یاد یاران♦ هنر روز

نویسنده
سهیل آصفی

سهیل آصفی- هفت سال گذشت . همه آمده اند. همه هستند. احمد شاملو مانند هر سال مهمان بسیار دارد.مردم! شعر می خوانند.بغض می کنند. حرف می زنند.کف می زنند. یکی “پریا” را می خواند. دیگری “در آستانه را..” و باز آن دیگری.. مهم نیست که اشعار چگونه ادا می شوند.درست یا غلط. مهم، رنگ است.

ahmadshamloo.jpg

مراسم هفتمین سالگرد خاموشی احمد شاملو

اگر آزادی سرودی می خواند

رنگارنگی جمعیتی که چون “شاملو” ،”شاملو” است ،این طیف وسیع مردم را می تواند که گرد هم بیاورد. شاعر معلول کرجی همچنان با حرارت شعرهای بامداد را می خواند.دختر کوچکی که می خواند “پریا گشنتونه؟پریا تشنتونه؟پریا خسته شدین مرغه پر بسته شدین…”.پسرک آرمانگرایی که حلقه ی در گوش راست او سخن می گوید، مهمان شاملوست و چشمانش می خوانند “ زیباترین کلامت را بگو…شکنجه پنهان سکوتت را آشکار کن. و هراس مدار که بگویند ترانه بیهودگی می خوانید.چرا که ترانه ما ترانه بیهودگی نیست.چرا که عشق حرفی بیهوده نیست…”..دخترکی با چادر سیاه از افغانستان که تنها به عشق خواندن شعر بامداد تا آنجا آمده و جوانان شهرستانی که این همه راه را کوبیده اند تا ساعتی را میزبان بامداد باشند و شعر شاملو را با صدای بلند بخوانند. “بامدادم من،شرف کیهانم…”. همه هستند تا با زمزمه نام “بامداد” دگراندیشی و دگرخواهی و دگرباشی را فریاد کنند و تا که تا شاید فریادی یا که بانگی از آن خلق خاموش “طرف ما شب نیست ،چخماق ها کنار فتیله بی طاقتند. خشم کوچه در مشت توست….”

آنگونه که بیانیه کانون نویسندگان ایران می گوید ،به مناسبت هفتمین سالگرد خاموشی احمد شاملو،کانون ،میزبان مراسمی است “در خانه واپسین شاعری که هستی خود را صرف پیکار با وهنی کرد که بر تبار انسان می رود.شاعر بزرگی که تا واپسین دم حیات هرگز از اندبشه ی بهروزی مردم،آزادی ،و نبرد با جهل و سانسور نابرابری فارغ نبود.”

و آنسو تر پوینده و مختاری و گلشیری و غزاله که عصر گرم مرداد را با تراکم جمعیت شعر خوان و سرودخوان می گذرانند. اکبرمعصوم بیگی در تکاپوست و فرخنده حاجی زاده مجری مراسم است. مجری مراسم می گوید “ ما بیش از هر زمان دیگر به کلام و کردار آزادی خواهانه نیاز داریم، نیاز داریم تا خواهان رهایی دانش جویان، زنان، کارگران و معلمان در بندمان باشیم.”

محمدعلی عمویی ، فریبرز رئیس دانا و هادی پاکزاد در کنار تعدادی از مادران جانباختگان سیاسی مانند مادر لطفی و… هستند. سیمین بهبهانی از راه می رسد و آیدا سرکیسیان با عینک و روسری سیاه آرام است.

آیدا متن کوتاه خود را به مجری مراسم می دهد و وی می خواند.” و آنگاه دانستم که مرگ پایان نیست. با عرض سلام خدمت دوستداران شاعرمان احمد شاملو،من نیز همراه شما هفتمین یاد و خاطره عزیز او را گرامی می دارم.روشن تر از خاموشی چراغی ندیدم و سخنی از بی سخنی نشنیدم.خوب است در میان شما بودن.” و از یار همیشگی شاملو ،نقاش نامدار کشورمان علیرضا اسپهبد یاد می شود که چندی پیش برای همیشه خاموش شد.پرده بزرگی از چهره شاملو اثر اسپهبد در کنار مزار او به نمایش در آمده است و مزار شاملو غرق عکس ها و گل های سرخ. سیمین بهبهانی با گرامیداشت یاد شاملو،تاکید می کند که شاعر ما نمرده است.ما آمده ایم تا زندگانی مجدد او را گرامی بداریم.شاملو با شعرهایش در میان ماست و تا ابد زندگی می کند. وی با اشاره به شکستن سنگ مزار شاملو با تیشه می گوید “آنها لیاقت بیش از این ندارند… شعری می خوانم که به گور مردان این دیار اشاره می کند. آنها که در تاریخ مانده اند که یکی از آنها هم شاملو بود.

” ای دیار روشنم [برای ایران می گویم] شد تیره چون شب روزگارت ، کو چراغی جز تنم کاتش زنم در شام تارت؟! ماه کو؟خورشید و بهرامت کجا شد؟!چشم روشن کو که فانوسش کنم در رهگذارت،آبرویت را چه پیش آمد که این بی آبرویان می گشایند آب در گنجینه های افتخارت…” شال کوچکی که بر سر سیمین بود هنگام شعرخوانی بارها سر خورد و دوستان شال را دوباره روی سرش کشیدند که هر بار موجب خنده حضار می شد.

دکتر ناصر زرافشان ،وکیل پرونده قتل های سیاسی دگراندیشان موسوم به “قتل های زنجیره ای”که در اولین سال آزادی پس از مقاومت در پنج سال زندان در مراسم حضور یافته است با تشویق پی در پی حضار و در حالیکه جمعیت یکصدا شعار می دهد” درود بر زرافشان ،وکیل خلق ایران” تریبون را به دست گرفت. زرافشان در واکنش به ادامه تشویق جمعیت گفت “درود بر شما. شما که کورسوی غیرتتان در سخت ترین و بدترین لحظات این مملکت خاموش نشده است.” ناصر زرافشان گفت که پیرامون شاملو صرفا از دیدگاه ادبی و هنری سخن بسیار گفته اند.و این گفتگو ادامه خواهد یافت زیرا شاملو وارد تاریخ فرهنگ و ادب این سرزمین شده و بحث درباره او تازه آغاز شده است.

اما من امروز نمی خواهم در این زمینه صحبت کنم و برای بحث در این عرصه صلاحیت چندانی هم ندارم. گفتگوی کوتاه من امروز در زمینه دیگری است.گذشته از ارزش ادبی و هنری صرف ،شاملو یک شاعر اجتماعی است. هنرمندی صاحب اندیشه است که شعر او حضور او و عملکرد او آثار اجتماعی و فرهنگی عمیقی در جامعه به جا گذاره و این وجه شخصیت او و آثار آن و واکنش هایی که برانگیخته نیز در خور اهمیت و تامل بسیار است. او طی چند دهه یکی از ستون های استوار هنر و ادبیات اجتماعی و مردمی در ایران بوده است و با شعر خود و نیز با حضور و عملکرد خود،ازیکسو در برابر ارتجاع و از سوی دیگر در برابر امواج بی ریشه و وارداتی شکل گرا،از مرزهای هنر و ادب مردمی و دموکراتیک در ایران دفاع،و از آنها محافظت کرده است،و از این رهگذر به همان اندازه که مورد علاقه و احترام جامعه و مردم است،پنهان و آشکار مورد عناد آن دو نیز قرار دارد. اما شاملو و زندگی اجتماعی و آثار او،تجسم،نگرشی است که کانون ما بر اساس آن بوجود آمد و در منشور آن تجلی یافته است،و دفاع از شاملو و میراث ادبی و اجتماعی او،دفاع از اصول و روح منشور و کانون است.”

ناصر زرافشان ضمن تقیسم عداوت نسبت به شاملو “از دو جنس متفاوت”،آن دو را عداوت شخصی و اجتماعی عنوان کرد.“گروهی به شخص شاملو و قدرت شگرف آفرینش هنری او،به قریحه نیرومند شاعرانه و توانایی کم نظیر او در استخدام کلمات و جولان در زبان فارسی رشگ می برند و گروهی دیگر آن نگرش اجتماعی و سلوکی را که شاملو تجسم شخصی و تصویر زنده آن است تحمل نمی کنند.گروه اول از آنرو به شاملو عناد می ورزند که می دانند اگر شاملو متر و معیار شاعر و هنرمند در این دیار تلقی شود،دیگر برای آنان جایی در این عرصه باقی نمی ماند.در این قسمت در واقع مشکل هیچ ارتباطی با شاملو پیدا نمی کند.مشکل خود این گروه است و برای آنان از کسی هم کاری ساخته نیست.موتسارت راه خود را می پیماید،او مسئول سرنوشت سالیدی نیست.شاعر با شعر خود شاعر شناخته می شود،نه به زور رسانه های جمعی و با رفتن روی آنتن های حکومتی،همچنان که نقاش با تابلوهای خود نقاش شناخته می شود ،نه با بحث و جنجال درباره خویش و مثلا میدانداری در عرصه رسانه ها.” به باور ناصر زرافشان برای اینکه “کسی شاملو شود”،دو چیز عمده لازم است. “ اول اینکه چنین کسی قریحه شاعرانه و توانایی آفرینش هنری در سطح شاملو را داشته باشد و دوم اینکه در بعد اجتماعی،از آنجا که قدرت،در بخش اعظم جوامع امروز بشری،قدرت تحمیلی یک اقلیت توانگر و قدرتمند،و از اینرو ماهیتا فاقد مشروعیت است هنگامی که هنرمندی که به چنین مرتبه ای از قابلیت حرفه ای رسیده است،ناگزیر با ضرورت این انتخاب روبرو می شود که خدمتگزار قدرت باشد یا خدمتگزار حقیقت،این شجاعت و شرافت را داشته باشد که در خدمت حقیقت بماند.از اینجا منشا و ماهیت آن نوع دوم عداوتی که نست به شاملو و امثال شاملو وجود دارد آشکار می گردد.

کسانی نه با انگیزه های شخصی بلکه از پایگاه اجتماعی خاص و منافع خاصی نمی توانند امثال شاملو را تحمل کنند.سرشت روشنفکر یعنی ماهیت و خمیره روشنفکری آگاهی است.اما آگاهی فی نفسه یک نیروی رهایی بخش اجتماعی است.از اینرو قدرت های مستقر به حکم ذات خود با روشنفکران سر ستیزه دارند و می کوشند یا آنها را مجذوب و اخته و در خدمت خویش در آورند یا مرعوب و وادار به سکوتشان کنند و یا آنان را از عرصه فعالیت اجتماعی پس رانده و آنها را در دنیای شخصی و ذهنی شان محصور کنند.

“زرافشان به “انواع شبه تئوریهای مشهوری که در ضدیت با طبیعت اجتماعی هنر و علیه نقش اجتماعی هنر پرداخته و تبلیغ می شود” را متکی بر همین اساس عنوان کرد و ادامه داد “ حقیقتی ساده تر از این نیست که هنر،مستقیما با سرنوشت و نگرانی های روزمره بشر ارتباط و پیوند دارد.با این حال در برابر همین واقعیت ساده چه مقاومت سختی از سوی برخی نیروها و محافل اجتماعی ابراز می شود.دلیل این مقاومت معرفتی نیست؛یعنی از اینرو در برابر این واقعیت ساده مقاومت نمی کنند که واقعا قادر به درک آن نیستند.دلیل این مقاومت موقعیت اجتماعی و منافع آنها است: در پس موضع گیری های متفاوت،منافع متفاوت نهفته است.” این حقوقدان و پویشگر سیاسی گفت اما جامعه و مردم با وجود بمباران مداوم مسمومی که در معرض آن قرار دارند و علیرغم آنکه در زیر فشار و سرکوب به اغمای فرهنگی دچار شده است باز هم سنگ و سیم را بخوبی از یکدیگر تمیز می دهد.

شاملوی “انسان بهمن” و “زخم قلب آبائی”،شاملوی روایت گر مرگ “وارطان”،”ساعت اعدام” و “عاشقانه بر خاک مردن” احمد زیبرم در پسکوچه های نازی آباد،شاملوی “بچه های اعماق” محبوب جامعه و مردم است بی آنکه نیازمند بوق و کرنای دستگاه قدرت باشد،بی آنکه نیازمند عصای حاکمیت باشد تا بر آن تکیه کند.” زرافشان سخنان خود را با خواندن بخشی از شعر “در آستانه” احمد شاملو به پایان برد. “برای ختام این گفتار کدام کلام شایسته تر از کلام خود شاملو : من به هیات “ما” زاده شدم ، به هیات پرشکوه انسان ،تا در بهار گیاه به تماشای رنگین کمان پروانه بنشینم ،غرور کوه را را دریابم . هیبت دریا را بشنوم تا شریطه ی خود را باز شناسم و جهان را به قدر همت و فرصت خویش معنا دهم. که کارستانی از این دست از توان درخت و پرنده و صخره و آبشار بیرون است. انسان زاده شدن تجسد وظیفه بود : توان دوست داشتن و دوست داشته شدن ،توان شنفتن ،توان دیدن و گفتن ،توان اندوه گین و شادمان شدن،توان خندیدن به وسعت دل،توان گریستن از سویدای جان ،توان گردن به غرور بر افراشتن در ارتفاع شکوه ناک فروتنی،توان جلیل به دوش بردن بار امانت و توان غمناک تحمل تنهائی،تنهائی،تنهائی عریان ،انسان دشواری وظیفه است.”

پتک بر سنگ مزار شاملو

مراسم با یادی از نویسنده سرشناس کشورمان سیمین دانشور که در بستر بیماری است و با یاد علی اشرف درویشیان که دوران نقاهت را طی می کند ادامه یافت.

علی اشرف درویشیان در پیام خود به هفتمین مراسم سالگرد شاملو با تاکید بر اینکه “احمد شاملوشاعری بزرگ،مردمی و استثنائی” بود. می گوید “ چندان که حتی برای دانستن تعداد سالهایی که از ما دور شده است می توان از روش استثنائی شمارش سنگ قبرهای خرد شده اش استفاده کرد.هفت سال است که عقب ماندگان و مزدوران واپسگرایان پتک بر سنگ مزار او می کوبند مگر یادش از میان برود و آنگاه که از این شیوه بدوی طرفی نبستند،قلم بدستهایشان را در میان انداختند و آنچه از پتک بر نیامد از قلم های پر کینه و مسموم انتظار می کشند.انتظار ابتری است.هر دو گروه ارض خود می برند و زحمت ما می دارند.احمد شاملو ،شاعری ماندگار در دل مردم است.کافیست شب ها بعه مزار او بیایید تا ببینید چگونه جوانان بر آن گرد می آیند،شمع روشن می کنند و اشعار او را می خوانند.اشعاری که بیان احساس فروخفته ی مردم است.یاد و خاطره ی او و رهنمودهایش برای تداوم کانون نویسندگان که نهادی ضد سانسور و موافق با آزادی اندیشه و بیان است همچنان در دل و ذهن ما سخت و استوار باقی مانده است.احمد شاملو چهره ای ماندگار در دل مردم است نه چهره صحنه ها و رسانه های حکومتی. یادش گرامی باد.

با شعرخوانی محمد خلیلی، علی باباچاهی،گراناز موسوی،سید علی صالحی،روزبه صف شکن،علیرضا فراهانی و…مراسم ادامه یافت.

در هفتمین سالگرد خاموشی احمد شاملو که با حضور بیش از چند صد تن از پویشگران فرهنگی،سیاسی،دانشجویی ،کارگری و زنان و نیز طیف های مختلفی از مردم برگزار شد ، کانون نویسندگان ایران بار دیگر خواهان آزادی همه زندانیان سیاسی خصوصا دانشجویان در بند و دو فعال جنبش کارگری منصور اسانلو و محمود صالحی شد. تصویری از امیر یعقوب علی ،دانشجوی بازداشتی دانشگاه علامه با جمله “امیر را آزاد کنید” روی دست تعدادی از جوانان بالا رفت. بیانیه “کانون هستیا اندیش” و بیانیه “جمعی از دانشجویان و فعالین چپ در محکومیت موج جدید بازداشت دانشجویان” خوانده شد.

مراسم هفتمین سالگرد خاموشی احمد شاملو،با آرامش و در حضور نامحسوس نیروهای امنیتی با گرد هم حلقه زدن و بالا رفتن دست گره خورده جوانان بر مزار شاملو و خواندن سرودهای “آفتابکاران” ، “انترناسیونال”، “یار دبستانی” ،”یه شب مهتاب..” و… در حالی که جوانان شعار می دادند “دانشجوی زندانی آزاد باید گردد”،”زندانی سیاسی آزاد باید گردد” و… پایان گرفت.و صدای بامداد در راه بازگشت از گورستان امام زاده طاهر کرج:” آه اگر آزادی سرودی می خواند کوچک ،کوچکتر حتی از گلوگاه یکی پرنده….”