اهمیت پولانسکی بودن
فیلمساز لهستانی تباری که این روز ها در زندان زوریخ به سر می برد، صرفا یک هنرمند صاحب نام و پر آوازه نیست. او بخشی از میراث فرهنگی و سینمایی دنیای معاصر است. ارزش و منزلت او در نگاه من بیش از آن است که صرفا با انبوه جوایز معتبری که در نیم قرن فعالیت هنری اش به دست آورده سنجیده شود.
او یکی از آخرین بازماندگان سینمایی است که من و هم نسلان من و نسل های پیش از من شیفته اش بودیم و هستیم. سینمایی ناب، نبوغ آمیز، نغز و خلسه آور که سال هاست دیگر تکرار نمی شود. سینمایی که لذت تجربه ی جنون و سرگشتگی افسار گسیخته را به دست می دهد. سینمایی که طعم خوش غوطه ور شدن در دریای خیال و تفکر را فراهم می کند. سینمایی که آبشخورش روح پیچیده و بیکران آدمی است. سینمایی که حتی خود پولانسکی هم دیگر به سختی می تواند در این روز ها تکرارش کند.
او در پی بیش از پنجاه سال بازیگری و کارگردانی، یکی از ستون های سینمای هنری دنیاست. چهره ای که به رغم پر کاری اش، فیلم ضعیفی در کارنامه ندارد. حتی فیلم های کوتاه دوره دانشجویی اش را که در اواخر دهه پنجاه ساخته، کماکان در بعضی از مدارس سینمایی به عنوان نمونه های درخشان تلفیق نبوغ و استعداد و مهارت سینمایی تدریس می شود. از جمله آنها فیلم کوتاهی به نام ساکی- که با الهام از “در انتظار گودو” دنیایی سرشار از طنزفاخر را در فضایی آبسورد به تصویر می کشد.
از میان 29 فیلم کوتاه و بلندی که ساخته- برخی چون ببوس ولی گاز نگیر، بچه رزماری، انزجار، بن بست، چاقو در آب، تس، مستاجر، دوشیزه و مرگ و محله چینی ها از جمله شاهکار های مسلم سینما هستند و فیلمهای رده دوم کارنامه اش همچون دزدان دریایی، دیوانه وار و مکبث نیز در مقام مقایسه یک سر و گردن از اغلب آثار پرمدعای زمان خود بالاتر بوده اند. در این میان پیانیست به نظرم کمترین قرابت را با دنیای ذهنی این فیلمساز دارد و به دلایلی که در همان سال اکران فیلم در ماهنامه فیلمنگار شماره 9 به تفصیل بر شمرده ام نازل ترین اثر در کارنامه وی است. اما با این وجود، باز هم از منظر کارگردانی اثری قابل قبول به شمار می آید؛ که البته در عین حال به سختی می توان آن را شایسته دریافت نخل طلای کن و اسکار بهترین کارگردانی وده دوازده جایزه دیگر دانست.
پولانسکی در فاصله سالهای 1968 تا 1979 برای فیلم های بچه رزماری، محله چینی ها و تس، سه بار نامزد دریافت اسکار شد. آخرین بار، درست مدتی کوتاه پس از آن بود که رسوایی تجاوز به سامانتای سیزده ساله او را مجبور به ترک امریکا کرده بود. او البته به رغم شایستگی های این سه فیلم موفق به کسب جایزه نشد، اما آن چه بر سرش آمد بیش از این ها بود. به عقیده برخی، پرونده سامانتا ، پاپوشی بود برای از میان به در بردن پولانسکی توسط شخص یا اشخاصی ناشناس. من این فرضیه را محتمل می دانم و فکر می کنم، میان این پرونده و قتل فجیع همسر حامله اش در هشت سال پیش از آن می تواند رابطه ای وجود داشته باشد. بعید می دانم هنرمندی در دوره اوج خلاقیت و موفقیت خود، بتواند آن قدر بد شانس و اقبال باشد که در طی هشت سال با دو فاجعه تکان دهنده در زندگی اش روبرو شود، یا بد تر از آن، آنقدر احمق باشد که مرتکب چنین ریسکی شود. اگر این فرضیه درست باشد، فارغ از این که نیت شخص یا اشخاص پشت پرده چه بوده، می توان گفت که در نهایت هدفشان تا حدودی تامین شده است. فرار از آمریکا ضربه بزرگی به پولانسکی وارد کرد وباعث شد تا دراروپای بسته تر، محدود تر و فقیر تر فیلمسازی اش را ادامه دهد. آثار دوره دوم اروپایی اش به رغم شایستگی هایشان هیچگاه نتوانستند موفقیت های هنری- و نه جشنواره ای- کارهای قبلی اش را تکرار کنند و به تعبیری پروبال فیلمسازی اش پس از از طرح دعوی در دادگاه آمریکا، بسته شد.
پولانسکی که از همان سالهای جوانی و پیش از شروع فیلمسازی، بازیگری را تجربه کرده بود، در تمامی پنج دهه گذشته، به طور مستمر به این حرفه نیز ادامه داد.او که در دو فیلم بلند خود ببوس ولی گاز نگیر و مستاجر- در نقش اصلی ظاهر شده تا کنون در بیش از سی فیلم بازی کرده است که از جمله آنها می توان به یک تشریفات ساده (جوزپه تورناتوره) ، دراکولای اندی وارهول( پل موریسی) و ساعت شلوغی 3 اشاره کرد.
هرچند ارزیابی آثار پولانسکی با متر ومعیار موفقیت جشنواره ای، از ارزش واقعی دستاوردهای هنری او می کاهد، اما به هر حال کارنامه او از این حیث نیز درخشان است. او که در سال 1958 برای اولین بار با فیلم کوتاه دو مرد و یک کمد جایزه جشنواره فیلم سان فرانسیسکو را به دست آورد، با کسب دوجایزه از جشنواره اوبرهاوزن، و یک جایزه از انجمن نویسندگان آمریکا و جشنواره های فیلم ملبورن، ونیز و کراکوف با مجموع هفت جایزه معتبر بین المللی برای فیلم های کوتاهش، از همان شروع دوران کاری اش موفقیتی کم نظیر و پر ابهت را تجربه کرد که در میان اکثر فیلمسازان همرده اش امری نادر است.
پس از آن نیز با خرس نقره ای جشنواره برلین برای انزجار(1965)، خرس طلایی جشنواره برلین برای بن بست ( 1966) ، دوبار جایزه بافتا ( بریتانیا) برای محله چینی ها و پیانیست، دوبار جایزه سزار (فرانسه) برای دوفیلم تس و پیانیست ، کاندیداتوری نخل طلا برای مستاجر و دریافت نخل طلای کن برای پیانیست و همچنین دریافت جایزه اسکار بهترین کارگردانی، کلکسیون خود را در کنار یک دو جین جایزه معتبر دیگر تکمیل کرد. جشنواره ونیز که در سال 1962 چاقو در آب را نامزد دریافت شیر طلایی کرده بود نیز در سال 1993 به خاطر یک عمر دستاورد هنری، جایزه شیر طلایی را به او اهدا کرد.
پولانسکی فقط یک فیلمساز برجسته و هنرمند و نابغه نیست. سینما و تاریخ سینما بدون او ناقص است. اهمیت پولانسکی بودن، همین است.