همشاگردی های احمدی نژاد‏

نوشابه امیری
نوشابه امیری

سال ها پیش تلویزیون فیلمی داستانی نشان می داد در مورد بچه های یک مدرسه. داستان از این قرار بود که چند معلم، ‏دانش آموزان کلاسی را به باغ وحش برده بودند. در جریان بازدید، یکی از معلمین متوجه ش دتعداد بچه ها، همان ‏نیست که بود. سراسیمه دیگران را خبر کرد و ایستادند به شمارش. بله؛ یکی گم شده بود. پس هر معلم با تعدادی از بچه ‏ها به جست و جو در باغ وحش پرداختند؛ اما خبری نبود که نبود. عاقبت تصمیم گرفتند با هم به دفتر باغ وحش بروند و ‏خبر گم شدن آن کودک را، که اتفاقا کوچکترین عضو کلاس هم بود، بدهند. در راه هم، همه بحث شان با هم اینکه: ‏تقصیر تو بود که او گم شد.‏

اما بخوانید از آن سو: کودک گمشده، با خیال راحت در باغ وحش می گشت و هر چه می خواست می کرد؛ سنگ می ‏انداخت به پرندگان؛ گل ها را از ریشه می کند، گل می کرد آب ها را و… باکیش هم نبود از تنها ماندن. تنها به وقت ‏نهار بود که به صرافت دیگران افتاد. دور و بر خویش، نگاهی کرد و بعد به نزدیک ترین دفتر باغ وحش رفت ‏وخونسرد اعلام کرد که: “کلاس” من گم شده است.‏

همان حکایت محمود احمدی نژاد و گم شدن کلاس “معلمان و همکلاسی های اصولگرای” او؛ اتفاقی که سالی را که ‏تمام شد، به رنگ خود درآورد و معلوم نیست بر “سال گاو” چه رنگی خواهد زد؛ گمشده کدام است و گمشدگان کدام؟

احمدی نژاد و معلمان و همکلاسی هایش هم در سه سالی که گذشت، در باغ وحش سیاست جمهوری اسلامی ـ نه به ‏گردش علمی ـ که به شخم ایران رفتند.این “محصول”های “صادق” جناح راست، که یا “راهیافته” بودند یا “برکشیده” و ‏به زور “عملیاتی پیچیده و چند لایه”، آن هنگام که “زارعی”هاشان، طرحی نو برای نماز جماعت می ریختند، با ‏همخوانی سرود “امنیت اجتماعی” در پناه حاکمیت یک دست، به در قفس کردن پرندگان خوش آواز و رها کردن ‏چرندگان ناساز پرداختند. بدینسان امنیت آنان فراهم آمد و از میهن امنیت، رخت بربست.‏

برای حفظ چنین فضایی، در قفس کردن پرنده، توافقی همگانی بود:سرکوب هر صدا که این جمع را بر نتابد؛دانشجوی ‏امیرکبیری، فعال کمپین یک میلیون امضا، عضو کانون نویسندگان، معلم کرد، باورمند بهایی، کارگر خواهان سندیکا، ‏روحانی مخالف دخالت دین در حکومت، وکیل مدافع حقوق بشر…. و همه “زهرا”های زندانی.‏

در رها کردن چرندگان اما، همداستانی نبود.کم نبود و نیست طعمه ایران. گفتن از میلیاردها دلار حیف و میل، آسانست، ‏خوردنش اما، پاره کردن و دریدن رقیب، می طلبد. نتیجه اش شد صف کشی “برادران” تشنه قدرت در برابر هم و افشا ‏شدن چهره شیفتگان خدمت! ‏

چنین بود که معلمان و دانش آموزان کلاس به اصطلاح “اصولگرایی” گم شدند. هر “استاد” با چند “برادر” شدند یک ‏گروه و در جست و جو و به دنبال شاگرد برکشیده و کوچک کلاس.احمدی نژاد. هم او که پول مملکت در جیب، می ‏گشت و “کلاس” را گمشده می پنداشت. چنین بود که آب شدبرف ولایت و ذوب شد منبع “اسلام ناب محمدی”. ‏

حال در آخرین ماه های حضور این دولت برکشیده و این رهیافتگان مجلس نشین، هر یک دیگری را به “نقض قانون ‏اساسی” متهم می کند؛ قانونی که تنها شکلکی از آن باقی مانده برای به رخ کشیدن به وقت گمشدگی.‏

احمدی نژاد اخطار قانون اساسی می دهد که چرا نگذاشتید پول هایی را که تا امروز بدون مصوبه مجلس، در سفرهای ‏استانی پخش می کردم ـ برای خرید رای ـ در چند ماه باقیمانده ریاست دولت هم حاتم بخشی کنم؛ و البته با اجازه مجلس.‏
آن طرفی ها هم که کارنامه شان، پرست از موارد “نقض قانون” ـ این بار در دعوای قدرت ـ یاد قانون افتاده اند و اینکه ‏شاگرد کوچک کلاس، یا باید سهم بدهد، یا بر جای خویش بنشیند. خلاصه بلبشویی شده ست عالم رقابت برادران ‏‏”اصولگرا”.‏

و همگی بی خبر از اینکه هم آن شاگرد گم شده، هم آن کلاس. کار این مدرسه “اصولگرا” هم با تاسی به “قانونی” که ‏پیش از این آقایان نشان داده اند بدان باور ندارند، درست شدنی نیست؛ گمشدگی دیرسال با رفتن به دفتر باغ وحش، حل ‏نمی شود.‏