سهمیه‌بندی متناسب با ساختار معیوب

نویسنده

abbasabdi.jpg


نظام سهمیه‌بندی کالاها، قاعده نیست، بلکه استثنا محسوب می‌شود و چون استثنا بر قاعده است بنابراین می‌بایست برای ‏دفاع از وجود یا تداوم آن دلیل آورد، در حالی که اگر قاعده بود، نیازمند دلیلی نبود. ما برای توزیع کالاهای دیگر ‏براساس عرضه و تقاضا عموما هیچ دلیلی را طلب نمی‌کنیم، زیرا قاعده توزیع، برمبنای عرضه و تقاضاست و چیزی ‏که قاعده است، نیازمند بحث نیست، البته قاعده هم برای خود دلیل دارد، اما چون اجماعی عمومی نسبت به آن وجود ‏دارد، در مقام فهم مطلب درپی توضیح دلیل آن می‌روند، نه در مقام چون و چرا کردن‎. ‎

سهمیه‌بندی چون استثنا بر قاعده است، پس عموما باید از یک سو مدلل شود و از سوی دیگر همزمان با پذیرش آن در ‏موارد خاص، راهکار خروج از استثنا هم ارائه گردد. به معنای دیگر نشان داده شود که کاربرد چنین روشی موقتی ‏است و در نحوه کاربرد نیز موقتی بودن و زمینه استخلاص از این راهکار ارائه و تضمین شود‎.

سهمیه‌بندی وقتی رخ می‌دهد که همراه با نوعی از انتقال رانت است. به عبارت دیگر افراد بهره‌مند از سهمیه مالیات ‏منفی پرداخت می‌کنند. از این رو معمولا کالاهایی مشمول سهمیه‌بندی می‌شوند که مصرف‌کننده عام دارند، مثل نان و ‏آب، و معقول نیست که کالاهای خاص را سهمیه‌بندی کرد، مگر کالاهایی که افراد کم‌درآمد جامعه از آن بهره‌مند ‏می‌شوند‎.‎


کالاهایی را باید سهمیه‌بندی کرد که نیاز آحاد جامعه به آن بسیار ضروری است و در صورت کمبود آن و در نتیجه عدم ‏بهره‌مندی عده‌ای از افراد از آن کالا خسارات جبران‌ناپذیری ایجاد شود‎. ‎فرض کنید که به دلایل متعددی در جامعه‌ای ‏آب کمیاب شود، آیا می‌توان مصرف آب را به عرضه و تقاضا واگذار کرد؟ مسلما خیر. زیرا افراد پولدار می‌توانند آن ‏را به صورت نابرابری تهیه و دیگران را از مصرف آب محروم کنند و این پذیرفتنی نیست. اما فرض کنید که به هر ‏علتی در مقطع زمانی خاصی عرضه پارچه که مورد نیاز همه هم هست کم شود، آیا می‌توان آن را سهمیه‌بندی کرد؟ ‏مسلما اجرای این کار جای بحث فراوان دارد. فرض کنیم که تولید خودرو کاهش یابد، در این صورت چه کار باید ‏کرد؟قطعا سهمیه‌بندی برای عرضه آن منتفی خواهد بود‎.

از سوی دیگر هر نوع سهمیه‌بندی موجب انتقال درآمد از بخشی از مردم به دیگران است. لذا ابتدا باید پرسید که منبع ‏تامین این درآمد انتقال‌یافته کجاست؟ آیا دولت از درآمدهای عمومی جامعه آن را می‌پردازد، یا از مالیات اخذ شده از ‏ثروتمندان جامعه آن را تامین می‌کند، شیوه اول به شرطی قابل دفاع است که بهره‌مندان از درآمد اضافی مذکور، از ‏طبقات فقیرتر جامعه باشند. شیوه دوم هم به شرطی قابل دفاع است که منافع حاصل از سهمیه‌بندی، جمعا بیشتر از ‏ضررهایش باشد که فعلا وارد این بحث نمی‌شوم‎.‎


با این توضیحات، وضعیت بنزین چگونه است؟ بنزین کالایی عمومی مثل گندم نیست که همه مردم از آن بهره‌مند شوند. ‏حداکثر نیمی از خانوارهای کشور از آن استفاده می‌کنند. از سوی دیگر استفاده‌کنندگان هم از طبقات مرفه‌تر جامعه ‏هستند، یعنی هرچه سطح درآمدی افراد بیشتر شود، میزان مصرف بنزین آنها بیشتر است. به‌علاوه هزینه این ‏سهمیه‌بندی از درآمد عمومی جامعه پرداخت می‌شود. به عبارت دیگر از جیب همه ملت (از فقیر و غنی به یکسان) ‏برداشته می‌شود و به جیب افراد ثروتمندتر واریز می‌شود و این ظلم مسلم است‎.

اما در نقد این ایده گفته خواهد شد که عرضه بنزین به صورت آزاد، مستلزم افزایش قیمت آن متناسب با تقاضای بازار ‏است و این امر موجب تورم می‌شود و مردمان فقیر از این تورم بیشتر ضرر خواهند کرد. این استدلال به شرطی ‏درست است که درآمد حاصل از عرضه آزاد بنزین به جیب مردم فقیر نرود، اما اگر این درآمد مستقیما به مردم داده ‏شود، آنان دلیلی نمی‌بینند که از این درآمد نقد چشم‌پوشی کنند، به این امید واهی که تورم بیشتر نشود. اما از آنجا که در ‏عمل این درآمد به مردم داده نمی‌شود و به خزانه واریز می‌شود و از آنجا که به بزرگ‌تر شدن دولت و توزیع ناعادلانه ‏آن می‌انجامد، لذا مردم هم معقولانه با آزادسازی بنزین موافقتی ندارند و سهمیه‌بندی را ترجیح می‌دهند و به معنای دیگر ‏حاضر نیستند که سیلی نقد را با حلوای نسیه عوض کنند

‎.

بنابراین سهمیه‌بندی در ساختار معیوب اقتصادی موجود، راهی است که شاید بیشتر از عرضه آزاد بنزین جواب ‏می‌دهد، گرچه این سهمیه‌بندی ناعادلانه است و راهی هم برای موقتی بودن آن عرضه نمی‌شود. سهمیه‌بندی مفاسد و ‏حتی هزینه‌های مستقیم و اتلاف منابع فراوانی هم دارد ولی تنها در ساختاری جواب می‌دهد که عیوب آن بیشتر از این ‏خسارات است، بنابراین نباید فراموش کنیم که این کار غلط در ساختاری معیوب قابل فهم و دفاع نسبی است، اما اگر ‏درپی دستیابی به راه‌حلی درست باشیم، به ناچار باید درصدد اصلاح ساختار معیوب اقتصادی بود.‏