سریال روز♦ تلویزیون

مهدی عبدالله زاده
مهدی عبدالله زاده

mehdiabdolalh.jpg

‏”عمارت فرنگی” به پایان رسید وقسمت هایی از “شب می گذرد”در حال پخش است، موارد قابل توجهی دیده ‏می شود که بدون صحبت کردن از آنها، آنچه قبلا در باره شان نوشته ام حق مطلب را ادا نخواهد کرد.‏

‎ ‎فحاشی، آخرین راه چاره‎ ‎

عمارت فرنگی، یکی دو قسمت پیش از انکه رضا شاه از سلطنت خلع شود بیش از همه بر موضوع سفر ‏محمد رضا به سوییس و دوران تحصیل و ولیعهدی اش متمرکز شد. لحن کینه توزانه و فحاشی های مستقیم و ‏غیر مستقیم محمد رضا ورزی که از همان ابتدا پر قوت و مدام در جریان بود، شدتی دو چندان پیدا کرد؛ ‏گویی از اساس، هدف اصلی محمد رضا پهلوی بوده است و اصلا همه این ها مقدمه ای بوده برای بد و بیراه ‏گویی های اصلی. برای آقای خسرو معتضد که پیش از این آدم با سواد و صالحی بوده و تا قبل از پیوستن به ‏صدا و سیما دست کم حرمتی برای خود داشته متاسفم. نمی دانم ایشان به عنوان کارشناس تاریخی و مشاور ‏فیلمنامه چگونه حاضر شده نوشته ها، دانسته ها و تحقیقات تاریخی خود را هم زیر پا بنهد و به این جعل ‏ناشیانه و قلفتی تاریخ کمک کند؟ او که به عنوان مولف کتاب “فوزیه” درباره ارتباط محمد رضا و همسر ‏اولش نسبتا بی طرفانه و واقع گرایانه نوشته، چگونه می تواند امضای خورد را پای اثری بگذارد که در آن ‏محمد رضا و فوزیه این همه به هم فحاشی کنند؟ یا بد تر ازآن، محمد رضا و شاهزاده ای مصری در ‏دبیرستان له روزه همچون سگان ولگرد به جان هم بیافتند؟ در زن بارگی و می خوارگی ولیعهد جوان هم اگر ‏تردیدی نباشد مساله ای نیست، اما تصویری که در اینجا از او به دست داده می شود، تصویر یک دیوانه ‏زنجیری است. لحن صحبت کردن او هم طوری است- به خصوص وقتی که با ارنست پرون حرف می زند- ‏که بی شباهت به همجنس بازان به نظر نمی رسد. از این قرار، شاه مملکت ظاهرا یک دیوانه زنجیری و یک ‏منحرف جنسی بوده و ما نمی دانستیم!‏

‏ به نظر می رسد ظالم خواندن شاه در این سالها برای بیان انزجار و ابراز و تنفر آقایان به رژیم پهلوی کافی ‏نبوده است و اکنون فحاشی تنها چاره کار است برای فرونشاندن کینه توزی های ایشان. بی شرمی صدا و ‏سیما بیش از این نیاز به تفسیر ندارد. ‏

‎ ‎فاصله گذاری و تعزیه در سریال تلویزیونی‎ ‎

حماقت بار ترین دیالوگ ها و مونولوگ هایی که در همه عمرم نشنیده بودم را در همین بهمن ماه جاری در ‏این دو سریال شنیدم. البته ظاهر جملات بسیار آراسته و روتوش شده است. لابد نویسنده ها هم خیلی احساس ‏فضل و ادب کرده اند. اما خنده دار بودن آنها به آن سبب است که بی اختیار به یاد شمر محله مان می افتم. این ‏شمر هم مثل هزاران شمر تعزیه دیگر،همیشه وسط تعزیه می زد زیر گریه که امام حسین، قربانت بروم تو ‏برتر از زمین و ماهی، تو در عرش کبریایی، من نامرد روزگارم، بمیرم برایت…. و چه و چه… و خلاصه ‏همان فاصله گذاری برتولت برشت مرحوم را هی می آورد جلوی چشممان.‏

‏ حالا این فضلای فیلمنامه نویس هم برای خوش حال شدن هر چه بیشتر رزمندگان اسلام و تاکید هرچه بیشتر ‏و مستقیم تر بر سفاکی ناپاکان، از آنها داخل متن قصه اعتراف می گیرند. اردشیر ریپورتر با حالتی محزون ‏می گوید ما بد و خیانت کار هستیم و سزای مان مرگ است! رضا خان در تنهایی خود جلوی آینه می ایستد و ‏رسما به خودش فحش می دهد! انگار کتاب تاریخ انقلاب اسلامی کلاس سوم دبیرستان را داده اند دست رضا ‏شاه که از رویش در مورد خود بخواند! سوررئال است همه چیز انگار!‏
‏ آنطرف در “شب می گذرد” نیز اوضاع به همین شکل است. رییس ساواک رو به دیوار می ایستد و می گوید ‏حق با امیر اللمومنین است که در باره گناهکاران و ظالمان چنین گفت!…( نقل به مظمون) و بقیه بد من ها هم ‏عین او… به ردیف..‏

‎ ‎بابا اینا دیگه کی ان؟؟؟‏‎ ‎

این ایراد ها را من نباید بگیرم. خیلی ایراد های فاحش و کم مقداری اند. کودن ترین دانش آموز هنرستان هنر ‏های نمایشی هم که دارد دیپلم ردی اش را سامان می دهد این ها را می فهمد. مانده ام که حکمت کار چیست. ‏می دانم که این روز ها آدم حسابی و باسواد برای تلویزیون سریال تاریخی، سیاسی نمی سازد.اما باز هم با ‏عقل جور در نمی آید که فیلمنامه نویس و کارگردانی تا به این حد کودن باشد. این که می گویم به هیچ وجه ‏توهین نیست. عین واقعیت است. همین الان هم این واقعیت را ثابت کردم.‏


‎ ‎مرغ همسایه نسبتا غاز است.‏‎ ‎
‏ میزان غاز بودنش به همسایه مورد نظر بستگی دارد.‏
‏ ‏
اوایل دهه هفتاد شبکه تهران ( که آنروز ها شبکه پنج نامیده می شد) تازه راه افتاده بود و در همه نقاط ایران ‏هم پخش می شد. پس مشکل تکنیکی وجود نداشت برای ادامه پخش. تهران ساعت بیست عنوان برنامه مفرحی ‏بود که منوچهر نوذری و علیرضا جاوید نیا و حسین عرفانی و دوبلور های دیگری که با برنامه رادیویی ‏صبح جمعه با شما محبوب شده بودند را می شد با هم یکجا رویت کرد. به نسبت برنامه های کسالت بار دیگر، ‏ده سرو گردن بالا تر بود. اما به ناگاه و پس از تنها چند روز از تمام تماشاگران “شهرستانی” عذر خواهی شد ‏که این شبکه محلی و مال تهرانی هاست. نکته در این جا بود که تصادفا در همان روز ها تئوری تفکیک ‏برانامه و تفکیک مخاطب به طور جدی دنبال می شد و نتیجه اش این شد که از همان موقع همه استاندارد های ‏تولید و سانسور و پخش با در نظر گرفتن برد مخاطب شناسانه شبکه تعیین می شد. تا به امروز هم این سیاست ‏تغییری نکرده. شبکه های برون مرزی کمترین میزان سانسور را دارند و شبکه های یک و دو که هنوز هم ‏در روستاهای دور افتاده، تنها شبکه های قابل دسترسی اند محدود ترین و دگم ترین شبکه های تلویزیونی ‏ایران اند.‏

تبیین این موضوع که حکومت سابق شر بوده است و حکومت فعلی خیر مطلق، در دستور کار همه شبکه ‏هاست. اما فرم و شیوه بیانش بستگی به نوع مخاطب دارد. شب می گذرد، با وجود محتوای فاجه بارش، ‏ساختاری جذاب و پر کشش دارد. حرفه ای تر ساخته شده و به همان نسبت نافذ تر و موثر تر است. تماشاگر ‏تهرانی طبیعتا با عمارت فرنگی جذب نمی شود. حالا این سوال پیش می آید که چه عیب دارد اگرشهرستانی ‏ها هم با داستانی جذاب تر زیر تیغ تلویزیون بروند؟ من که کم کم دارم جواب این سوال را پیدا می کنم. حالا ‏دیگر می دانم حکمت رفتار خام دستانه و بلاهت آمیز آقای ورزی چیست. شما هم فهمیدید؟؟