سن هارادان بیلدین؟

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

اصلا من نمی فهمم این رهبر معظم که تا همین یک هفته قبل اگر روزی یک سخنرانی با آن صدای جذاب آلن دلونی اش نمی کرد، درخت توی شکمش سبز می شد، چرا لام تا کام از الف تا ی یک کلمه، یک جمله، یک عبارت، هیچ حرفی در مورد حمله به سفارت انگلیس نزده است؟ اگر در بورکینافاسو یک مسلمان پشت چراغ قرمز توی ماشین صدای مشکوک صادر می کرد، آقا فردا سخنرانی می کرد که صدای بلند مستضعفان و مظلومان از شمال آفریقا تا قلب خاورمیانه بلند است، حالا که در سه کیلومتری منزل آقا، سفارت انگلیس تبدیل شده به شهربازی بسیج و ده تا کشور سفارت شان را بستند و دولت و مجلس هر روز خشتک همدیگر را بادبان می کنند، دریغ از یک کلمه. بابا هلن کلر! یک جمله حرف بزن. بقول مرحوم شاملو “پیش از آنکه مملکت در اشک غرقه شوم چیزی بگو، هر چه که باشد.” حالا این یکی حرف نمی زند، صاحب عزا، یعنی حضرات سازمان بسیج دانشجویی اعلام کردند که “تخریب اموال سفارت بریتانیا کار ما نبود.”

یعنی چی؟ یعنی فرض کنید به محض اینکه از داخل سفارت دیدند که دانشجویان دارند نزدیک می شوند، اعضای سفارت و سفیر شروع کردند به شکستن صندلی و میز و تابلو و پائین کشیدن عکس شاه و ملکه و بیرون ریختن اسنادشان در خیابان و بعد که دیدند دانشجویان آمدند جلوی سفارت ولی نمی توانند از دیوار بروند بالا، یک نردبان از زیر در فرستادند، طوری که هیچ کس نبیند. بعد که دیدند دانشجویان نمی خواهند حمله کنند، آقای چیلکات و چند نفر دیگر جیک ثانیه دویدند وسط جمعیت با لباس مبدل و با فارسی شکسته بسته گفته اند: حمله به سفارت. و بعد فرمانده سپاه قدس و رئیس بسیج دانشجویی و نمایندگان مجلس را به زور کشیدند داخل سفارت، حالا هی آنها می گفتند: نه، مرسی، همین دم در خوبه، اعضای سفارت اصرار می کردند که: تو رو خدا نه، دم در بده، بفرمائید یه نسکافه ای ساندیسی چیزی براتون بیاریم، بسیج دانشجویی هم ماشاء الله خجالتی، سرخ شو سفید شو، سبز نشو، بالاخره قبول کردند و رفتند تو و از این حرف ها.

یک جوری حرف می زنند آدم دلش می سوزد، فکر می کند، نکند دارند خدای ناکرده راست می گویند، بالاخره بعید که نیست. بعد که بیشتر فکر می کنی می بینی این نانازهای جیگر همانهایی هستند که وسط خیابان زن و مرد مردم را گاز می گیرند و صبحانه اگر یک باتوم جهت تنبیه اهل فتنه استفاده نکنند، شب گاز اشک آور از چشم شان جاری می شود. این که بسیج دانشجویی به جایی میهمانی برود احتمالا میز و صندلی سالم باقی نمی ماند، چه رسد به اینکه حمله کنند به جایی، آن هم سفارت انگلیس، توی کشور خودشان.

دانشجویان حزب الله بالاخره یکی بقیه زدند توی سرشان، دو تا خودشان زدند توی سرشان و یک بیانیه از ایشان تراوش کرد و در آن دلایل اقدام احساسی خودشان را در حمله به سفارت انگلیس اعلام کرده و از خودشان مثلا انتقاد کرده و گفتند:

1) احساس مان بر عقل مان غلبه کرد( تکذیب می شود، بعید است احساسی داشته باشند.)

2) سربازان انقلاب به اندازه کافی تحلیل و شعور نداشتند.( ولی خودآگاهی داشتند.)

3) دانشجویان بسیجی آلت دست جناحها و گروهها شدند.( یعنی خودجوش نبود.)

4) نیروی انتظامی جلوی دانشجویان را نمی گرفت.( از این به بعد دانشجویان بسیجی را هر جا می خواهند ببرند حتما باید به آنها دهنه بزنند و محکم ببندند که حمله نکنند.)

5) تخریب اموال سفارت قابل توجیه نیست.( فکر کنم این بیانیه را خودشان ننوشتند، چنین درکی فراتر از دانشجوی حزب الله است.)

6) حضور نمایندگان مجلس در محل قابل توجیه نیست.(  در مجلس هم قابل توجیه نیست.)

7) برای جلوگیری از این واقعه مجلس رابطه با انگلیس را باید کاملا قطع می کرد.( اصولا بهترین راه برای جلوگیری از حمله به یک سفارت این است که آن سفارت وجود نداشته باشد.) از اینها گذشته گل آمد و بهار آمد و صد شکوفه به بارآمد و حضرت ناصر خان مکارم شیرازی بالاخره بعد از سه دهه که حرف منطقی نزده بود، یک جمله صادر کرد که آدم را یاد دوران جوانی اش می اندازد: “حمله به سفارت عملی غیرقانونی بود که هزینه های زیادی برای کشور خواهد داشت.”

 

انگلیش! گو هوم

البته اینکه فکر کنیم انگلیس این وسط مظلوم است هم خیلی کار بدی است، انگلیس حداقل در همه جنایات تاریخ ایران، اگر نگوئیم بیش از آن، نقش داشته است. دلایلی که هر ایرانی باید تلاش کند تا با انگلیس به هر حال مبارزه و مقابله و اشغال و هجمه و حمله بکند، بشرح زیر است:

1) تلف شدن 9 میلیون از جمعیت ایران در سال 1297بخاطر تامین ارزاق صد هزار سرباز انگلیسی و آمریکایی در ایران.( نتیجه گیری: هر انگلیسی 90 برابر یک ایرانی غذا می خورد و اصولا اینکه دولت ایران مسوول بیماری های واگیر دار و وبا در آن دوران بود یا نبود و نبودن قدرت مرکزی و اینها کلا نقشه انگلیس بود.)

2) غارت سرمایه های ایران در دوران قاجار( به میزان یک صدم غارت سرمایه های ایران در دوران احمدی نژاد)

3) غارت سرمایه های ایران در دوره پهلوی( کل ثروت پهلوی به اندازه یک اختلاس سه میلیارد دلاری بود.) و کل سرمایه ای که در شش سال گذشته توسط دولت ایران نابود شد، به اندازه کل درآمد ایران در صد سال گذشته بود.

4) کودتای 28 مرداد( در این کودتا هم انگلیس و هم آمریکا 58 سال قبل نقش داشتند، در جریان کودتا مصدق و شاه و زاهدی و کاشانی درگیر بودند که ما از همه آنها متنفریم، و معلوم نیست چرا از کودتای کسی علیه دشمن مان ناراحتیم؟ حالا بفرض حق هم داشته باشیم، 58 سال قبل آمریکا کودتا کرده، ما باید امروز برویم سفارت انگلیس را بگیریم؟)

 

بسیج صدمیلیونی

من نمی دانم اگر واقعا این برادران حزب اللهی و ولایتی می خواهند سر ما را گول بمالند، که ول معطل اند، ما حافظه مان قوی است و به این راحتی سرمان کلاه نمی رود. اگر هم می خواهند سر خود حضرت مهدی را کلاه بگذارند، به نظرم نامردی است. آن بدبخت بیچاره، 1200 سال، کمابیش توی اتاق انتظار، ته چاه، وسط بیابان و صد تا جای دیگر انتظار کشیده بلکه بیاید، حالا هی شما شرایط را سخت تر می کنید. اول که قرار بود اگر 313 تا آدم مومن واقعی باشد، آقا ظهور کند. بعدا بسیج اعلام کرد اگر امام زمان بخواهد ظهور کند، سی میلیون بسیجی لازم داریم، دیروز علی سعیدی نماینده رهبر در سپاه گفته که “ برای ظهور امام زمان به 100 میلیون بسیجی نیاز است.” یه بارگی بگوئید نمی خواهیم بیاید، هم خیال او را راحت کنید، برود جزایر قناری استراحت کند، هم ما بیخودی هی یه لنگی منتظر نباشیم، هم بیخودی برق مصرف نکنید و تاق نصرت درست نکنید. با این وضعیتی که هست، اگر فرض کنیم سی سال قبل مملکت ده میلیون بسیجی داشته، و الآن شش میلیون دارد، یعنی هر سی سال چهار میلیون از بسیج کم می شود، برای اینکه جمعیت بسیج به صدهزار نفر برسد، یعنی با این حساب بسیج هیچ وقت به صد میلیون نمی رسد. بیخودی ما را علاف کردید.

 

سن هارادان بیلدین؟

آدم نمی فهمد اینها از کجا می فهمند. طرف می گوید: “موج دریا چنان آرام بود که صدایی از آن شنیده نمی شد و سیاهی شب نمی گذاشت کسی امواج را ببیند.” خوب مرد حسابی، آقای ارنست همینگوی!، برادر گراهام گرین، آقای اورهان پاموک! اگر هوا تاریک بود، موج هم دیده نمی شد، صدا هم نمی آمد، اصلا از کجا می دانی که موج بود، شاید اصلا هیچ موجی نبود، شاید اصلا دریایی نبود، شاید تو تاریکی نشسته بودی لب جوب باغ عمه ات در کاشان و با دریا هزار کیلومتر فاصله داشتی؟ گاهی یک حرف هایی می زنند که آدم نمی داند از دکه کدام عطاری یافت شده. مثلا رئیس سازمان روانشناسی اردبیل گفت: “جنگ نرم کشتار روح در سکوت است.” آدم نمی فهمد اگر کشتار روح است و در سکوت است، اصلا شما از کجا می فهمید که اتفاق افتاده، شاید اصلا جنگ نرمی نبوده، یک جنگ کازرونی بوده آن هم در حافظه شما، هیچ وقت هم اتفاق نیافتاده. واقعا سن هارادان بیلدین قارداش؟

 

به تاریخ پیوست

جالب است، در ایران یک اتفاقی هزار سال قبل یا صد سال قبل یا پنجاه سال قبل رخ می دهد و هیچ وقت به تاریخ نمی پیوندد، ولی یک حادثه ای هفت دقیقه قبل رخ می دهد زرتی لیز می خورد و می افتد وسط تاریخ و به تاریخ می پیوندد. علاء الدین بروجردی یکی از کسانی که در اختلاس سه میلیارد دلاری نقش داشت گفت: “اختلاس سه هزارمیلیارد تومانی به تاریخ پیوست.” حالا با پول چنین اختلاسی چه می شود کرد؟

گزینه اول: با پول آن ده ویلای تاریخی قدیمی بخریم.

گزینه دوم: با پول آن تعدادی از آثار باستانی و تاریخی قاچاق بخریم.

گزینه سوم: با پول آن مقداری دلار جدید بگیریم بگذاریم توی یک صندوق قدیمی تاریخی

گزینه چهارم: با پررویی ماجرای هفته قبل اختلاس را از ده دقیقه قبل ببریم به تاریخ، و داستان سفارت انگلیس را از صد سال قبل از تاریخ در بیاوریم و علم کنیم.