چه حالی می کند این کیم جونگ اون رهبر کره شمالی. آدم یاد قصه های کودکان می افتد که یک کفتری بر سر یک پسر جوان فضله می گذارد و او شاه می شود و هر کاری دوست دارد می کند. بعد از موضوع بمب اتمی کره شمالی مهم ترین خبر این کشور تغییر مدل موی رهبر کره شمالی است. ۳۵۶ کارشناس “کیم جونگ اون شناسی” در سراسر گیتی با دیدن آخرین عکس های کیم جونگ اون خبر دادند که این کیم مدل مویش را عوض کرده است.
یعنی این دو تا کیم موضوع خبری شان همه ماها را کشته است. نصف اخبار آن یکی کیم یعنی “کیم کارداشیان” که به آخرین تحولات باسن مربوطه برمی گردد، نصف تحولات این یکی کیم یعنی کیم جونگ اون هم به تغییر مدل مو برمی گردد. البته در مورد کره شمالی واقعا مسئله تغییر مدل موی کیم جونگ اون خیلی مهم است. چون ظاهرا تنها چیزی که در کره شمالی تغییر می کند، مدل موی رهبر آن است.
ممنوعیت خاتمی
خوشبختانه آقای روحانی با دادن پیام تسلیت به آقای خاتمی که خواهرش دو روز قبل فوت کرده، خط قرمز خبری قوه قضائیه را در مورد آقای خاتمی زیر پاگذاشت و پیام ایشان هم در وب سایت ایرنا منتشر شد. البته من که نمی توانم بفهمم که چطور می شود انتشار اخبار کسی در رسانه ها ممنوع باشد. یعنی کسی که چنین تصمیمی می گیرد می خواهد به چه نتیجه ای برسد؟ انگار نه انگار که در ایران مردم به موسیقی ممنوع که در واقع موسیقی بهتر است گوش می دهند، فیلمهایی را که ممنوع است می بینند، از صبح تا شب در آن جاهایی از اینترنت که ممنوع است سر می زنند، کتابهایی که ممنوع است می خوانند و لباسی را که ممنوع است می پوشند و کارهایی را می کنند که ممنوع است. نه اینکه مردم ما مرض دارند که قانون را زیر پا بگذارند. اصلا. مردم رفتار طبیعی شان را می کنند. همان کاری که در بقیه جغرافیای جهان و در تاریخ گذشته و آینده همه مردم انجام می دادند و خواهند داد. اگر حکومتی نفس کشیدن و غذا خوردن را ممنوع کند که نمی تواند مانع این دو کار شود. فقط تعداد مجرمین و بی اهمیت بودن قانون را باعث می شود.
فقط یک و نیم درصد
برخورد ما با اعداد و ارقام خیلی اوقات عاطفی است. مثلا چون از دست کسی ناراحت هستیم فکر می کنیم نود درصد کارهایش غلط است. در حالی که اصولا امکان ندارد که یک آدم زنده نود درصد کارهایش غلط باشد. اصولا یک آدم برای اینکه زنده بماند حداقل سی چهل درصد کارهایش باید درست باشد، کارهایی مثل نفس کشیدن، غذا خوردن و خیلی چیزهای دیگر. در واقع نود درصد برای ما یعنی خیلی. طرف می گوید به احتمال نود و نه درصد من به سفر می روم. وقتی از او می پرسی: پس قطعا به سفر می روی؟ می گوید: قطعی قطعی که نیست. اگر پول بگیرم می روم. می گویم: چند درصد احتمال دارد که پول نگیری؟ می گوید: احتمالش خیلی کم است. می گویم: چقدر احتمال دارد؟ می گوید: سی درصد احتمال دارد که پول نگیرم. می گویم پس به احتمال هفتاد درصد به سفر می روی؟ می گوید: نه، به احتمال ۹۹ درصد به سفر می روم. خیلی اوقات نمی توانیم به مردم ثابت کنیم که جمع درصد های وقوع یا عدم وقوع یک اتفاق باید ۱۰۰ درصد باشد. در واقع برای ما هر چیز بزرگی ۹۹ درصد است. حتی اگر ۲۰ درصد باشد.
مثلا عدد ۱.۵ درصد الزاما عدد کوچکی نیست. مثلا حتی اگر فرار مغزها سه برابر هم بشود، باز هم تعداد مهاجرین از کشور از یک درصد بیشتر نمی شود. به همین دلیل ما چون خیلی از فرار مغزها ناراحتیم نمی توانیم بگوئیم که سی درصد جمعیت ایران از کشور رفته اند. چون سی درصد می شود ۲۰ تا ۲۵ میلیون و اصولا ممکن نیست جز در شرایط قحطی یا جنگ جهانی سی درصد جمعیت کشور از آن کشور فرار کنند. حالا همین مشکل را با وزیر کشور داریم. آقای وزیر کشور آمار اعتیاد به مواد مخدر را داده و ضمن ابراز ناراحتی از وجود معتاد در کشور، تاکید کرده که “البته فقط ۱.۵ درصد از مردم ما معتادند.” و در کمال رشادت گفته “۹۸.۵ درصد مردم خوشبختانه معتاد نیستند.”
البته این درست است که ۱.۵ درصد رقم کوچکی است، ولی نه برای تعداد معتادان. یعنی ما با همین ۱.۵ درصد بیشترین مصرف کننده تریاک و کوکائین هستیم. محض رضای خدا به این مسئولان مملکت یکی آموزش ریاضی بدهد که همینطوری آمار تحلیل نکنند.
وارد بحث رحیمی نشوید
هشت سال آقای احمدی نژاد گیر سه پیچ داده بود که من اسامی مفسدین اقتصادی را افشا می کنم. هشت سال تندروهای جبهه پایداری و طرفداران رهبری روزه سه نوبت درخواست افشای اسناد فساد مالی مهدی هاشمی را داشتند. حالا که مجلس اصولگرایان تند و تیز و رادیکال حامی افشای مفاسد اقتصادی و سخنگوی پابرهنگان تاریخ حالش خراب است و به گفته آقای رحیمی ۱۷۰ نفر از نمایندگان مجلس پای شان گیر پرونده فساد مالی است و دست شان زیر سنگ آن، از یک طرف آقای خامنه ای دوباره یاد کششش ندادن افتاده و آقای باهنر هم گفته که “وارد بحث آقای رحیمی نشوید.” بعد هم توضیح داده که “آقای رحیمی یک خطای عمدی کرده یا هر چیزی….” من که نمی توانم معنی هر چیزی را بفهمم. اگر حکم رحیمی زندان است و درست است که دیگر چه معنی دارد گفتن “هر چیزی” اگر هم درست نیست و قوه قضائیه الکی طرف را گرفتار کرده که چرا اعتراض نمی کنید؟
هنرمندان زمان شاه
این علمای اعلام یک چیزهای کلی در مورد برخی مسائل می دانند و با همان چیزهای کلی هم درباره همه چیز نظر می دهند. مثلا می دانند که هر چیزی در رژیم سابق بد بود. مثلا در رژیم پهلوی همه مردم زندانی بودند، هیچ چیزی هم پیشرفت نمی کرد. شاه و حکومتش هم دربست مخلص آمریکا و انگلیس بودند. فردا یک دفعه می گویند که در زمان رژیم گذشته همه سرطان داشتند، همه مردها مجبور بودند روی دست شان راه بروند، همه زنها هم توی خیابان استریپ تیز می کردند. مالیات که ندارد، بگذار هر داستانی را می خواهند درست کنند.
اما بعضی اوقات آدم نمی داند که این علمای اعلام چطوری به این چیزها فکر می کنند و منظورشان چیست. آقای موحدی کرمانی گفته است “مردم ایران از هنرمندان زمان شاه متنفرند.” مطمئنم که آقای موحدی کرمانی نمی تواند نام ده تا هنرمند زمان شاه را ببرد. و جوری هم حرف می زند انگار که خودش از هنرمندان بعد از زمان شاه خوششان می آید.
تاکسی پناهی و برلیناله
سالها طرف گیر داده بود و می گفت معیار دادن جایزه نوبل صلح سیاسی است. پس می خواستی از روی چشم و ابرو و سرعت دوی صد متر و میزان پرش ارتفاع جایزه نوبل صلح را بدهند؟ اصلا مگر صلح چیزی بیرون سیاست است؟ طبیعی است که معیار نوبل صلح سیاسی باید باشد. طرف می گوید چرا به مناخیم بگین صهیونیست و انورسادات خائن جایزه نوبل صلح دادند. می گویی: خب! این چه عیبی دارد؟ می گوید بخاطر اینکه بگین و سادات دو سازشکار کثیف بودند. سئوال می کنی که چه چیزشان کثیف بود؟ می گوید اینها علیه مقاومت در فلسطین سازش کردند. در واقع طرف نمی داند که اصولا جایزه صلح نوبل را به سازشکارها باید بدهد. انتظار دارد جایزه صلح نوبل را بدهند به قهرمانان جنگ.
حالا این داستان جایزه فستیوال برلین که به فیلم “تاکسی” جعفر پناهی داده شد، واکنش هایی را باعث شده. طرف می گوید فیلم تاکسی جعفر پناهی شایسته این جایزه نبود. چرا؟ چون جعفر پناهی یک مخالف سیاسی در ایران است. انگار در کشور ما سابقه دارد که کسی فیلمساز خوبی باشد و مخالف حکومت هم نباشد. حالا ممکن است تک و توک فیلمسازان خوبی در کشور باشند که خیلی سروکاری با سیاست نداشته باشند. ولی اغلب کارگردانان خوب ایرانی خودبخود با حکومت مخالف اند. جعفر پناهی هم که هم جایزه جشنواره فیلم فجر را گرفته، هم قبل از اتفاقات ۱۳۸۸ فیلمش در سطح جهانی موفق بوده، هم قبلا مورد تحسین کن و برلین بوده.