایفا می کنند. اراده ی خود شیفته ی معطوف به قدرت او را به اجرای سیاست تملک و غصب می کشاند. توسعه گر فاوستی به تکبر ناشی از قدرت تن می سپارد. توسعه گر شبه فاوستی پرمدعا، بدنبال اجرای طرح ها و برنامه هایی است که بیرحمی و عظمت طلبی فاوست را در خود تجسم می بخشند. این شکل از توسعه در هیئت تکثیر و رشد مقامات دولتی و عوامل و نهادهای غول آسایی ظاهر گشته است که وظیفه ی آنها سازماندهی طرحهای عظیم است. فاوست نماهای جهان سوم براساس جاه طلبی جنون آمیز سیاستهایی تدوین کرده اند که بر درد و رنج مردم افزوده و آنها را قربانی عظمت طلبی خود کرده اند، اما برمبنای این سیاست ها ثروت و قدرت خود را توسعه داده اند. پرتاب موشک فضایی و پروژه ی اتمی کردن ایران محصول عظمت طلبی اتمی سلطان است که گمان می برد بدینوسیله به قدرت جهانی زوال ناپذیر تبدیل می شود. غرور و تکبر و خودشیفتگی آنچنان سلطان را اسیر کرده است، که گمان می کند توان تغییر موازنه ی قوا در کل منطقه را دارد. سیاست های عظمت طلبانه ی سلطان در سطح منطقه و جهانی، در طول دوران زمامداریش، ایران و ساکنانش را با خطرات بزرگی رویارو کرده و انسانهای بی شماری در دیگر کشورها، بدون آنکه بدانند یا بخواهند، قربانی این سیاست ها شده اند.
سیاست هسته ای، مطابق میل و اراده ی رهبر پیش می رود. حسن روحانی بارها به صراحت تمام اعلام کرده است که تمام سیاست های هسته ای را از گذشته تا امروز، رهبر تعیین کرده است. حسن روحانی به نمایندگان ادوار مجلس شورای اسلامی در خصوص پیشینه ی پروژه ی هسته ای می گوید: “برنامه هستهای فعلی ما برای اینکه ما به چرخه سوخت دسترسی پیدا کنیم از آخرین سال دولت مهندس موسوی آغاز شد و ادامه یافت. در دوران هشت سال ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، تجهیزات و تکنولوژی لازم وارد کشور شد و در هشت سال بعد، این فناوری بومی شد، که در داخل شروع به ساخت کردیم. سانتریفیوژها را در زمان آقای هاشمی رفسنجانی وارد کشور کردیم اما ساخت این سانتریفیوژ با مهندسی معکوس عمدتاً در زمان آقای خاتمی شروع و اجرا شد”[31]. وی در خصوص نحوه ی تصمیم گیری درباره ی سیاست های هسته ای می گوید: “ بسیار روشن است استراتژی مسایل هسته ای در اختیار یک تیم نیست و هم اکنون هم این گونه است. استراتژی در اختیار سران نظام است. مقام معظم رهبری در دیدار اعضای مجلس خبرگان در سال گذشته فرمودند که ما به طور جمعی در این خصوص تصمیم گرفته ایم. ما نیز هیچ اقدامی جز با موافقت کتبی انجام نداده ایم”[32]. چندی پیش حسن روحانی به آلمان سفر و با مقامات اروپایی به گفت و گو نشست. این اقدام با اعتراض احمدی نژاد روبرو شد که مدعی بود روحانی خودسرانه به اروپا سفر و با مقامات غربی مذاکره کرده است. حسن روحانی طی یک مصاحبه به سخنان وی واکنش نشان داد و گفت: “من در 18 سال گذشته هیچ سفری را بدون اطلاع و هماهنگی با مقام معظم رهبری نرفته ام. این هماهنگی ها در موارد مهم بی واسطه و گاهی نیز از طریق واسطه ها انجام شده است و همواره از رهنمودها و ملاحظات ایشان در تنظیم سفرها بهره برده ام. در مورد سفر اخیر نیز شایعه نارضایتی ایشان از این سفر دروغ و یک اقدام و نسبت غیر پسندیده بود… فناوری هسته ای یک دستاورد ملی و نتیجه زحمات مسوولان نظام در 20 سال گذشته است. منصفانه این است که دستاوردهای ملی را مصادره نکنیم. از ابتدا یعنی در سال 1366 که ما اولین گام عملی را برداشتیم، تا همین الان من در بطن موضوع هسته ای بوده ام. اما اگر نقدی بر حرفها هست، باید بخاطر مصلحت کشور و نظام، سکوت کنیم”[33].
آقای خامنه ای در اواخر دوران ریاست جمهوری خاتمی دستور داد که تعلیق غنی سازی پایان یابد و خاتمی هم به فرمان او گردن نهاد. رهبر جمهوری اسلامی اخیراً طی یک سخنرانی به صراحت تمام این خیر را تأئید کرد و گفت: “ امروز هر کس به ما بگوید آقا این تعلیق موقت بکنید، ما می گوئیم تعلیق موقت را که یک بار کردیم، دو سال، دو سال تعلیق موقت کردیم. فایده اش چه شد؟ اول گفتند موقت تعلیق کنید، تعلیق داوطلبانه بکنید، ما هم به خیال موقت و به خیال داوطلبانه، تعلیق کردیم، بعد هر وقت اسم از برداشتن تعلیق آمد یک قرشمال بازی در سطح دنیا درست کردند- در سطح مطبوعات و رسانه ها و محافل سیاسی – وای، داد، داد، ایران می خواهد تعلیق را بشکند! تعلیق شد یک امر مقدس که ایران اصلاً حق ندارد نزدیکش برود!ما این را تجربه کردیم، دیگر، تجربه ی جدیدی نیست. آخرش هم گفتند: این تعلیق موقت کافی نیست، اصلاً باید بکلی بساط اتمی را جمع کنید. همین اروپایی ها که می گفتند شش ماه تعلیق کنید، وقتی این کار را کردیم، گفتند بایستی جمع کنید! این فرایند عقب نشینی، این فایده را برای ما داشت، هم برای خود ما تجربه شد، هم برای افکار عمومی دنیا تجربه شد. لیکن عقب نشینی بود دیگر، عقب نشینی کردند. من همان وقت هم در جلسه ی مسئولین- که از تلویزیون پخش شد- گفتم اگر چنانچه بخواهید به این روند مطالبه پی در پی ادامه بدهید، بنده خودم وارد میدان می شوم، همین کار را هم کردم. بنده گفتم که بایستی این روند عقب نشینی متوقف شود و تبدیل بشود به روند پیشروی، و اولین قدمش هم باید در همان دولتی انجام بگیرد که این عقب نشینی در آن دولت انجام گرفته بود، و همین کار هم شد. در زمان دولت قبل، اولین قدم به سمت پیشرفت برداشته شد، تصمیم گرفته شد که کارخانه ی یو. سی. اف اصفهان راه اندازی شود، و راه اندازی هم شد”[34].
احمدی نژاد هم کاری جز عمل به فرامین رهبر در این زمینه انجام نداده است. رهبر برای عملی کردن مقاصدش، فردی با جربزه و جسور را پیدا کرده است. احمدی نژاد برای چندمین بار این نکته را به مخالفان خود گوشزد می کند: “خیلیها میخواستند القاء کنند که میان رئیسجمهور و رهبری در موضوع هستهای اختلاف نظر است و در این زمینه خیلی طرحها را اجرا کردند اما وقتی ما در کنار ایشان مینشستیم و به طرحهای آنها نگاه میکردیم فقط به نادانیشان میخندیدیم”[35]. در پرونده هسته ای، اصلاح طلبان تأکید می کنند که اگر تعلیق غنی سازی پذیرفته شود، مهمترین بهانه ی حمله ی نظامی از بین خواهد رفت. اما حسن روحانی در سخنرانی برای نمایندگان ادوار مجلس شورای اسلامی گفته است که در واقع پذیرش تعلیق در دوران خاتمی فریبی بیش نبوده و دولت ایران در عمل از این فرصت استفاده کرده و به کار خود ادامه داده است. حسن روحانی در 30 آبان 1386 در یک سخنرانی به صراحت اعلام کرد: “درست است که ما تعلیق را پذیرفتیم، اما نه برای تعطیل بلکه برای تکمیل. ما در مدتی که تعلیق کردیم،. غرب می خواست ما تعلیق کنیم تا در سایه آن سانتریفیوزها را ساختیم، نیروگاه اراک را ساختیم و در کل هر چه را ناقص بود در سایه تعلیق، تکمیل کردیم تعطیل شویم، اما ما تعلیق کردیم تا فناوری ها را تکمیل کنیم. هم توانستیم از خطر عبور کنیم و هم نیروی خود را تکمیل کنیم”[36]. پس پذیرش تعلیق برای ممانعت از حمله نظامی به ایران و تکمیل مخفیانه ی پروژه ی هسته ای بوده است. تکمیل مخفیانه ی پروژه ی هسته ای اقدامی خطرناک بود که می توانست احتمال حمله ی نظامی به ایران را افزایش دهد. این اقدام در دوران خاتمی صورت گرفت، نه دوران احمدی نژاد. حسن روحانی می گوید: “ما وقتی تعلیق را پذیرفتیم اصلاً uf6 در اختیار نداشتیم که بخواهیم آن را غنی سازی کنیم. ما تعلیق داوطلبانه و موقت را به این دلیل پذیرفتیم که با تعلیق موقت یک بخش و آرام کردن فضای بین المللی، بقیه زیر ساخت های هسته ای کشور را تکمیل کنیم. خب، ما، در همین فضا، اصفهان را کامل و uF6 را تولید کردیم. ما در آن مقطع تازه داشتیم اصفهان را می ساختیم. در فضای تعلیق بود که اصفهان کامل و تأسیسات آب سنگین اراک ساخته شد. در همین فضای تعلیق، نطنز را کامل کردیم. نطنز که از اول آماده نبود که ما بیائیم و در آن 3000 سانتریفیوژ نصب کنیم. مگر ما در آن مقطع چند عدد سانتریفیوژ داشتیم؟ کسانی که در ریز داستان هستند، می دانند تعلیق ما وابسته و بر مبنای توان فنی ما بود. من خودم چند نوبت در دیدار با مسئولان فنی تأکید کردم که هر زمان شما آمادگی غنی سازی داشتید، اعلام کنید تا ما تعلیق را بشکنیم”[37]. پس تمام کارهای اساسی به دستور رهبر، به طور غیر علنی، در دوران خاتمی صورت گرفته است. تنها تفاوت در این است که در دوران احمدی نژاد، تقاضای تعلیق غنی سازی غربیان پذیرفته نشده است. اگر اصلاح طلبان هم بر سر کار بودند و تعلیق غنی سازی پذیرفته نمی شد، بازهم پرونده ایران به شورای امنیت می رفت. حسن روحانی در مصاحبه با جام جم همین نکته را تأئید کرده است: “ این مساله درست است که تعلیق در دولت هشتم شکسته شد و باز این مساله درست است که ما در دولت هشتم احتمال میدادیم که روزی به شورای امنیت برویم و این احتمال منتفی نبود… اینکه شکسته شدن تعلیق می توانست رفتن پرونده ما به شورای امنیت را تسریع کند، صحیح است”.
4-2- خاورمیانه: یکی از چالش های مهم جهان غرب، خصوصاً دولت آمریکا، با دولت ایران، به نقش ایران در حوادث منطقه ی خاورمیانه(خصوصاً عراق و افغانستان و لبنان و فلسطین ) باز می گردد. آمریکا بدنبال کنترل انحصاری منطقه ی خاورمیانه است. آمریکا مدعی است در منطقه منافعی دارد، اما منافع مشروع ایران در منطقه را به رسمیت نمی شناسد. سیاست ها و اقدامات دولت ایران(خصوصاً سپاه پاسداران) دراین منطقه، ربطی به احمدی نژاد ندارد. پیشینه ی این نزاع، یا رقابت منطقه ای، به قدمت انقلاب است. کمترین هدف رهبری ایران، در دست گرفتن رهبری جهان اسلام و تبدیل ایران به قدرت بدون رقیب و مسلط منطقه است. طرح خاورمیانه ی بزرگ با اهداف زمامداران حاکم بر ایران تعارض دارد. مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق در سال های اولیه جنگ تشکیل شد. تشکیل حزب الله هم پیشینه بلندی دارد. شیخ حسن نصرالله رسماً گفته است که چه پیش از رهبری و چه پس از رهبری آقای خامنه ای، همیشه مستقیماً با او در ارتباط بوده اند و وی حتی پس از انتصاب به مقام رهبری حاضر نگردید نماینده ای به جای خود به آنها معرفی نماید و تأکید کرده است که می خواهد شخصاً با حزب الله در ارتباط باشد. در لبنان، به وسیله ی حزب الله، اروپایی ها و آمریکایی ها گروگان گرفته می شدند، سپس ایران وارد معامله با جهان غرب می شد. به اروپایی ها گفته می شد، در برابر آزادی تروریست های بازداشت شده ی ایرانی(که پس از ترور مخالفان توسط پلیس بازداشت و زندانی شده بودند)، ایران هم گروگان های غربی را آزاد خواهد کرد. موارد بسیاری از این نوع معاملات در آن دوران صورت گرفت. آزادی گروگان های آمریکایی در برابر فروش سلاح های مورد نیاز برای جنگ با عراق، یکی از این موارد است. در ماجرای ایران- کنترا، یک هیأت آمریکایی به سرپرستی مک فارلین و یک اسرائیلی وارد تهران شد و به همراه خود بسیاری از سلاح های مورد نیاز ایران را آورد. ایران هم در مقابل دستور آزادی گروگان های آمریکایی را صادر کرد[38]. در این کشاکش ها و درگیری ها، احمدی نژادی وجود نداشت، که کوچک ترین نقشی در تصمیم گیریها داشته باشد. در خصوص حوادث سالهای اخیر هم حسن روحانی به روشنی توضیح داده است که سیاست های ایران براساس چه تحلیلی، پیش از احمدی نژاد، تعیین شد. به گفته ی وی، تحلیل رهبران نظام این بود که اگر آمریکا در عراق موفق شود، به سراغ ایران خواهد آمد. لذا سیاست گذاران ایران تصمیم گرفتند که آمریکا را در عراق، افغانستان، لبنان و فلسطین گرفتار باتلاق کنند تا به سراغ ایران نیاید و حتی نتواند قعطنامه جدیدی علیه ایران به تصویب برساند. گرفتاری آمریکا در منطقه، باید به دست عوامل ایران باشد، تا آمریکا برای نجات از آن محتاج به معامله ی با ایران باشد. حسن روحانی می گوید: “ اگر آنها احساس کنند که بدون کمک ایران نمی توانند اوضاع منطقه، عراق و افغانستان و لبنان را حل کنند، ممکن است صدور قطعنامه منتفی شود یا به تاخیر بیفتد. اگر آمریکایی ها در عراق موفق می شدند، نه تنها برای ما، که برای همه کشورهای منطقه، خطرناک می شدند”[39]. رهبری ایران براساس این تحلیل پیش رفت و در نهایت، پس از شکار برخی از چهره های موثر سپاه توسط سربازان آمریکایی، طرفین پشت میز مذاکره نشستند و معامله ای را صورت دادند. در برابر خاموش کردن مقتدا صدر و منتفی کردن ارسال اسلحه، نه تن از اسرای ایرانی آزاد شدند. پس از معامله، وزیر دفاع(رابرت گیتس) و جانشین فرمانده نیروهای ائتلاف تحت فرماندهی آمریکا در عراق( ژنرال جیمز سیمونز) اعلام کردند که ایران به تعهدات خود عمل کرده و از فرستادن سلاح جدید به عراق خود داری کرده است، بدینترتیب، میزان بمب گذاری ها و درگیری ها، و شمار تلفات انسانی کاهش یافته است[40]. مذاکره ی با آمریکا، و معامله ای که صورت گرفته، اثبات کرد که بمب گذاری ها کار ایران بوده است. این سیاست، خوب یا بد، مضر یا مفید، عاقلانه یا بی خردانه، ربطی به احمدی نژاد ندارد. در دوره ی خاتمی هم این سیاست با جدیت تمام از سوی رهبر و نهادهای تحت امر وی پیگیری می شد.
آمریکا هم دقیقاً دریافته است که زمامداران ایران در مقابل طرح های آمریکا چه سیاست هایی اتخاذ کرده و چه اقداماتی انجام داده اند. بوش در سخنرانی اش در ابوظبی اعلام کرد: “ایران اکنون در صدر کشورهای حامی تروریسم قرار دارد و صدها میلیون دلار برای افراط گرایان در سراسر جهان می فرستد در حالی که مردم خودش با سرکوب و فشار اقتصادی روبرو هستند. ایران با حمایت مالی و نظامی از گروه های تروریستی چون حزب الله امیدهای صلح را در لبنان از بین می برد و همچنین با حمایت از گروه های تروریستی دیگری مانند حماس و جهاد اسلامی امیدهای صلح را در دیگر قسمت های منطقه نیز کم رنگ می کند. به طالبان در افغانستان و شبه نظامیان شیعه در عراق اسلحه می رساند و با موشک های بالستیک و اظهارات جنگ طلبانه همسایگان خود را تهدید می کند و بالاخره اینکه ایران در مقابل سازمان ملل متحد نافرمانی می کند و منطقه را با عدم شفافیت اش درخصوص برنامه ی هسته ای اش بی ثبات می کند. ایران امنیت ملت های دیگر را در همه جای جهان تهدید می کند. بنابر این آمریکا تعهدات امنیتی خود را با دوستانش در خلیج تقویت می کند و پیش از اینکه خیلی دیر شود، با دیگر دوستان در سایر نقاط جهان مقابل این خطر خواهد ایستاد”[41]. بوش در سخنرانی سالانه ی خود در کنگره ی آمریکا گفت: “ پیام ما به مردم ایران روشن است. دعوایی با شما نداریم، به سنت ها و تاریخ شما احترام می گذاریم و در انتظار روزی هستیم که آزادی خود را به دست آورید. پیام ما به رهبران ایران هم روشن است. غنی سازی هسته ای را به شکل قابل تأئید تعلیق کنید بعد مذاکرات می تواند آغاز شود و برای پیوستن دوباره به جامعه ی جهانی مقاصد اتمی و اقدامات گذشته ی خود را روشن کنید و به سرکوب در داخل و حمایت از ترور در خارج پایان دهید. اما قبل از همه ی اینها بدانید آمریکا با کسانی که سربازان ما را تهدید می کنند مقابله خواهیم کرد. ما در کنار همپیمانان خود خواهیم ایستاد و از منافع حیاتی خود در خلیج فارس دفاع خواهیم کرد”[42].
همانگونه که در سخنرانی شورای روابط خارجی آمریکا نشان دادم، هیچ طرح صلحی برای خاورمیانه وجود نداشته و ندارد که ایران امکان آن را داشته باشد که با آن مخالفت کند. وقتی سیاست رسمی دولت آمریکا برتری استراتژیک اسرائیل بر منطقه ی خاورمیانه است، و اسرائیل هم به هیچ وجه حاضر به پذیرش تشکیل دولت مستقل فلسطینی نیست، نه طرح صلحی می تواند وجود داشته باشد و نه امید به صلح. پس ادعای بوش که ایران امیدهای صلح در منطقه را از بین برده، نادرست است. باتلاق افغانستان و عراق را ایران به تنهایی برای آمریکا پدید نیاورد. حزب بعث عراق و القاعده و نظامیان پاکستان و پول حکام عربستان هم در ایجاد این باتلاق ها نقش اساسی داشته اند که در سخنان بوش هیچ اشاره ای به آنها نمی شود. بوش می گوید ما از منافع حیاتی خود در خلیج فارس دفاع خواهیم کرد. پرسش این است: چرا آمریکا از هزاران کیلومتر آن طرف تر در خلیج فارس دارای “منافع حیاتی” است، اما ایران در مرزهای آبی خود، منافع حیاتی ندارد؟
5-2- اسرائیل: اسرائیل یکی از قدرتمندترین و موثرترین سیاست گذاران جهان غرب در رابطه با منطقه ی خاورمیانه است. دولت اسرائیل عامل و محرک اصلی برخورد با ایران است. احمدی نژاد با بیان سخنان تحریک آمیز و خطرناک برای منافع ملی ایران، بهانه ی لازم را در اختیار دولت اسرائیل می نهد تا جهان را علیه ایران بسیج کند. نابودی اسرائیل و نفی هولوکاست دو شعار مهم احمدی نژاد بود که به زیان ایران تمام شد.
طراح شعار نابودی اسرائیل در دولت ایران، آقای خمینی بود، نه احمدی نژاد. نابودی اسرائیل، هدف رسمی سیاست خارجی ایران در سه دهه ی گذشته بوده است. آقای خمینی می گفت: “اسرائیل باید از صحنه ی روزگار محو شود”[43]. در پیام روز قدس 1366 می نویسد: “ما در صدد خشکاندن ریشه های فساد صهیونیزم، سرمایه داری و کمونیزم در جهان هستیم”و در جای دیگری می گوید: “وقتی یک میلیارد جمعیت فریاد کرد اسرائیل نمی تواند از همان فریادها نترسد”.
هیتلر یهودیان را به سیل، میکروب، آلودگی و موجودی ناقل بیماری تشبیه می کرد. پیشوا خواهان پاک سازی این بیماری
مسری بود و تأکید می کرد که خطر تکثیر آلودگی وجود دارد. او یهودیها را از صحنه ی گیتی محو می کرد. دولت اسرائیل هم بسیاری از فلسطینیان را کشت و بسیاری از آنان را از سرزمین شان بیرون راند و آواره کردو همچنان آنان را از حق مسلم تشکیل دولت واقعاً مستقل فلسطینی محروم کرده است. منطقه به صلح نیاز دارد، صلح ممکن نخواهد شد مگر آنکه دو دولت مستقل اسرائیلی و فلسطینی، با حقوق برابر، تشکیل شود. اما آقای خمینی به چنین طرحی اعتقاد نداشت، او ضمن تفکیک یهودی ها از اسرائیل، دولت-ملت اسرائیل را به غده سرطانی تشبیه می کرد که باید از طریق جراحی نابود شود. می گفت: “اسرائیل غده ی سرطانی است و باید از بین برود”[44]. هاشمی رفسنجانی هم در رابطه با موجودیت دولت اسرائیل، بارها سخنانی ایراد کرده که منتهی به جنجال بین المللی عیه ایران شده است. احمدی نژاد با حرارت تمام، شعارهای آقای خمینی در این زمینه را تکرار می کند. ضمن اینکه خاتمی یا اصلاح طلبان، تاکنون طرح دیگری، به جزء نابودی اسرائیل، که به صلح منتهی شود، ارائه نکرده اند. یک بار یکی از روزنامه های آمریکا سخنانی از خاتمی نقل کرد که به معنای پذیرش دو دولت فلسطینی و اسرائیلی بود، اما خاتمی به سرعت انتساب آن سخنان به خود را نفی کرد.
نفی هولوکاست، از سوی دولت ایران، ابتکار احمدی نژاد بود. واژه ی یونانی هولوکاست(Holocaust) به معنای همه سوزانی یا قربانی کردن همگان در آتش است. یهودیان به زبان عبری، هولوکاست را “شوآ”(Shoa) به معنای فاجعه می نامند. مطابق اسناد تاریخی، چند میلیون یهودی به دستور هیتلر، توسط نازی ها از پهنه ی گیتی محو شده اند. اهمیت نمادین این فاجعه نزد یهودیان، همطراز اهمیت فاجعه ی کربلا نزد شیعیان است. همانگونه که برای شیعیان قابل قبول نیست که رئیس جمهور اسرائیل فاجعه ی کربلا را دروغ ساخته ی شیعیان معرفی نماید، برای یهودیان هم قابل قبول نیست که رئیس جمهور ایران فاجعه ی هولوکاست را دروغ پردازی یهودیان معرفی کند. به گفته ی شیعیان، چهار ده قرن پیش، هفتاد و دو تن از اصحاب امام حسین در کربلا به دست یزیدیان در نبرد با شمشیر به قتل رسیدند. به گفته ی یهودیها، شصت و سه سال پیش، نازی ها شش میلیون یهودی بی سلاح را به دلیل یهودی بودن(در واقع به خاطر نفس انسان بودن، برای اینکه اگر آنها حاضر می شدند دین خود را تغییر دهند و تابع نازی ها شوند، باز هم تغییری در سرنوشت شان روی نمی داد) در کوره های آدم سوزی نابود کردند. مناقشه ی تاریخی در خصوص این دو فاجعه به وسیله ی محققان و مورخان یک چیز است، و انکار آنها توسط رئیس دولت دشمن با مذهبی رقیب چیزی دیگر[45]. بیان این سخنان نسنجیده و نامربوط توسط احمدی نژاد، برای ایران در سطح جهانی زیان های بسیاری آفرید. یکی از آنها این بود که مجمع عمومی سازمان ملل متحد در 26 ژانویه 2007 با تصویب قعطنامه ای انکار کنندگان هولوکاست را محکوم و از تمام کشورهای عضو می خواهد تا انکار هولوکاست به عنوان یک واقعه تاریخی و هر نوع فعالیت مربوط به آن را بدون قید و شرط رد کنند. این قعطنامه، در واقع مصوبه ای علیه ایران بود. اما بعید است که احمدی نژاد بتواند بدون موافقت رهبر چنان سخنانی را به تکرار بر زبان آورد که پیامدهای زیانبار بسیاری برای ایران داشته است. رهبر جمهوری اسلامی اخیراً به صراحت اعلام کرد که سخنان تند احمدی نژاد تأثیری در افزایش دشمنی با ایران نداشته است. این تحلیل درست باشد یا نادرست، حاکی از آن است که سخنان تند احمدی نژاد در عرصه بین الملل مورد تأئید رهبر است، تا آن حد که پس از صدها نقد، رهبر به طور علنی از سخنان وی دفاع می کند. آقای خامنه ای می گوید: “می گویند: چرا جلب دشمنی آمریکا می کنید؟ مثلاً فرض کنید حالا رئیس جمهور تعبیر تندی می کند، ناگهان آقایان به اصطلاح عقلا می گویند این تعبیر تند بود، این دشمنی آمریکایی ها را جلب می کند، نه آقا! دشمنی آمریکایی ها تابع این الفاظ و تعبیرات نیست. دشمنی، دشمنی اصولی است. این دشمنی در زمانهای مختلف بوده. از اول انقلاب تا حالا دشمنی بوده- حالا بحث خطر حمله ی نظامی را یک جمله ای عرض خواهم کرد- حداقل در طول هجده سال اخیر، یعنی از بعد از پایان جنگ تحمیلی هشت ساله تا امروز، همیشه این خطر وجود داشته، یعنی همیشه ملت ایران تهدید می شده، که ممکن است اینها حمله ی نظامی بکنند، مال امروز نیست”[46].
3- صلح هابزی یا صلح کانتی: به نظر هابز انسانها به یکدیگر بدگمانند و بر سر کسب غرور و افتخار و ارج و قرب و شهرت با یکدیگر رقابت می کنند. اما این کالا ها در طبیعت کمیاب هستند. جنگ حاصل بد گمانی و بی اعتمادی بی پایان نسبت به هم و رقابت دائمی میانشان برای کسب فضای محدود، منابع کمیاب، قدرت و جلال و غرور و افتخار است. صلح میان انسانهای توطئه چین، فریب کار، دروغ گو، نقشه کش، دسیسه گر، ناراضی و عدم پایبند به قراردادها چگونه امکان پذیر است؟ به گمان هابز تنها راه صلح، خلق یک فرمانفرمای مخوف و قهار است که آدمیان را وادارد به توافقهایشان پایبند بمانند. تنها راه صلح، سپردن تمام اختیار و سرنوشتمان به دست فرمانفرمای دارای قدرت مطلقه می باشد. فرمانفرما، هیولای هولناک، اما به درد بخور می باشد. افراد حقوق شان را به فرمانفرمای مخوف وا می نهند تا به چیز بهتری(صلح) دست یابند. وظیفه ی عقل تشخیص بدیلی در میان بدیلهاست که بیش از همه به نفع ما باشد. عقل به آدمیان می آموزد که به دنبال منافع خود باشند. صلح و امنیت به نفع ماست. اما اگر افراد دریابند که زیر پانهادن توافق ها به نفع شخص آنهاست، و می توان قسر در رفت و گیر نیفتاد، تردید به خود راه نخواهند داد و زیر قول و قرار ها و قرادادها خواهند زد.
به گمان هابز اشکال حکومت دموکراتیک این است که انسانها را به افراد “برابر” تبدیل می کند. چون قدرت قاهر مسلطی در دموکراسی وجود ندارد که افراد برابر را اگر از توافقهایشان عدول کردند مجازات کند، افراد با یکدیگر می جنگند. اما در رژیم پادشاهی هیچ کس قدرتی برابر با سلطان ندارد. تنها چنین سلطان مخوفی می تواند میان آدمیان صلح(امنیت) برقرار نماید. دموکراسی یعنی جنگ میان انسانهای برابر، بدگمان. به گمان هابز میان فرمانفرما و اتباعش توافقی وجود ندارد. مردم میان خود توافق کرده اند که اختیارشان را به یک فرد قهار وابگذارند و از او تبعیت کنند، اما فرمانفرما هیچ الزام یا التزامی نسبت به هیچ توافقی ندارد. آقای خمینی هم در نظریه ولایت مطلقه ی فقیه می گفت: “ حکومت می تواند قراردادهای شرعی را که خود با مردم بسته است… به طور یک جانبه لغو کند”[47]. به نظر هابز برابری افراد از یک سو و عدم وجود یک زور مسلط(فرمانفرما) از دیگر سو، دست به دست هم داده، افراد را وارد جنگ و منازعه می کند.
تجربه نظامهای دموکراتیک مبطل مدعای هابز است. مردم در دموکراسی ها فقط به دلیل توافقی که کرده اند به توافقشان پایبند باقی می مانند، حتی اگر زوری برای پایبندی به توافق وجود نداشته باشد. صلح و امنیت هابزی هم در قرن بیستم با حکومت های استالین، هیتلر، موسولینی، پل پوت و… آزمایش تاریخی خود را پس داد.
جنگ و صلح فقط مسأله ی فیلسوفی چون هابز نبود، مسأله ی کانت هم بود. کانت “صلح پایدار” را منوط به ایجاد نظام های جمهوری(دموکراسی) می کرد. به گمان وی، دموکراسی است که به صلح پایدار می انجامد.
4- دستور کار سیاسی: دموکراتها و آزادیخواهان، در طرح مسائل اساسی جامعه، نباید خود را اسیر و تابع رهبری نظام سیاسی کنند. اینکه دستور کار را چه کسی معین کند، بسیار مهم است. آقای خامنه ای با موفقیت تمام توانسته است تعیین دستور کار سیاسی را در انحصار خویش در آورد. در گذشته، نقد ولی فقیه، یکی از مهمترین دستورهای کار سیاسی بود. اما خامنه ای دستور کار سیاسی را تغییر داد. دستور کار سیاسی وی این است: گام اول: همه مشکلات و مسائل کشور را باید ناشی از توطئه های دولت آمریکا و عوامل داخلی اش نشان داد. برای حل هر مشکل و مسأله ای به آمریکا فحش دهید. این داروی شفا بخش تمام دردهاست. گام دوم: مخالفان(دگراندیشان و دگرباشان) و اصلاح طلبان تندرو و افراطی باید به عنوان عامل اصلی مشکلات معرفی شوند. گام سوم، اگر پس از طی این دو مرحله هنوز کسانی باقی مانده باشند که بدنبال مقصر می گردند و اگر قرار است زمامداران مطابق با اختیارات قانونی و مسئولیت هایشان پاسخگو باشند و نقش مسئولین کشور در خرابی ها روشن و مقصر اصلی شناسایی شود، هیچ کس حق ندارد به هیچ وجه پای رهبر را به میان آورد، در این صورت، تمام تقصیرها را به گردن احمدی نژاد انداختن اشکالی ندارد. سلطان در این صورت حاضر است از یکی از مهرهایش، به عنوان سپر و سیبل استفاده کند.
اصلاح طلبان این دستور کار را کاملاً پذیرفته اند. آقای خامنه ای آنها را “در خدمت دشمن”، “مایه ی ننگ” و “عناصر فریب خورده” می خواند که تلاش داشتند برنامه آمریکا را عملی کرده و انتخابات مجلس هفتم را برگزار نکنند[48]. تمام تلاش اصلاح طلبان آن است که بگویند ما در خدمت آمریکا نیستیم، ما با آمریکا مخالف هستیم، آمریکا هم با ما مخالف است. این یعنی، بازی در زمینی که رهبر تعیین کرده و تمام قواعد آن را هم از پیش معین کرده است. هر چه اصلاح طلبان وابستگی خود به آمریکا را تکذیب می کنند، رهبر از طریق کیهان( تک تیراندازان قابل خود) به آنها می گوید که اسناد مستند وابستگی شما به آمریکا در دست است. اتهام دیگری که آقای خامنه ای از طریق نهادهایی چون شورای نگهبان به اصلاح طلبان وارد می کند، اتهام بی دینی است. اصلاح طلبان، به جای عوض کردن بازی، در چنبره ی بازی جدید او گرفتار شده و در حال اثبات دینداری خویش اند. در حالی که وقتی یکی از نواندیشان دینی با چنین اتهامی مواجه شد، به صراحت تمام اعلام کرد: “من به اسلام مصباح یزدی کافرم”.
در پرتو دستور کار سیاسی آقای خامنه ای، جنگ قدرت در جمهوری اسلامی را هم باید به گونه ای تحلیل کرد که موجب سردرگمی تحلیلی نشود.
اولا: جنگ قدرت(پنهانی یا علنی) در تمام رژیم های غیر دموکراتیک وجود داشته و دارد. جنگ قدرت در میان زمامداران کرملین پس از مرگ لنین و اعدام تمام اعضای دفتر سیاسی حزب بوسیله ی استالین به منظور انحصار کامل قدرت، جنگ بعدی قدرت میان رهبران روسیه در آستانه ی مرگ استالین و چگونگی بر سر کار آمدن خروشچف و سپس برکناری وی از قدرت، یک نمونه از صدها جنگ قدرت در نظام های غیر دموکراتیک است. نمونه ی ارائه شده متعلق به یک نظام توتالیتر است، یعنی جایی که جامعه ی مدنی به طور کامل سرکوب شده بود. وقتی نظام توتالیتر گرفتار چنین وضعی است، تکلیف دیگر نظام های غیر دموکراتیک روشن است.
ثانیاً: زمامداران نظام های غیر دموکراتیک، انسانهای پاک و معصومی نیستند که منافع اقتصادی و سیاسی کوچکترین نقشی در زندگی آنها نداشته باشد. تصاحب قدرت و ثروت بیشتر، مسأله ی اصلی آنهاست. این هدف در ساختار غیر شفاف به جنگ قدرت تبدیل می شود. فراموش نباید کرد که در ایران، به دلیل اقتصاد دولتی- نفتی، افراد از طریق دولت پولدار شده و یک شبه به ثروت های هنگفت دست می یابند.
ثالثاً: یکی از خصوصیات رهبران خودکامه این است که به همه بدبین اند. تمام فکر و ذکر آنها “دشمن” است. ابتدأ یک دشمن اصلی خارجی می تراشند، سپس در گام بعد، برای این دشمن اصلی در کشور خود، “پایگاه”، “نفوذی”، “عوامل”و ”فریب خورده” جعل می کنند. به عنوان نمونه به ایران خودمان بنگرید. از نظر آقای خامنه ای، دشمن اصلی آمریکاست. مطبوعات پایگاه دشمن اند. روشنفکران و مخالفان عوامل دشمن اند که “شبیخون فرهنگی دشمن” را گسترش می دهند( در پروژه ی قتل های زنجیره ای، تعدادی از عوامل دشمن به سزای اعمال خود رسیدند). نفوذی های دشمن در دوره اصلاحات در قوه مجریه و مقننه و شوراهای شهر نفوذ کرده بودند و اینک هم رئیس دولت دشمن(جرج بوش) با حمایت از اصلاح طلبان می خواهد نفوذی های خود را به مجلس نفوذ دهد. فریب خوردگان افراد ساده لوحی هستند که سخنان دشمن را تکرار می کنند یا سخنانی بر زبان می رانند که به نفع دشمن تمام می شود. دشمن می خواهد این نکته را القأ کند که انتخابات ایران فرمایشی و غیر آزاد است. گروهی فریب خورده عیناً همین سخن دشمن را تکرار می کنند.
علاوه ی بر اینها، رهبر خودکامه، به زیر دستان خود هم بدبین است. از کجا معلوم که برخی از اینها در فکر کنار زدن او نباشند؟ بدینترتیب، دیکتاتورها از اینکه زیر دستان تابع شان علیه یکدیگر باشند و تنها بر سر او توافق داشته باشند، چندان ناراضی نیستند و بعضاً به این نوع اختلافات میان دیگران دامن می زنند تا از خطر اقدام جمعی آنان علیه خود در امان بمانند.
نزاع قدرت در سه دهه ی گذشته به طور مداوم در جمهوری اسلامی وجود داشته است، اما این نزاع ها دستاوردی برای دموکراسی به همراه نداشته است. نزاع بر سر انحصار قدرت و ثروت است، نه بر سر آزادی و دموکراسی و حقوق بشر. اختلاف میان قالیباف و احمدی نژاد، اختلاف میان لاریجانی و احمدی نژاد، اختلاف میان حدادعادل و احمدی نژاد، اختلاف میان محسن رضایی و احمدی نژاد، و غیره، اختلافی است بر سر سهم بیشتر از قدرت و نتایج در دست داشتن آن. همه ی اینها برای حل اختلاف به آقای خامنه ای مراجعه می کنند، پس از صدور حکم یا اظهار نظر روشن خامنه ای به عنوان فصل الخطاب، مسأله موقتاً حل خواهد شد تا دوباره در مسأله ای دیگر میان مریدان نزاعی درگیرد. هر فرصتی، ولو محدود، هر شکافی در میان بالایی ها، ولو در میان باندهای مختلف یک رژیم، امکان فعالیت اجتماعی و سیاسی در پائین را تسهیل می کند. بدینترتیب، مخالفان باید از این فرصت ها برای بسیج اجتماعی و تشکل یابی استفاده کنند. اما عدم توجه به سایر اشکال تشکل یابی و نهادسازی و صرفاً به انتظار یا امید این اختلافات یا جنگ قدرت نشستن، سودی به حال پروژه ی دموکراسی خواهی ندارد. بدینترتیب، اگر شکاف ها و نزاع های بالایی ها فضایی برای تنفس پائینی ها فراهم می آورد، نباید به وحدت و انسجام آنها کمک کرد. کاندیداتوری اصلاح طلبان برای مجلس آینده، باعث می شود که بنیادگرایان(اصول گرایان) بهر نحو ممکن به اجماع دست یابند. برای اینکه نمی خواهند رقیب اصلی(فریب خوردگان دشمن که از مجلس ششم به دشمن چراغ سبز نشان می دادند و به تعبیر محمد رضا باهنر از سر لطف و کرامت نظام به حیات خود ادامه می دهند) به مجلس راه یابد. سخنان سرلشکر جعفری فرمانده سپاه پاسداران در جمع بسیجیان در مخالفت با اصلاح طلبان و حمایت آشکار از وحدت و انسجام اصوا گرایان برای تسخیر مجلس آینده به همین دلیل صورت گرفته است [49]. اما اگر هیچ اصلاح طلبی داوطلب نمایندگی مجلس نباشد و اصلاح طلبان همین بیست الی سی کرسی باقی مانده را هم به بنیادگرایان ببخشند، شکاف ها و نزاع های اینان افزایش خواهد یافت و اگر این شکاف ها عمیق تر شود، امکان تنفس برای مخالفان فراهم می شود.
به باور من، مسأله ی اصلی ما “گذار به دموکراسی” است. از اینرو، من از این منظر به ساختار سیاسی ایران و مسائل و مشکلات آن می نگرم. “داده ها” ی فراوانی وجود دارد که بدون ارتباط با یکدیگر شاید واجد معنا نباشند. این داده ها را باید در پناه یک مدل به صورت بهترین تبیین درآورد. تمام تبیین های بدیل، برای حل مسأله و توضیح داده ها هستند. تعیین این که نظام جمهوری اسلامی مصداق کدامیک از اشکال رژیم های دیکتاتوری است؟، اولین گام گذار به دموکراسی می باشد. برای اینکه راههای گذار به دموکراسی متفاوت است و “نوع رژیم” ارتباط وثیقی با نحوه ی گذار به دموکراسی دارد. به گمان من، رژیم جمهوری اسلامی نظام فاشیستی و توتالیتر یا دیکتاتوری نظامی نیست، بلکه رژیم سلطانی است. نظریه ی سلطانی ماکس وبر بوسیله ی جامعه شناسان بعدی بسط و تحول بسیار یافته است که در تحلیل نظام سیاسی ایران بسیار کاراست.
پروژه ی دموکراتیزاسیون در برابر پروژه ی سلطانیزاسیون قرار دارد. با زدن سلطان و کنار نهادن وی، لزوماً دموکراسی محقق نخواهد شد. کنار نهادن نظام سلطانی شرط کافی نظام دموکراتیک نمی باشد، اما کنار نهادن نظام سلطانی شرط لازم فرایند دموکراتیزاسیون است. در واقع دو مسأله را باید از یکدیگر تفکیک کرد. اول، چگونگی ساختن نظام دموکراتیک. دوم، تعارض بنیادین نظام سلطانی با نظام دموکراتیک. نظام سلطانی دموکراتیک، مفهومی پارادوکسیکال است. بدین ترتیب، تغییر ماهیت سلطانی نظام، بخشی از فرایند گذار به دموکراسی است. فروکاستن همه ی امور به دولت، به آموزه ای باز می گردد که نه تنها راهگشا نیست، بلکه ما را همچنان گرفتار استبداد نگاه می دارد. سیطره ی “آموزه ی لنینیستی دولت” بر اذهان، همچنان مسأله و مشکل اساسی همه ی فعالین سیاسی است. همه ی ما همچنان لنینیست هستیم. نباید از یاد برد که کنار نهادن آموزه ی لنینی دولت، شرط لازم گذار به دموکراسی است[50].
پاورقی ها:
21- سید محمد صدر، واقعیت های سیاست خارجی دولت نهم.
22- روزنامه اعتماد ملی، 21 آبان 1386.
23- روح الله خمینی، صحیفه نور، جلد 20، ص 223.
24- روزنامه اعتماد، 4 بهمن 1386
25- سایت بازتاب، 18 خرداد1386 به نقل از روزنامه الری العام کویت
26- سایت مجمع تشخیص مصلحت نظام، 21/2/1385.
27- روزنامه اعتماد، 4 بهمن 1386. وی در همین مصاحبه می گوید: “ در شرایط کنونی ما طرفدار برقراری رابطه با امریکا هستیم چون معتقدیم این تصمیم به سود منافع و امنیت ملی و در جهت رفع خطرها و ضرر و زیان ها از سر کشور و نظام است”.
28- جام جم، 20 آذر 1386.
29- کیهان، 22/8/1386.
30- سخنرانی رهبری در جمع دانشجویان دانشگاههای استان یزد، 13⁄10 1386، پایگاه اطلاع رسانی رهبری
31- سایت مجمع تشخیص مصلحت نظام، 21/2/1385
32- سایت گویا، 4 مرداد 1386، اصل مصاحبه با خبرگزاری دانشجویان ایران صورت گرفته است.
33- خبرگزاری مهر، 3/7/1386. حتی اسدالله بادامچیان هم به صراحت گفته است که تمام اقدامات حسن روحانی با تأئید رهبر بوده است. بادامچیان می گوید: «آقای روحانی در بحث هستهای از حیثیت خود گذشته و اقداماتی که انجام داده با تایید رهبری بوده است. اگر روحانی فرد سازشکاری بود، یقینا جامعتین وی را در فهرست خود نمیگذاشتند». 8 آذر 1385.
34- سخنرانی رهبری در جمع دانشجویان دانشگاههای استان یزد، 13⁄10 1386، پایگاه اطلاع رسانی رهبری
35- کیهان، 22/8/1386
36- اعتماد، 1/9/1386.
37- جام جم، 20 آذر 1386
38- رجوع شود به سایت هاشمی رفسنجانی، مواضع و دیدگاه ها، ایران و آمریکا، ماجرای مک فارلین، 5 مهر 1378 و سوء نیت آمریکا، 17 مهر 1381
39- حسن روحانی، خبرگزاری مهر، 3/7/1386
40- سایت بی. بی. سی، 24 آبان 1386.
41- سخنرانی جرج بوش در ابوظبی، به نقل از سایت بی بی سی، 18 ژانویه 2008.
42- سخنرانی سالانه جرج بوش در کنگره ی آمریکا، به نقل از سایت بی. بی. سی، 29 ژانویه 2008.
43- روح الله خمینی، صحیفه نور، جلد 17، ص 14
44- روح الله خمینی، صحیفه نور، جلد 12، ص 276
45- اریک هابسبام، مارکسیست یهودی زاده، و منتقد جدی دولت اسرائیل، می پرسد: “ آیا رعب و وحشت اردوگاه های کار اجباری با فهمیدن این که تاریخدانی پی برده که نه شش میلیون یهودی (برآوردی سرسری و تقریباً مبالغه آمیز) که فقط پنج یا چهار میلیون نفر قتل و عام شده اند، کمتر می شود؟”(اریک هابسبام، عصر نهایت ها، تاریخ جهان 1991-1914، ترجمه ی حسن مرتضوی، نشر آگه، ص 66).
46- سخنرانی رهبری در جمع دانشجویان دانشگاههای استان یزد، 13⁄10 1386، پایگاه اطلاع رسانی رهبری
47- روح الله خمینی، صحیفه نور، جلد 20، ص 170.
48- - به عنوان نمونه مراجعه شود به سخنرانی آقای خامنه ای برای نیروی هوایی در تاریخ 19 بهمن 1386.
49- سایت امروز، 20 بهمن 1386.
50- در یکی از سلسله مقالات “گفتمان انقلاب 57” که به انقلاب فرهنگی اختصاص دارد، آموزه ی لنینیستی دولت را طرح و نقد کرده ام که به زودی منتشر خواهد شد.