کالبد شکافی خاموشی دانشگاه‌ها

محمدحسین نجاتی
محمدحسین نجاتی

«آنومی دانشگاه» شاید مناسب‌ترین عنوانی است که می‌تواند نتیجه مدیریت هشت‌ساله دولت‌های نهم و دهم در دانشگاه‌ها را به رخ بکشد. آنچه بر دانشگاه‌های ایران طی هشت‌سال گذشته، گذشت، سرنوشت دراماتیکی بود. سرنوشتی لبریز از: بازنشستگی اجباری استادان، محرومیت‌ها برای دانشجویان، تحمیل سرفصل‌های جدید آموزشی از بالا، ماندن جوانانی در صف تحصیلات تکمیلی، محرومیت دختران از تحصیل در رشته‌های خاص، دست باز روسای منصوب‌شده دانشگاه‌ها برای جذب استادان بدون درنظرگرفتن بدنه علمی دانشگاه، توزیع دلبخواه بودجه از سوی دولت به دانشگاه‌ها، خمیازه بلند تشکل‌ها و… که منجر به آنومی دانشگاهی در این هشت‌سال شد. حالا این حجم تغییر و بیگانه‌شدن دانشگاه با دانشگاه، طی هشت‌سال اخیر را اگر مقابل صحبت‌های چندروز قبل آقای روحانی، رییس‌جمهور کشور بگذاریم، شاید به این نتیجه برسیم که بخش زیادی از صحبت‌های آقای رییس‌جمهور، بدون توجه به این میراث باقیمانده از دولت‌های قبل مطرح شده. آقای روحانی در سخنرانی دوروز قبل خود استادان دانشگاهی را مخاطب قرار دادند که چرا خاموشند؟ چرا با سکوت خود، عرصه را برای کم‌سواد‌هایی خالی کردند، تا دستاورد‌های توافق ژنو را زیر سوال ببرند. سکوت استادان دانشگاهی در این رابطه شاید بخشی از واقعیت‌های جاری در فضای سیاسی دانشگاه‌ها باشد، اما علت تامه و تمام واقعیت نیست. مشکل اینجاست که آقای روحانی بدون اشاره به‌دلایل این سکوت، استادان را مخاطب سوال خود قرار داده است.

در هشت‌سالی که گذشت، دولت‌های نهم و دهم بیشترین برخورد را با استادان دگراندیش داشتند. بیش از صداستاد مطرح علوم انسانی به دلیل سکوت‌نکردن بازنشسته شدند؛ استادانی همچون محمد ستاری‌فر، شهلا اعزازی، مرحوم رحمت‌الله صدیق‌سروستانی، مرتضی مردیها، محمدرضا شفیعی‌کدکنی، پرویز پیران، فرامرز رفیع‌پور، غلامعباس توسلی، رضا داوری‌اردکانی، امیرناصر کاتوزیان، حسین بشیریه، محمدرضا ضیایی‌بیگدلی، سیدعلی آزمایش و ایرج گلدوزیان در دولت‌های نهم و دهم با دانشگاه‌های ایران به‌اجبار خداحافظی کردند. نیمی از ۶۰ استاد اقتصادی که در آستانه اجرای قانون هدفمندی یارانه‌ها به رییس‌جمهور وقت نامه نوشتند، از کار در دانشگاه بیکار شدند. استادان با کمتر انتقادی از وضع موجود برچسب‌هایی همچون، سکولار، آشوبگر و… را دریافت می‌کردند. روسای دانشگاه‌ها با نصب دوربین‌های مداربسته در کلاس‌های درس و سلف استادان، چهارچشمی فعالیت‌ها و تحرکات استادان را رصد می‌کردند. روسای دانشگاه‌ها با به‌انفعال‌کشاندن گروه‌های علمی، پس از آن با منفعل‌کردن هیات‌های امنای دانشگاهی و سپس با تحرک‌زدایی از دانشکده‌ها، دفاتر خود را به کانون قدرت تبدیل کردند. ملاک ارزشیابی استادان، حضور در کلاس‌های معرفت‌افزایی و… شد. سه‌هزار بورسیه به گواه معاون آموزشی وزارت علوم، بدون پیمودن مدارج علمی، به دانشگاه آمدند. با همه آنچه اتفاق افتاد، آیا آقای رییس‌جمهور گمان می‌کنند روسای دانشگاه‌ها، به خواست خود سر به جبین فرو برده‌اند و سکوت پیشه کرده‌اند؟ همه اینها نشان می‌دهد، سکوت، راهی بود اجباری که دولت‌های نهم و دهم به دانشگاه تحمیل کردند. دانشگاه نیز هزینه‌اش را داد و استادان محروم، استادان به‌زور بازنشسته‌شده و دانشجویان اخراجی و محروم هزینه آن بودند. اما حالا بد نیست، کمی دوربین را به سمت عملکرد دولت تدبیر و امید بگیریم. عملکرد آقای روحانی در دانشگاه نشان می‌دهد، او قصد ندارد دانشگاه را با جایی و گروهی معامله کند. اصرار او بر وزارت شخصی همفکر میلی‌منفرد و جعفر توفیقی، گواه بر این مساله است، اما توقع شکستن سکوت دانشگاهیان، آن‌هم در زمانی که هنوز دانشگاه‌های مادر کشور، همچون دانشگاه‌های تهران، شهید بهشتی، امیرکبیر، صنعتی‌شریف و… روسای باقیمانده از دولت‌های قبل را در راس مدیریت خود می‌بینند، توقع چندان بجایی نیست. اما اگر دولت تدبیر و امید، دانشگاه را به دانشگاهیان برگرداند، استادان فرصتی برای عرض‌اندام داشته باشند و از تعرض انگ‌زن‌های سیاسی که استادان و دانشگاهیان منتقد را آشوبگر می‌نامند، در امان بمانند، اگر استادان مانند دوره اصلاحات در “اتاق فکر” دولت جایی داشته باشند، اگر قدرت در دانشگاه از دفتر ریاست به دفتر استادان منتقل شود، اگر فضای غیرعلمی رسوب‌شده طی هشت‌سال اخیر برطرف شود و… آنگاه، می‌توان استادان را مخاطب قرار داد و از چرایی سکوتشان پرسید

منبع: روزنامه شرق