تقریبا دو سال است که گاه و بیگاه در مواجهه با پرسشی قرار گرفته ام؛ پرسشی که پرسش گران آن از اقشار مختلف و گرایشات متنوعی هستند. پرسشگرانی که با جدیت سئوال می کنند، به گونه ای که به هنگام پرسش می توان یک علامت سئوال بزرگ را در چهره ی آنها دید.
آن سئوال این است: چرا فعالین جنبش زنان پس از خروج از ایران نتوانسته اند فعالیت جمعی، بسان آنچه که در داخل ایران داشتند در خارج از ایران نیز داشته باشند؟ این سئوال از طرف برخی اساتید ایرانی مقیم اروپا تا فعالین سیاسی و مدنی و نیز کسانی که تاریخ فعالیتشان، مربوط به دیروز آنها می شود و نه امروزشان، از من پرسیده شده است.
وقتی به این سئوال فکر می کنم و گاها جوابهایی را که جسته و گریخته برخی از فعالین جنبش زنان که دیگر در ایران نیستند اما سمت و سوی تلاشهایشان همچنان به سمت ایران است، مرور می کنم، بنظرم این پاسخها، پاسخهایی است که نوعی دفاع از خود را در ذهن تداعی می کند. نه پاسخ به سئوالی که مانند یک حفره در ذهن پرسشگر ایجاد شده؟
با خود می گویم تلاشهای زنان در دودهه اخیر حساب بزرگی را در بانک ذهنی بسیاری از ایرانیان باز کرده. پویش زنان ایرانی برای حقوق برابر، رفع خشونت و رفع تبعیض از زنان، باعث شده که زنان از حاشیه جامعه پر تلاطم ایران به متن جامعه تغییر موقعیت دهند. چهره های قوی و با اعتماد بنفس زنان، آنان را در متن تحولات سیاسی اجتماعی و فرهنگی ایران قرار داده و حالا روزی نیست که برخی از ما بتوانیم در خود فرو رویم؛ضمن اینکه تلاشهای اندک هم مخاطبین ما را راضی نمی کند.
اما براستی چه اتفاقی افتاده؟ بارها این سئوال را از خود پرسیده ام و این پاسخی است که به خود داده ام و بد نمی دانم که در عرصه عمومی نیز آن را مطرح کنم.
روزهایی که پس از سالها پراکندگی و دور از هم بودن، زنان به این نکته مهم رسیدند که براساس کف مشترکات و نیز کف مطالبات به فعالیت بپردازند، این “چه میتوان کرد” آن روزآنان بود اما همان موقع هم می شد حدس زد که در درون جنبش زنان دو گرایش وجود دارد: 1 – گرایش رادیکال 2 – گرایش میانه رو.
از همان روزها هم طرح ایده های متفاوت که گاه تلاش می کرد توافق بر سر مشترکات و مطالبات حداقلی را پس زند و به طرح خواسته های حداکثری زنان بپردازد، دور از چشم نبود. همان موقع هم تلاش آنها برای انجام پروژه هایشان با کسانی که در حداکثر مشترکات قرار داشتند، قابل مشاهده بود. اما اکثریت عددی زنانی که از گرایش میانه رو استقبال و نیز حمایت می کردند، مانع بروز و ظهور تمام قد گرایش رادیکال می شد.
اما امروز، روزی است که بسیاری از آن موانع برداشته شده، بسیاری از آن ضرورتها رنگ باخته بنظر می رسد، گرایش رادیکال در همراهی با گرایش میانه رو زنان، محصول چندانی، برداشت نکرده و حامیان آن گرایش امروز بر اساس تحلیل خود از شرایط و چه میتوان کردهای امروزخود عمل می کنند؛ کاری که در گذشته نتوانستند انجام دهند.
برداشت امروز من از فعالیت زنان رادیکال این است که آنان بسان بولدوزر عمل می کنند و بر آنند که که سنگ های بزرگ را از جلو پای زنان در ایران بردارند. تابوهای بسیاری وجود دارد که تلاش می کنند با تمام توان آنها را بشکنند. البته با توجه به فضای فرهنگی جامعه ایران و با شناخت روانشناسی اجتماعی ایران که هر تغییری را از راههای نرم می پسندد شاید این نحله از جنبش زنان با استقبال عموم زنان جامعه ی خود مواجهه نشوند ولی این تصمیمی است که خود برای ادامه حرکت گرفته اند.
اما گرایش میانه رو خود را درگیر گام به گام وضعیت زنان کرده و خود را در مواجهه با فرهنگ و نیز قوانینی می بیند که باید تغییر آن از گوشه گوشه های ذهن آحاد جامعه اتفاق افتد. تغییر در باورها، در هنجارهای نوشته شده و نوشته نشده و نیز قوانین، عرصه های عمل گرایش میانه رو جنبش زنان است. روح همگرایی در بین حامیان این نحله بوضوح دیده می شود درنتیجه با استقبال بیشتر زنان از گرایشات فکری متنوع رو به روست. زیرا از نگاه نگارنده، زنان در ایران کسب حقوق برابر از طریق مبارزه نرم را بیشتر می پسندند تا با برپایی یک جنگ تمام عیار در خانواده و جامعه. همینطور نحله میانه رو جنبش زنان برای عموم زنان، الگویی قابل تکرار است.
بر اساس این فرضیه، من چشم انداز جنبش زنان را متکثر و متنوع می بینم.
در تاریخچه جنبش زنان در دیگر جوامع نیز این گرایشات وجود داشته و این هیچ اتفاق نوظهوری در جنبش زنان ایران نیست. اما آنچه مهم است اینکه: 1- هردو این گرایش ها باید برسمیت شناخته شوند و نیز بهتر است زنان فعال در این دو نحله، تجربه مادران و پیشینیان خود را، چه در نحله رادیکال قرار داشتند و چه در نحله میانه رو در دیگر جوامع،مورد مطالعه دقیق قرار دهند و از تجربیات نابی که میتواند برای جنبش زنان در ایران راهگشا باشد، بهره ببرند. 2 – اگر گرایش های رادیکال و میانه رو نمی توانند فعالیت مشترکی را با هم تدارک ببینند، اما در سایه رابطه خواهرانه، نباید اجازه دهند که دیالوگ میان آنها قطع شود. استمرار در گفتگو های دوستانه حول موضوعات مشترک بسیاری که بین این دو نحله از فعالین جنبش زنان وجود دارد، میتواند دوری و عدم فهم دغدغه های آن دیگری را به حداقل برساند.