یک هراس دل انگیز…
نمایشنامه “تراس” نوشته ژان کلود کریر و کارگردانی محمدرضاخاکی در سالن اصلی مجموعه تئاتر شهر در بستری رئالیستی به نمایش در آمده است. در این نوع از رئالیسم متاخر، وضعیت ها و موقعیت های طراحی شده ابزاری برای بیان ایدئولوژی نویسنده نیست، بلکه به خودی خود وامدار واقعیت اجتماعی است و به زبان ساده خود اصل مطلب است. از دیدگاهی می توان این آثار را در زیر عنوان هنر پست مدرن طبقه بندی کرد ؛ از این نظر که این آثار به طور قطع ایده محور نیستند و تنها در صدد ارائه ی وضعیتی هست که انسان عصر جدید در آن گرفتار است. یعنی نمایشی واقع گرا از وضعیت پست مدرن که بیش از آنکه بخواهد پیام اش را در قالب محتوا ارائه دهد ؛ مخاطب را به مفهومی ورای متن از طریق شکل، ساختار و خلق وضعیت های پیچیده ارجاع می دهد.
نمایش با موضوع از هم پاشیدگی خانواده مادلن و اتین آغاز می شود و خانه شخصی آنها به نوعی به هتل بدل می شود. راحتی آستروک در خانه آنها با درخواست تلفن زدن آغاز می شود. بعد آشپزخانه را تسخیر می کند و در انتها از وادلن و اتین می خواهد که اجازه بدهند در اتاق خواب آنها که یک مکان بسیار شخصی محسوب می شود به استراحت بپردازد. آستروک از غفلتی که مادلن و اتین به دلیل جدایی به آن مشغولند سوء استفاده کرده و منزل آنها را فتح می کند. در ادامه با دوست خود، موریس در همین منزل قرار می گذارد. موریس نیز آشکارا حریم های بسیار شخصی تر این خانواده را مورد تعرض قرار می دهد…
در طول چند سال اخیر دکتر خاکی همواره این جرات را به خود داده است تا با اجرای نمایشنامه های مدرن و یا آثاری با مضامین امروزی، بخشی از نیازهای رپرتوار نه چندان متنوع تئاتر ایران را تامین کند. این بار خاکی با نمایش “تراس” نام نویسنده ای چون ژان کلود کریر را بار دیگر بر سر زبان ها انداخته است. کریرالبته خود اغلب کارگردانی تئاتر می کند ولی در کنار آن از درام نویسانی است که خلاقیت خود را وقف نمایشنامه های مدرن کرده و با نگرشی نو به این آثار و خلق نمایشنامه هایی از این حیث، توجه جامعه ی تئاتری را به خود معطوف داشته است. از طرفی دیگر دکتر خاکی هم که تاکنون شایستگی خود را در اجرای آثار مدرن ثابت کرده این بار به سراغ نگاه متفاوت کریر به جامعه و رفتارهای آدمی در برابر تنهایی و اجتماع رفته است؛ از این رو باید دید که کارگردان چقدر موفق بوده تا در اجرای این اثر از حق نمایشنامه نویس را ادا کند.
یکی از مهم ترین امتیازات نمایش “تراس” این است که در درون مایه های اثر شاهد نشانه هایی کاملا آشنا و تاثیر گذار هستیم.این نشانه ها که به سوی زندگی طبقاتی آدم های مختلف از سطوح فرهنگی و اقتصادی گوناگون نشانه رفته اند به نقد جریان بالندگی افراد در زیست با یکدیگر منجر شده است.واقعیت این است که رشد طبقات اجتماعی در شخصیت های این اثر روندی طبیعی خود را از دست می دهد. از همین روی شخصیت ها و افراد طبقه متوسط آن برای اینکه جایگاه متزلزل خود را از دست ندهند همواره نقابی بر چهره گذاشته اند که این نقاب سبب شده تعاریف اخلاق، انسانیت و اصولا زندگی اجتماعی در این طبقه با تناقض رو به رو شود. در جوامعی که رشد طبقاتی به شکل متناسب شکل گرفته، عادات و رفتارهای اجتماعی همواره دارای تعاریفی مشخص بودهاند و از همین روی آدمها کمتر میکوشند یکدیگر را فریب دهند.نمایش “تراس” در درونمایه و پی رنگ می کوشد به این موضوع بپردازد و همه ی نشانه های محتوایی خود را با نمادهای کارگردان به دیده ی مخاطب می آورد.نشانه ای که برای مخاطب قابل درک و دسترس است.
نشانههای دیگری نیز در نمایش خاکی وجود دارد که روح دورانی را که نمایشنامه در آن میگذرد به تماشاگر یادآوری میکند. یکی از نشانهها در شکل طراحی میزانسن های دو طرفه یا دوسه ی کارگردان است.میزانسن هایی که اغلب در بال های سالن و در کنار میز عسلی ومبلمان صحنه به اجرا در می آیند. خاکی با این نشانه نمایشی بدون اینکه تاکیدی گلدرشت داشته باشد، فضای سیاسی و اجتماعی دوران را نیز به تصویر میکشد، یا با موسیقی که برای لحظهای کوتاه روی صحنه پخش میشود، نشانهای فرهنگی از سلیقه عمومی موسیقایی دوران مورد بحث نمایشنامه را به تماشاگر ارائه میدهد. این نشانههای به ظاهر کمرنگ، زمانی که کنار یکدیگر، در دل اثر جای میگیرند میتوانند تاثیری بیناذهنی میان نویسنده و مخاطب برقرار کنند.
در فصلهای انتهایی نمایش نیز که به نظر میرسد موتور محرک و تنش میان خانواده کارکرد خود را از دست میدهد، کارگردان برگ برنده دیگرخود، یعنی تیمسار و همراهش را وارد داستان میکند. نوع پرداخت این دو شخصیت به گونهای است که نویسنده در نگارش و کارگردان در اجرا به شکلی نامحسوس حضور شخصیت های پیشین را کمرنگتر میکنند تا این شخصیتهای تازه بتوانند جای خود را در داستان باز کنند.
آن چه مسلم است در مجموعه ی اجرای نمایش “تراس” هراسی عجیب به سراغ کارگردان و گروه مجری آمده است.هراسی که رگه های آن را به دلیل ظرافت های ویژه ی متن نیز مشاهده می کنیم.کارگردان در صحنه ها و طراحی های خود از مرگ روحی افراد و منفک شدن شخصیت های نمایش از یکدیگر وارد فضایی غیر رئالیستی و عمدتا گروتسک می شود.فضایی که چندان همخوانی و همسویی با نمایشنامه ندارد و به شکلی غریب به روح اثر دمیده می شود.
البته ناگفته نمانداین هراس که به مدد نگاه فاصلهگذارانه خاکی ایجاد شده بسیار تاثیرگذارتر از نمایش دادن مرگ است. کارگردان به نوعی امتداد اثرش را در ذهن تماشاگر پی میگیرد و از او میخواهد تا نحوه مرگ شخصیتهایی را که در پایان با آنها همراه بوده در ذهن بسازد. اینجاست که در یک مرور کلی از نمایش در مییابیم تاکید بر جزئیات توسط نویسنده و کارگردان نمایش پلی مناسب بوده برای رسیدن به فاجعه نهایی. جزئیاتی که آدمها را درون ذهن مخاطب نهادینه کرده است.
شناسنامه ی نمایش:
بازیگران: الهام پاوه نژاد، مسعود دلخواه، مهران رنجبر، بهاره رهنما، مریم سعادت، فریدون محرابی و امیر رضا وزیری.
نویسنده:ژان کلود کریر. کارگردان:محمدرضا خاکی. طراح گریم:ماریا حاجیها. طراح لباس:گلناز گلشن. طراح صحنه:رضا مهدی زاده.