[این مقاله با استفاده از یادداشت حسین شریعتمداری نوشته شده و جملات وی همه جا در گیومه آمده است]
برادر بازجو حسین شریعتمداری، نماینده آقای علی خامنه ای در روزنامه کیهان، در مقاله ای با عنوان تاکتیک وحشت به بازخوانی شیوه حکومت داری گروه داعش پرداخته و نوشته: “مهم ترین تاکتیک مورد استفاده گروه تکفیری ـ اجاره ای داعش برای پیشروی، ایجاد رعب و وحشت است. جنایات عجیب و غریب این گروه که هرازچندگاهی تصاویر آن در شبکه های اینترنتی منتشر می شود نیز در همین راستا صورت می گیرد”.
الحق که باید خود متخصص این شیوه حکومت داری باشی تا به این دقت، نقطه محوری را ببینی؛نقطه ای که ثقل گاه شریعتمداری ها و همه آنانی است که برادر حسین نمایندگی شان می کند؛ همان ها که داعش من و مایند.
بله برادر بازجو، داعش من شمایید. از همان روز اول هم بوده اید. از همان روزها که پایتان قرص نشده، در خیابان ها به صورت زنان بی حجاب تیغ می کشیدید و مردان بر دار می کردید. هم آن روز ها و هم این روزها که در کمیته ها و نهادهای به اصطلاح امنیتی جوراجور، مردمان را به زیر اخیه می کشیدید و می کشید، و در مدرسه های آن روزگار و در زندان های امروز، به زندانیان چشم بسته، از پشت شلیک می کردید… همان روزها که “با استفاده از تاکتیک های مختلف ایجاد وحشت” میهن ما را به تصرف درآوردید و “تاخت و تازهای مغول وار” تان موجب فرار صدها هزارایرانی از خانه و کاشانه شان شد.
من از همان روزها که بیست و چند ساله بودم تا امروز که شصت و چند ساله ام از شما می ترسم. از همان اولین روزها که حزب اللهی هایتان، در تحریریه روزنامه کیهان، با چشمان دریده و مشت های گره کرده، فریاد می زدند: اعدام بایدگردد و ما مانند جوجه می لرزیدیم، تا همین روزها که پیام های سربریدن می فرستید. از سال های ۶۰ که چونان اسیریان، به صف مان می کردید برای ملاقاتی چند دقیقه ای در اوین و رجایی شهر وقزلحصار و کمیته مشترک و… تا آن روز که با دهان و گلویی خشک شده، بار خویش بستیم و گریختیم، بی آنکه زمانی داشته باشیم برای افکندن آخرین نگاه به خانه. چه آن روزها که تن پاک فروهرها، به چاقویتان تکه تکه شد، تا همین روزهاکه بر بندیان ۳۵۰ یورش بردید و استخوان ها بشکستید. از همان شب که در کوی دانشگاه، جوانان میهن مارا از تونل باتوم گذراندید و از بام به حیاط پرتاب شان کردید، تا آن غروب پرخشم که سواره از تن نازک فرزندان ایران گذشتید. از همان روزها که دخترکان ما درسیاه چال هایتان، طعمه ای شدند برای دریدن تا همین امروز که آنان را به جرم دوست داشتن والیبال به بند می کشید. از همان گاه که قلم های ما بشکستید، تا همین امروز که روزنامه نگاری را در عین جوانی وادار به خداحافظی با حرفه اش کرده اید….
بله، من و ما از شما می ترسیم. شما و شمایان با ایجاد رعب و وحشت، بر میهن ماحاکم شده اید. “جنایات عجیب و غریب شما نیز که هرازچندگاهی” اخبار و تصاویر آن “در شبکه های اینترنتی منتشر می شوددر همین راستا صورت می گیرد”….. چرا که “جنایت برای حرامی های داعش در واقع وسیله ای است برای لاپوشانی و سرپوشی بر ناتوانی آنها.” ناتوانی کسانی که سی و چند سال است، بر سفره پر برکت ایران نشسته اند و می خورند و می برند و می سوزانند، لیک حتی توان پاسخگویی به نیازهای اولیه مردم ایران را ندارند.
درست نوشته اید “پیروزی های اولیه” شمایان، نه “به خاطر شجاعت، بلکه به خاطرشقاوت” تان بود. بی جهت نیست وقتی شما و شمایان وارد می شوید، نفس ما بند می آید و گلویمان خشک می شود. اما این را درست تر نوشته اید که “این هیمنه پوشالی” با وقوع حوادثی چند، به ویژه جنبش سبز، از هم فروریخت؛همان که کابوس تان شده است ونمی گذارد فتنه فتنه از دهان تان بیافتد؛ جنبش مردمانی “با دست خالی و تحت سخت ترین شرایط” که هر روز از جایی و هر لحظه به شکلی سر بر می آورندو “توهم قدرتمند بودن این غده سرطانی” را یادآورمی شوند؛غده ای که اگر چه “برای وابستگان خود هیچ محدودیتی قائل نشده، بلکه دست آنها را برای انجام هر اقدامی ـ تاکید می شود هر اقدامی آزاد گذاشته اند ـ و به آنها اینگونه القا شده که می توانند زنا کنند ـ حتی زنای محصنه ـ آدم بکشند، پول بگیرند و هر غلط دیگری بکنند و در نهایت به بهشت بروند”، اما چرکین است و لاجرم سرباز خواهد کرد. چرا که شمایان نیز همانید که نوشته اید: “ملغمه ای از پست ترین موجودات روی زمین که افسار آن به دست فکری است شیطانی” و این ملغمه، به همان دلایل که نوشته اید، زیاد دوام نخواهد آورد.