جنبش و دنیای مجازی

نریمان مصطفوی
نریمان مصطفوی

آنچه در سالروز مراسم بیست و پنجم بهمن در تهران و برخی شهرهای بزرگ دیگر روی داد بدون توجه به مفاهیم ناکامی و یا پیروزی، نیازمند بررسی های بیشتر است. جدا از برخی لغزخوانی ها که البته در کار سیاسی گاهی برای حفظ روحیه ضروری است، کاهش توانایی های جنبش سبز، به ویژه در حضور خیابانی واضح تر از آن است که نیازمند فرآیند اثباتی پیچیده ای باشد. با نگاه به مجموعه حوادث یکسال گذشته نیز به هیچ عنوان بنظر نمی رسد که این افول، ریشه در بهبود رفتار حاکمان و یا ارتقای شرایط زندگی مردمان و کاهش نارضایتی عمومی داشته باشد. بلکه درست برخلاف آن، چه به لحاظ سیاسی و اجتماعی و چه از منظر اقتصادی اوضاع هر روز رو به وخامت بیشتر گذاشته است.

از سوی دیگر قرار گرفتن موسوی و کروبی در حصر و نیز افزایش هزینه های اعتراض، شاید در نگاه اول توجیه های قابل قبولی برای این روند نزولی بنظر برسند، اما از یاد نباید برد که پیشتر تصور می شد دستگیری احتمالی رهبران جنبش سبز بجای آنکه موجب فروکش کردن اعتراضات گردد بر آتش آن خواهد دمید و همین نگرانی بود که حکومت را تا لحظه ی ناچاری از برخورد با ایشان باز می داشت. ضمناً در مورد هزینه ی اعتراض نیز هیچ گاه نظام در طول این دوسال با آن شدتی که رهبری جمهوری اسلامی در اولین نماز جمعه بعد از انتخابات برای معترضان خط و نشان کشید به زبان خشم با مردم سخن نگفت. در آنروزها حتی آن سخنان پرعتاب هم تردیدی برای حضورگسترده خیابانی در دل معترضان نمی افکند. اما بی انگیزگی نسبی امروز مردم و کرختی جامعه در مواجهه با انواع فراخوانهای اعتراضی ریشه در عوامل فراوان دیگری می تواند داشته باشد که به اختصار در این نوشته به چند مورد از آنها پرداخته خواهد شد.

اولین انتقاد اساسی می تواند متوجه شورای هماهنگی راه سبز امید باشد. عملکرد ضعیف این شورا در برنامه ریزی و نیز گزینش شیوه های نامطلوب برای اعتراض (نظیر طرح منحصر بفرد سوت سبز) نه تنها از امکان اثرگذاری اعتراضات کاسته، بلکه گاه حتی این شائبه را دامن زده که هدف این شورا از اساس اعتراض جدی و مؤثر نیست و حضور خیابانی معترضان در جهت ابراز وجود هر از چند گاه این شوراست که مورد بهره برداری سیاسی قرار می گیرد. حضور رسانه ای پررنگ و برق آسای نمایندگان شورای هماهنگی در روزهای رو به آکسیون های پیش بینی شده و محو ناگهانی ایشان تا برنامه بعدی در پیدایش این نگرش بی تأثیر نبوده است. ناشناخته ماندن اعضای شورای هماهنگی تحت لوای حفظ امنیت از دیگر مسائلی است که موجب می شود آن اعتماد مردمی به رهبران جنبش سبز، شامل حال این شورا نشود. کم نیستند کسانی که در داخل کشور به فعالیت علنی برای پاسداری از حقوق مردم مشغولند و با ایستادن در کنار مردم از پرداخت هزینه هم ابایی ندارند. اینکه عده ای خون خود را رنگین تر از مردمان دیگر بپندارند و مردم را به حضور خیابانی که خطر جانی هم ممکن است داشته باشد فرابخوانند در حالی که حتی از انتشار نام خود بیمناکند به هیچ عنوان عادلانه نیست و مردم حق دارند که حتی در وجود چنین شورایی تشکیک کنند. اینگونه که از شواهد برمی آید، دوران رهبری های غیرشفاف و مخفی به سرآمده و مردم ایران اگرچه استواری و شجاعت خود را برای رسیدن به آزادی و دمکراسی در موقع خود به نمایش گذاشته اند، ندیده و نشناخته از جریان های سیاسی پیروی نمی کنند و به قول معروف جان بر سر هیچ و پوچ و آرزوهای سیاسی دیگرانی که نمی شناسند نمی گذارند.

نگارنده این سطور، باور ندارد که آنچه جنبش سبز خوانده می شود (گذشته از تعریف دقیق و علمی جنبش) تضعیف نشده و تنها از فاز خیابانی به فاز شبکه سازی اجتماعی و گسترش آگاهی تغییر مسیر داده است. البته چنانچه این امر در واقع رخ می داد حرکتی بسیار مؤثر و روبه جلو می توانست بود، اما این ادعا امروز صرفاً تبلیغاتی و برای عقب نیفتادن در مسابقه جنگ روانی است. شورای هماهنگی راه سبزدر سالی که سال آگاهی بخشی نام گذاری شده بود، ارائه برنامه و حرکت درخوری، حتی در راستای ارتقای آگاهی عمومی انجام نداد و بسیار بعید بنظر میرسد که سطح آگاهی کسی در اثر فعالیت های این شورا درسال گذشته افزون شده باشد. این شورا با اعلام موجودیت و در پی آن انفعال غیرقابل تصور و توجیه، نه تنها اعتراضات را هماهنگی و سازماندهی نکرد، بلکه موجبات غیرفعال شدن پتانسیل های اعتراضی دیگر را فراهم آورد. عملکرد گزینشی و انحصارطلبانه این شورا در تعارض کامل با شعارهای بنیادین و ساختاری جنبش سبز نظیر “هرشهروند، یک ستاد”، “رنگین کمان سبز”، و “ما بیشماریم” بوده است. تلاش برای در دست گرفتن سکان مبارزات بجای پذیرفتن نقش “شورای هماهنگی”، تقلیل مطالبات مردمی به باورهای اعضای احتمالی شورا و نیز کوشش برای انحصاری کردن موسوی و کروبی از سوی این شورا تا بدانجا پیش رفت که بسیاری از همراهان آغازین وحتی مشاورین کاندیداهای دیگر از دایره خودی ها بیرون افتادند. تاوان این سوء مدیریت را در درجه اول موسوی و کروبی پرداختند ومتاسفانه کسانی که به عملکرد شورای هماهنگی انتقاد داشتند، آنگونه که شایسته بود در برنامه های اعتراض به حصر ایشان مشارکت نکردند و یا امکان مشارکت نیافتند. این روند غیرخودی سازی که حتی به حوزه رسانه ای هم گسترش یافت، کاملا برخلاف مسیری بود که رهبران نمادین اندک اندک در آن گام می گذاشتند. نویسنده به یاد می آورد که انتشار فراخوان نه سازمان سیاسی خارج کشور به تظاهرات سراسری و همگانی در بیست و نهم بهمن هشتاد و نه در وبسایت های داخلی و وابسته به مهدی کروبی چه امیدی از اتحاد در فضای عمومی ایجاد کرد. اما شرایط امروز به گونه ای وارونه شده که سایت های نزدیک به شورای هماهنگی حتی از انتشار نامه ی چهارصد و دو نفر از فعالین مدنی که خواستار آزادی موسوی، کروبی و رهنورد شده اند، خودداری می کنند. در حالیکه شورا مدعی است که خواستار آزادی سران جنبش است، گذشتن از کنار این بیانیه هیچ توجیهی ندارد جز اینکه این شورا حتی اعتراض به حصر موسوی و کروبی را تنها در صلاحیت خود می داند.

 هر جریان سیاسی برای دوام نیازمند مشخص کردن مطالبات و همچنین ارائه برنامه است. این انتقاد به موسوی و کروبی وارد است که حتی در زمان حضورشان در خارج از حصر، همچنان جنبش سبز برنامه و مطالبات معینی نداشت (شاید به علت محدودیت برای رفت و آمد، تماس، و برگزاری جلسات)، اما دستکم با همه این نارسایی ها به علت اعتماد عمومی قابل توجهی که نسبت به این دو چهره مقاوم وجود داشت و این واقعیت که آنها همپای مردم آماده ی پرداخت هزینه بودند، انسجام این جنبش به شدت متکثر توسط ایشان حفظ شد و بسیاری فاصله ها، مرزبندیها و حتی دشمنی های پیشین در چهارچوب جنبش سبز رنگ باخت. رهبری بسیار ظریف، مسئول و مدبرانه ای که بهیچ عنوان از سوی کسانی که نقش خود را پرکردن خلآ موسوی و کروبی می خواندند دنبال نشد. جنبش سبز با شورای ناشناسی که تحرک خاصی هم در تدوین استراتژی و تجمیع خواسته های جامعه از خود نشان نمی دهد، نه رهبر دارد، نه مطالبه و نه برنامه و نتیجتاً نمی تواند به عنوان محور وحدت عمل کند. نمی توان بدون مطالبه کردن خواسته های مردم تنها با چند جمله رمانتیک و سطحی که واژه ی سبز در آنها برجسته شده، آنهم برای پیاده روی و سوت سبز کشیدن مردم را به خیابان کشاند. آنچه مردم را از حضور خیابانی منصرف کرد تنها هراس از هزینه های آن نبود (برای نیروهای سرکوب هم تفاوت زیادی نمی کند که طرف سوت سبز می زند یا شعار می دهد، در هر دو حال معترضین دستگیر می شوند). تردیدها و بی برنامگی ها در هدایت و هماهنگی، پایین آوردن یکجانبه ی شیب مطالبات مردمی، تلاش برای تحمیل خط قرمزهای اعضای احتمالی شورا به جنبش سبز، ونیز سکوتهای کشدار این شورا تأثیر بسزایی بر کاهش اقبال عمومی به فراخوانهای آنها گذاشت. عملکرد نامناسب و غیرشفاف شورای هماهنگی نه تنها وحدت بخش نبوده، بلکه حامیان جنبش سبز را به دو دسته ی موافقان و مخالفان شورا شقه کرده است. البته این تاثیر بیشتر در میان فعالین سیاسی است، و مردمان کوچه و بازار طبیعتاً در جریان اینکه فلان وبسایت خبری از درج بهمان بیانیه سر باز زده قرار نمی گیرند. اما این پیام بطور کلی به عنوان ناکارآمدی به جامعه منتقل می شود و تدریجاً مردم با گفتن آنکه از فلانی ها هم آبی گرم نمی شود، خود را تسلیم نا امیدی یا دستکم انفعال می کنند. متأسفانه در نتیجه ی سرخوردگی، توقف و بی عملی جنبش سبز کسانی هم که دوسال پیش در سایه ی آنچه در خیابانهای تهران می گذشت فارغ از اختلاف سلیقه ها مشغول دفاع از جنبش آزادی و دمکراسی خواهی در ایران بودند، امروز به یادآوری دعواهای قدیمی و احیای مرزکشی های پیشین مشغولند.

قطعاً شورای هماهنگی تنها مقصر در پیدایش وضعیت امروز نیست و دیگر فعالان و کنشگران سیاسی و اجتماعی هم نقش تعیین کننده ای دارند. گاه متاسفانه برخی فعالین سیاسی میدان فعالیت را گم کرده و چنان درگیر حاشیه ها می شوند که از توجه به اصل موضوع باز می مانند و آنقدر درخیالات خود غرقه می گردند که فرسنگ ها از واقعیات موجود دورتر می افتند. بسیار دیده شده که بعضی فعالین سیاسی خارج از کشور نسبت به میزان اثرگذاری فعالیت های خود دچار بزرگ بینی و توهم می شوند و تلاش بسیار بر سر راهی می گذارند که فایده و دستاورد چندانی در انتهایش نیست. فی المثل اینکه برگزاری برنامه های یادبود و تجمعات در میدان ها و خیابان های شهرهای خارجی بسیار خوب است و تقریباً همیشه با نیت صادقانه انجام می گیرد محل تردید نیست. اما نخست اینکه این برنامه ها باید صرفاً برنامه جانبی در کنار تولید فکر و راهکار باشد، و دیگر آنکه این قبیل مراسم وقتی بیشتر به چشم خواهد آمد که بتواند تغییری واقعی در شرایط داخل کشور و یا امور مربوط به داخل ایجاد نماید. با تمام احترام به همه ی کسانی که در خارج کشور در این راستا زحمت می کشند، واقعیت این است که گاهی تعداد کسانی که از این برنامه ها یا اخبار مربوط به این برنامه ها با خبر می شوند از تعداد انگشتان دو دست تجاوز نمی کند. جالب آنجاست که در برخی مواقع بر سر این برنامه ها، رقابت های درون شهری، بحث و جدل ها و دعواهای جدی میان گروه های بسیار کوچک، وبسایت ها و یا میان شخصیت های حقیقی در دنیای مجازی درمی گیرد که بعضاً مایه ی شرمساری است و شب و روز افراد را تا مدت های طولانی به درگیری های بی حاصلی اختصاص می دهد که تنها طرفین نزاع از اهمیت بسیارش آگاهند. برخی کنشگران سیاسی از یاد می برند که بازدید کنندگان وبسایت هایشان به شدت نسبت به جمعیت جامعه ایرانی اندک است، و این دنیای آنهاست که به اندازه ی فیس بوک و چند وبسایت تحلیلی رو به کوچک شدن می رود.

 در این میانه، تلاش شبانه روزی عده ای دیگر از مدعیان کنشگری سیاسی و اجتماعی برای انجام فعالیت های کم تاثیر، و ذوق و شوق و هول انتشار آن در فضای مجازی به قصد تبلیغ خود و استقبال قابل توجهی که از این حرکات ناراحت کننده و گاه حتی خنده آور به عمل می آید تلنگریست به تولد مبارزین قلابی و نیز به آنکه مفهوم مبارزه اساساً در حال تغییر و کشیده شدن به ابتذال است. دنیای مجازی اگرچه می تواند به ایجاد فضای دیالوگ، نشر آگاهی و اطلاع رسانی کمک کند، متاسفانه امروز بیشتر در جهت خودنمایی های زننده ی مبارزان فیس بوکی بکار گرفته می شود و نتیجتاً منجر به پیدایش توهمات نادرست می گردد. در این بلبشوی فیس بوکی علاوه بر نویسندگان، اندیشمندان و هنرمندان باسمه ای، مبارزان پیزوری بسیاری پرورش یافته اند که متأسفانه گاه از سوی گروه های سیاسی مورد مشورت هم قرار می گیرند و از برهم کنش ندانم کاری ها شکست های متوالی را رقم می زنند. کسانی هم که صادقانه گمان می کنند از طریق دنیای مجازی در حال گسترش آگاهی هستند باید این واقعیت را در نظر بگیرند که مردمی که به فیسبوک دسترسی دارند عموماً متعلق به همان طبقه ای هستند که بطور نسبی از حقوق خود و مسائل روز آگاه است و برای گسترش آگاهی باید اتفاقاً به کسانی پل زد که ازدستیابی به شبکه های اجتماعی و اینترنت محرومند. سیرکوله کردن اطلاعات در یک جمع محدود و انتشار اخبار مربوط به اعدام و شکنجه و پخش تصاویر موسوی و کروبی و دیگر زندانیان شاید از بار عذاب وجدان بکاهد و وسیله ای برای همدردی ارزشمند با گرفتاران بدست دستگاه استبداد فراهم آورد، اما نامش مبارزه سیاسی و اجتماعی نیست.  

گرفتاری در وضعیت امروز دلایل و ریشه های بیشماری دارد. اما برون رفت از آن اول از همه نیازمند خروج از دنیای مجازی به جهان واقعی، تمرکز بر شرایط ایران و دوری از دعواها و حرکات بچگانه، وقتگیر و مهلک بر سر غیرواقعیات است. بقول شیخ مهدی کروبی بر سر سفره ای باید جنگید که در آن مرغ و گوشت باشد، نه برسر سفره خالی. اگر قرار است جنبش سبزی باقی بماند و پیش برود نیازمند شفافیت، برنامه ریزی و هماهنگ کنندگان کاربلد است و هر کسانی با هر عقیده و مرامی که تا بازگشت رهبران نمادین در جایگاه موقت هماهنگی قرار می گیرند اخلاقاً حق ندارند در جنبشی که با شعارهای “رنگین کمان سبز” و “هر شهروند یک ستاد”، امروز عده بسیار متنوع و کثیری به آن تعلق خاطر دارند، اعمال نظر شخصی کنند و کسانی را به عنوان ساختار شکن، سکولار یا هر عنوان دیگری سانسور و یا از فرآیند تصمیم گیری حذف نمایند و هنگام مواجهه با انتقاد بگویند که جنبش سبزهمین است و منتقدان را به درست کردن جنبشی دیگر حواله دهند. آنهمه کشته و زندانی و آواره و احساسات پاکی که از سوی ایرانیان بیشمار با باورهای گوناگون خرج جنبش اعتراضی شده، به هیچ عنوان از سوی هیچ شخص و گروهی قابل مصادره نیست، چه نامشان سبز باشد چه نباشد. کسانی که مدعی اند به “ایران برای همه ایرانیان” اعتقاد دارند باید رفتار خود را متناسب با این شعار ( با تمامی الزاماتش ) تنظیم نمایند، و اگر اعتقادی ندارند باید این عدم باور را صراحتاً اعلام کنند تا متهم به عدم صداقت نشوند و با کاستن از ابهامات، اجازه دهند مردم در فضای شفاف و بدور از تردید انتخاب و تصمیم گیری نمایند. نمی توان همه چیز را در ابهام نگاه داشت و تنها در هنگام سختی و مناسبت های اعتراضی از همه طلب همیاری کرد. موسوی و کروبی و رهنورد و همه زندانیان باید با همت همگانی از حصر و حبس غیر انسانی خلاصی یابند. مطالبات دمکراتیک و آزادی خواهانه کلیه شهروندان سرزمین ایران با هر مرام و عقیده ای باید مورد ملاحظه و احترام قرار گیرد تا هم بتوان به جنگ استبداد رفت، و هم ایران را به محلی برای سکونت آرام و صلح آمیز همه ایرانیان بدل کرد. کسانی که می خواهند در این میدان نقش هماهنگ کننده ایفا کنند باید بتوانند با افزایش وسعت دید خود به سطح ملی و بدست آوردن قدرت بالای تحمل مخالف، به الزامات چنین نقشی تن دردهند. درغیر این صورت در یک روند خودبخودی و ناگزیر جای خود را به اشخاص توانا تر خواهند داد.