اعلامیه جهانی حقوق بشر شصت و پنج سال پیش، از تصویب مجمع عمومی سازمان ملل متحد گذشت. هدف از تدوین و تصویب آن، نزدیک شدن تعاریف سنتی از حقوق انسانی به تعاریف واحد جهانی بود. روز جهانی حقوق بشر برای ابناء بشر در سراسر جهان، یادآور شادمانی نیست. هنوز پاره های متفاوت فرهنگی در جوامع گوناگون نتوانسته اند تعاریف واحد جهانی از حقوق انسانی را که در ۳۰ ماده اعلامیه گنجانده شده، در خود جذب کنند. اما اعلامیه حتی برای انسان هائی که خود سنت های دیرینه را باور دارند و زیر چرخ سنت ها، کرامت انسانی از دست می دهند، تصویری و تصوری آرمانی شده است که تا فرصتی دست می دهد از آن می گویند و به عشق دستیابی به آن، تعاریف محدود و تبعیض آمیز سنت از حقوق انسانی را نقد می کنند. ایران یکی از این جوامع است که هرچند بالا رفتن حرارت سنت را بارها تجربه کرده و در آن سوخته است، از رویای نهفته در اعلامیه جهانی حقوق بشر هم دل بر نکنده و نمی کند. روزگار ایرانیان و تنش ها و کنش های ایرانیان در فاصله تعاریف سنتی و خشونت بار و تبعیض آمیز از حقوق انسانی با تعاریف فارغ از تبعیض و خشونت اعلامیه جهانی حقوق بشر، گزارشگر بخش های عمده ای از تاریخ معاصر ایران است. تاریخ پر تناقضی که در جای جای آن، هم مفتی و محتسب شلاق به دست ایستاده و حد می زند، هم ساقی شکرشکن دور از چشم آنها و گاهی پیش روی آنها، جام ها را پر و خالی می کند.
شگفت آن که درست در زمانه ای مفتی و محتسب باز راه به حریم خصوصی ما گشودند، که گمان می بردیم راه را بر آنها بسته ایم. و طرفه آن که در روزگار ۳۴ ساله از عمر دوباره مفتی و محتسب، بیش از آن ۳۱ سالی که گمان می بردیم گور مفتی و محتسب را کنده ایم، فرازهای اعلامیه جهانی حقوق بشر را در برابر دیدگان خونریز مفتی و محتسب بالا برده ایم. به موازات آن چوبه های دارهم بالا رفته و عاشقان حق از پا ننشته و همچنان مواد سی گانه اعلامیه جهانی حقوق بشر را مثل سرود زندگی بخش برخوانده اند. صدا در صدا می اندازند و زندانبان را دور می زنند. می سرایند: “هرکس حق زندگی، آزادی و امنیت فردی دارد. هیچ کس نباید شکنجه شود، یا دستخوش رفتار یا مجازاتی خشن، غیرانسانی و خوارکننده قرار گیرد.”
دراویش در حلقه های سماع زمزمه می کنند: “هرکس حق دارد از آزادی اندیشه، وجدان و دین بهره مند شود…” و هنگامی که محتسب ریش و سبیل شان را می تراشد و موهای به شانه ریخته شان را کوتاه می کند، می سرایند: “ هرکس می تواند دین و باورش را به تنهائی یا به همراه دیگران، خصوصی یا جمعی در قالب آموزش دینی، به کارگیری آن، عبادت و برگزاری مراسم دینی نشان دهد.”
جوانان بهائی ایرانی که آنها را به سربازی می برند، اما به دانشگاه راهشان نمی دهند، کشور را ترک می کنند و فرازی ناب از اعلامیه را مثل آب بر آتش درون گرگرفته شان می ریزند: “هرکس به عنوان عضو جامعه حق برخورداری از امنیت اجتماعی دارد و سزاوار است که با تلاش های ملی و همکاری بین المللی و متناسب با ساختار و توانائی هر کشور از حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی که برای کرامت انسانی و رشد آزادانه شخصیت او ضروری است، بهره مند گردد.”
جوان بلوچ و عرب و کرد ایرانی در هنگامه ظلم، فرازی از اعلامیه را از زندان بیرون می دهند و تاکید می کنند: “اگر کسی به بزهکاری متهم شده باشد، بی گناه شمرده می شود تا آن گاه که اتهام او در یک دادرسی علنی، که به او همه تضمین های ضروری برای دفاع از خود را داده است، طبق قانون به اثبات برسد.”
زندانی تا شده ای که زیر شلاق مفتی و محتسب از ناکرده های خود توبه کرده، امید را در دل شکسته اش زنده نگاهمیدارد و جمله ای از آن فرازهای سی گانه به او توانائی می بخشد تا بماند و بگوید: “هرکس حق دارد در صورت پایمال شدن حقوق بنیادین خویش، از پشتیبانی موثر دادگاه های با صلاحیت کشوری برخوردار شود.”
زنی که روی جان و اعضای بدن او بر پایه فتاوی قیمت گذاری کرده اند و در جای “نیمه انسان” به حسابش آورده اند، بی هراس از عاقبت کار حاکم شرع را با خواندن فرازی از اعلامیه نگران می کند. توی چشمهای خونریزحاکم زل می زند و می گوید: “هرکس حق دارد در همه جا به عنوان یک شخص در برابر قانون به رسمیت شناخته شود.” حاکم ریش می جنباند و حکم در حدود یک “نیمه شخص” برای زن صادر می کند.
زندگی دو لایه ایرانیان در این ۳۴ سال به همان اندازه که سرشتی ضد جوهره اعلامیه حقوق بشر داشته، سرشار از امیدها و خوش دلی هائی بوده که با یادآوری هر فراز از اعلامیه، پرشور شده و به جامعه زیر سرکوب ایران، ظرفیت بخشیده تا هرگاه فرصتی دست داده، فرازی از آن را بلند بلند بخوانند و حاکمان را به هراس بیاندازند و تن به سرکوب بسپارند. این درجه از حضور بی حضور اعلامیه جهانی حقوق بشر در ایران امروز، بی چیزی نیست. اعلامیه، بارش را روی سر حاکمان ایران خالی کرده، تا جائی که از یک سو نقض حقوق شهروندی در ایران بیداد می کند و از طرفی، ترس از قدرت نهفته در فرازهای اعلامیه جهانی حقوق بشر چنان ترسی در مراکز قدرت سیاسی پراکنده است که فرمان به تدوین “منشور حقوق شهروندی” می دهند، بی آن که ابزار اجرائی آن را در اختیار داشته باشند. یا اراده ای همسوی آن!
روز جهانی حقوق بشر است. لاریجانی ها و شرکای آنها می گویند “همه اش کشک است و اسلام به ما اجازه می دهد تا گر و گر تن شریف انسان ها را به بند بکشیم و سقف مطالبات شان را در حد بردگان کوتاه کنیم و دسته دسته ببریم شان بالای دار”، همزمان مادر ستار بهشتی وبلاگ نویس دلباخته به اعلامیه جهانی حقوق بشر که خانه اش مخروبه ای است پائین شهر تهران، صدای فرزند رشیدش را که بازتاب فرازهای اعلامیه است به گوش سراسر جهان می رساند تا بگوید ستار را کشتید، اما حق که نمی میرد. این زن عامی و ستمدیده، شده است عصاره آن سی ماده که روز ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸ از تصویب گذشته است. زن به آن فرازها عینیت بخشیده و به لاریجانی ها درس می آموزد. و به آقای شهریاری قاضی غیر مستقل پرونده نیز.
جان کلام اعلامیه این جاست که می گوید: “هرکس حق دارد خواستار برقراری نظم اجتماعی و بین المللی ای باشد که در آن حقوق و آزادی های گفته شده در این اعلامیه بی کم و کاست به اجرا در آید.” و در جائی دیگر تاکید می کند:
“هرکس تنها در برابر آن جامعه ای پاسخگوست که در آن شکوفائی آزاد و کامل شخصیت او امکان پذیر باشد.”
به رویا می ماند این درجه از بزرگداشت آزادی و پیوند حق با مسئولیت، اما مگر کم رویا در جهان بوده که به واقعیت پیوسته است؟ اعلامیه جهانی حقوق بشر سند رویائی ایرانیان به خصوص در ۳۴ سال اخیر است که انقلاب را خود به دست خود، طعمه یک سوء تفاهم کردند. اما جهان که حادث نیست تا با حدیث و فتوی و رساله برای ابد به کام ملتی تلخ بشود. جهان “قدیم” است و ایرانیان از این قدمت کمترین آموخته شان این است که از درون آتش بیداد به هر حیله خود را بیرون بکشند. شاید این بار اعلامیه جهانی حقوق بشر، آتش را بر ما گلستان کند. باید لائی لائی بچه های ما بشود تا راه را بر هرچه مفتی و محدث و راوی و محتسب است ببندیم. تا با شیر مادران ایرانی و تربیت از گاهواره عجین نشود، آموخته و عادت نمی شود. اما هرگاه شد، که باشد آن زورگو و قلدری که از عهده برآید و باری دیگر بگوید “ حقوق بشر کشک است” !