ارتش مصر با کودتای خود باز نشان داد که مشکل چند مجهولی خاورمیانه در امور گوناگون از شدت سادگی، پیچیده تر از آن است که در باره اش راه حلی تدارک دید. ساده است، چون مشخص است چه می خواهیم، اما پیچیده است چون رسیدن به آن مهم، خرد و تدبیر بسیار می طلبد و هیهات که از حوصله صبوران هم گاه بیرون می رود.
ارتش های خاورمیانه قدرتمند تر از نهاد های دیگر هستند. این ارتش ها در نهایت در مبارزه ضداستعماری نقش داشته یا در برابر اسرائیل از کشور دفاع کرده اند.در نتیجه به دلایل ساختاری در مناسبات سیاسی نقش یافته و بعد از جایگاه سیاسی به اقتصاد کشور هم دست انداخته و در نتیجه برمناسبات اجتماعی و حتی فرهنگی هم تاثیر گذاشته اند.
این ارتش ها در زمینه مسائل بین المللی، حتی خارج از مناسبات رسمی دولت هایشان، با کشور های قدرتمند خارجی هم رابطه دارند. مجموع این عوامل را اگر بنگریم، به این تصویر می رسیم که نظامیان در خاورمیانه دارای قدرتی هستند که اگر در مجموع به نفع استقلال ظاهری کشورشان باشد، به نفع دموکراسی و عادی شدن شرایط جامعه برای توسعه نیست.
قدرت نظامیان در امور سیاسی، محصول نقش آنان در استقلال کشورها یا دفاع آنان در برابر حمله خارجی و حمله احتمالی همسایگان است.به این ارتش ها نگاهی می اندازیم:
ارتش الجزایر
ارتش الجزایر محصول جنگ استقلال است و با کودتا برعلیه احمد بن بلا، قدرت خود را تحکیم و حفظ کرد.سپس نسلی از بوروکرات ها را بر سر کار آورد که به قدرت سیاسی ارتش کاری نداشته باشند. در جریان رشد اسلام گرایی افراطی این ارتش توانست بخشی از جامعه را مجاب کند که رای مردم را نادیده بگیرد و بر علیه دولت قانونی کودتا و بعد از تصفیه ای خونین بر کشور حکومت کند.در همین راستا با آوردن عبدالعزیز بوتفلیقه، که شاذلی بن جدید دیگری است، رفاه نسبی و برخی از آزادی های مدنی را همراه با سرکوب سیاسی شدید در کشور حاکم کرد.
ارتش این کشور به در آمد نفت متکی است و حمایت غرب را دارد.از استقلال نسبی، به دلیل در آمد نفت برخوداراست و در رابطه با همسایگان رفتار بلند پروازانه ندارد.جامعه الجزایر به دلیل دو قطبی شدن میان سنت گراها با اقشار مدرن بوروکرات، توان مقابله با ارتش را ندارد. بوروکرات ها از ترس بنیادگرایان سلطه ارتش را پذیرفته اند، البته تا اطلاع ثانوی. هر چند بهار عربی هم بر الجزایر تاثیر نگذاشت. قدرت ارتش در تمام امور، در آمد نفت و رابطه مناسب با غرب، و از همه مهم تر جامعه قطبی شده در الجزایر که میان سلفی گری و مدرن شدن تقسیم شده، برگ های برنده ارتش الجزایر در کنترل اوضاع است و باید به آن توجه کرد.
ارتش مصر
ارتش مصر در حوادث اخیر از روی دست الجزایر بازی کرد. منتها میان ارتش مصر و الجزایر تفاوت است. شباهت های اصولی آنان سر جای خود اما تفاوت آنان در این است که ارتش مصر رزمی تراست چون چند بار جنگیده اما ارتش الجزایر، اقتصاد نفتی کشور را هدایت می کند. ارتش مصر به کمک خارجی نیاز دارد و در حال حاضر به امریکا نزدیک است.در همین اقدام اخیر ارتش، با توجه با شکاف ایجاد شده در جامعه، با دخالت غیر قانونی و کودتا علیه دولت مرسی بدون اجازه آمریکا عمل نکرد. منتها در این میانه پول عربستان و برنامه این کشور را به عنوان بازیگر اصلی در خاورمیانه هم نباید فراموش کرد که خود مطلب مفصل می طلبد.
عربستان به اختصار می خواهدخاورمیانه همسو با غرب باشد، منتها سلفی گری براین کشورها حاکم شودو دموکراسی در کار نباشد..عربستان در این میانه، ایران و اخوان المسلمین را رقیب خود می داند و برای هر کدام برنامه دارد.البته عربستان اخوان المسلمین را برای خود خطرناکتر می داند چون از نفوذ این جریان در کشور های عربی مطلع است.
اقدام عربستان در برکناری حاکم قطر و اقدام حاکم جدید قطر، یعنی اخراج خالد المشعل از این کشور و برخورد با یوسف القرضاوی، حامی اخوان المسلمین، قابل تامل است.در انتخابات اخیر در میان مخالفان سوری هم ریاست ائتلاف مخالفان سوریه بدست طرفداران عربستان افتاده است. این حوادث نشان می دهد که این کشور بازیگر مهمی در خاورمیانه شده است. نقش عربستان حمایت از ارتش مصر و حمایت حزب النور، که سلفی است، از کودتای ارتش تمام حدس و گمان ها در باره بازیگری عربستان در ارتش مصر را تبدیل به یقین می کند.
ارتش مصر قدرت مالی نظامیان الجزایر و ایران را ندارد، اما توان کنترل کشور را دارد هر چند اخوان المسلمین هم قدرت مند است. در این میان مسئله مهم این است که دموکراسی با نظامیان تحکیم نمی یابد بلکه با همدلی اقشار جامعه با هم و غیر قطبی شدن جامعه شکل می گیرد.
نظامیان با ورود به سیاست و دخالت در روند قانونی در عمل دموکراسی را عقب می اندازند و بین اقشار جامعه که مقابل هم قرار گرفته اند برای خویش جای زیستن سیاسی پیدا می کنند.این زیستن جذابیت خود را دارد و تمایل دارد که طولانی تر شود.استبداد هم از همین زیستن نظامیان در سیاست نهادینه می شود. تمام جریانهای استقلال طلب در کشورهای افریقایی وآسیایی به دام ارتش های آزادی بخش خود افتادند و دیکتاتوری را تجربه کردند.
ارتش سوریه
در سوریه، ارتش در جامعه ای که قطبی شده، از روی دست الجزایر بازی کرد.این ارتش به کمک اقشار حامی خود و کمک روسیه وایران توانست با اعتماد به نفس ایدئولوژی اش را در برابر تحولات مقاوم کند.ارتش سوریه بازی سیاسی را به بازی نظامی مبدل کرد و به خشونت دامن زد تا سقوط نکند.سنت خونین تمدن بابلی در عراق و سوریه ریشه چند هزار ساله دارد.ارتش سوریه اکنون موفق شده است که با کمک ایران و روسیه با دوپینگ لازم موقعیت خونبار و بی رحم خود را محکم کند. پیروز این میدان خونبار هر که باشد در عمل وارث بدترین دوران معاصر تاریخ سوریه است. ضمن اینکه تجربه مداخله خارجی در عراق و افغانستان و سوریه هم فاجعه بوده است.
نظامیان ایران
نظامیان ایران قبل از انقلاب در جنگ و رزم آوری سابقه چندانی نداشتند، اما ارتش ایران در منطقه قدرتی قابل محاسبه بود. این ارتش هم درجنگ ظفار در عمان و هم در کمک لجستیکی، در منطقه ازخود توانایی نشان داده بود. اما تجربه جنگ هشت ساله در ارتش و سپاه همه چیز را عوض کرده است. در حال حاضر سپاه پاسداران قدرتی منطقه ای و بازیگر مهمی است که به خاطر حملات به امریکا در عراق و افغانستان توانسته قدرت خود را روز افزون کند. قدرت موشکی سپاه ایران بالا است.سپاه در عین حال در عمل بخشی از اقتصاد ایران را در دست گرفته است.
اما بحث ما در این جا چیز دیگری است. سپاه پاسداران، با توجه به نقش آن در منطقه وتوانش در برقراری نظم در داخل کشور مورد توجه رهبری نظام است. سپاه در حال حاضر مورد توجه غرب هم است که هم برای آن نقش مخرب قائل است و هم می خواهد به تعامل آن برسد.علاوه بر آن سپاه، هم بازوی نظامی دولت نفتی در ایران است و هم از قدرت منطقه ای مناسبی برخودارست و دارای انواع متحد جهانی و منطقه ای هم هست؛ از توان همسویی استراتژیک با کره شمالی تا روسیه و سوریه با حکومت بعثی.
توان رزمی سپاه، در آمد های گوناگون اقتصاد داخلی و خارجی، -نقش داخلی در برقراری امنیت و کنترل بسیج و نیروی های انتظامی و همچنین-نیرو های اعتقادی درون سپاه و هم میهن دوستی ارتش ایران ـ بخصوص در برابر تهدید خارجی ـ نظامیان ایران را در عرصه داخلی و خارجی قدرت مند ساخته است.
لذا با توجه به این ویژگی که هر عملی که باعث مداخله سپاه در سیاست شود به ضرر دموکراسی خواهد بود، مهم ترین مسئله راهبردی دموکراسی خواهان در ایران محاسبه توان نظامیان درمیدان سیاست کشور است.به عنوان مثال در قطبی کردن ایدئولوژیک جامعه، سپاه می تواند وارد میدان شود وراه تحول را مسدود کند. هر گونه اقدام رادیکال بی پشتوانه هم می تواند باعث شود نظامیان به عنوان برقرار کننده نظم فضای سیاسی را ببندند.کما اینکه سپاه در دوران اصلاحات با توان امنیتی خود و در دوران جنبش سبز با توان سرکوب اش وارد عمل شد.
اینک به نظر می رسد که مقاومت اصولی اما ناپایدار جامعه، بخشی از سپاه را به تفکر وا داشته که رفتار خود را تغییر دهد. اما همین بخش اگر موجودیت خود را در خطر ببیند وارد عمل خشن می شود.در همین راستاست که جامعه ما به دو نوع مواجه و سیاست در رابطه با نظامیان باید توجه کند. 1- ضرورت وجود نظامیان، اما در جایگاه مناسب خود. 2- تعامل منطقی و پر حوصله جریانات با هم به نحوی که به مداخله سپاه در امور سیاسی نیاز نباشد.
برخی از فرمانده هان سپاه، که تعداد شان در حال افزایش است، معتقدند سپاه باید در سیاست دخالت نکند و در برابر مردم قرار نگیرد؛ اتفاقی که در جنبش سبز افتاد و به ضرر سپاه تمام شد.از سوی دیگر سپاه، به سیاست موثر در منطقه نیاز دارد زیرا در غیر این صورت نظامی گری سپاه آینده ندارد؛دید گاهی که بایدنزد نظامیان تقویت کرد.
در مورد نظامیان در ایران باید توجه کرد که هنوز مرکز تصمیم گیری نظامیان، بیرون از نهاد آنان است و این امر خوبی است. این مرکز تا کنون در دربار و بیت بوده است که باید به نهاد انتخابی مردمی واگذار شود که البته این اتفاق امری دوران ساز خواهد بود؛هدفی که عملی کردن آن بسیار مهم و ظریف است. نباید اوضاع به سمتی پیش رود که این مرکز در درون ساختار نظامیان شکل بگیرد و فرماندهی و دستورات کاملا نظامی شود. انتخابات اخیر نشان داد که این ساختار هنوز شکل نگرفته است.
با این حال نشاندن سپاه و نظامیان در ایران به جای مناسب خود به عوامل گوناگون نیاز دارد.یکی از مهم ترین این عوامل آن است که هر جریان باید نقش خود را به درستی بازی کند و قدم اول، شناخت توان هر جریان از میزان قدرت خود و توان نظامیان است.